داستان انتقام | آرمان ملی


همسایگانش یکی‌یکی می‌میرند. یک زن سالخورده لهستانی در این پرونده حضور دارد. افرادی جزو مهمانان خوبِ یک عروسی هستند، آدم‌هایی که به‌عنوان مهمانانی خوب برای یک دورهمی شام دعوت هستند. از آنهایی که می‌توانند قالب گل روی غذا بیندازند. اما نویسنده لهستانی اولگا توکارچوک [Olga Tokarczuk] تصمیم به خلق یک مهمانیِ ایده‌آلِ تشییع جنازه دارد. راویان او تمایل دارند تا موضوع مرگ‌ومیر را یک‌جور شاعرانه و رویایی جلوه بدهند، آن‌هم وقتی که صحبت از المان‌های (کاملا غیرانسانی) می‌شود. حالا بیشتر از 400 صفحه در اختیار اوست تا بیشتر از آنچه در رمان «گریزها» نوشته است به تشریح این موضوعات بپردازد، اثر بزرگی با نام «با گاوآهن استخوان مردگان را شخم بزن» [Drive your plow over the bones of the dead].

با گاوآهن استخوان مردگان را شخم بزن» [Drive your plow over the bones of the dead]  اولگا توکارچوک [Olga Tokarczuk]

این رمزوراز عجیب و افسانه‌ای، در اصل یک دهه گذشته در هلند منتشر شد و حالا توسط آنتونیا لوید به انگلیسی برگردانده شده، که اتفاق آن در فلات دورافتاده لهستان جایی نزدیک به جمهوری چک رخ داده است. جایی‌که سیگنال‌های تلفن بدون توجه به مرزها از آنجا عبور می‌کند. اپراتورهای اضطراری آنها را در کشوری اشتباهی دریافت می‌کنند و این همان مشکلی است که راوی بدقلق کتاب با آن مواجه می‌شود.

یانینا دوشیکو، صاحب هفت ویلای تابستانی است که در این فلات قرار دارد. محلی‌ها او را به‌عنوان زنی مسن می‌شناسند که در این دشت خارج از قیدوبندهای زندگی، روزگار به‌سر می‌کند. آدمی بی‌فایده و بی‌اهمیت. او روزگارش را با شعرهای ویلیام بلِیک و افِمِردیس می‌گذراند. روابط اجتماعی او محدود است، همدلی او تنها مختص اشیای بی‌جان است (خانه‌ای نوساز دارد که با زندگی در آن تنها به دنبال آرامش است.) و البته حیوانات، همان‌هایی که حقیقت این کشور را نشان می‌دهند.

نیمه‌شب است که یکی از همسایه‌ها می‌آید و او را از مرگ یکی دیگر از همسایه باخبر می‌کند، یک پاگنده بی‌عاطفه و ناخوشایند. ظاهرا پاگنده با استخوان آهویی که غیرقانونی شکار کرده خفه شده. به‌زودی مردان و البته حیوانات دیگری هم می‌میرند و عوام شروع می‌کنند به تحقیق و تفحص برای به‌دست‌آوردن سرنخ؛ نظریه دوشیکو درمورد شورش حیوانات است. البته این رمان به راحتی می‌تواند عنوان انتقام را هم به خود بگیرد.

توکارچوک نویسنده‌ای فمینیست است و این تصادفی نیست که هرچه سلامت عقل دوشیکو را زیر سوال برود، وضعیت او قابل لمس‌تر شود. نویسندگانی مثل توکارچوک که ماشین دادوستد عبارات و جملات هستند (گل‌ها صاف و باریک کنار هم ایستاده‌اند، انگار همگی در سالن ورزشی هستند) و می‌توانند به رفتارهای انسانی توجه داشته باشند، به‌ندرت استاد گام‌برداشتن به جلو و تعلیق هستند. اما حتی توکارچوک هم گاهی به درهای بسته برخورد می‌کند (حتی گاهی فرشته‌ها هم از بالا به زمین می‌افتند و مسیر را اشتباهی می‌روند). حرف‌ها و گفت‌وگوهای او هرازگاهی درهم و برهم‌ریخته و گاهی واقعا دارای روح و شعور هستند. گاهی بیشتر شبیه به بریدگی‌هایی کوچک هستند - سریع، دقیق و هدفمند که گاهی تاخیر هم دارند.

با سرعت‌بخشیدن به این مجموعه هیجان‌انگیز، سوالات بیشترِ تئوریکالی در مورد درک عقل، نقطه رنج و وضوح خشم (خشم همه‌چیز را مرتب می‌کند و به‌طور خلاصه دنیا را به تو نشان می‌دهد) این طرح را پنهان می‌کند. در همین حال تفاسیر سیاسی بارزتر می‌شود؛ چون جمهوری چک جایی است که مردم می‌توانند در آن باهم به بحث و گفت‌وگو درمورد مسائل مختلف بپردازند و هیچ‌کس با دیگری دعوا نمی‌کنند.

تنها بخش‌های گسترده طالع‌بینی و نجوم می‌تواند خواننده را از خط خطرات دور کند و بدون آسیب‌رساندن به ساختار رمان نظرات را عوض کند. توکارچوک با موفقیت در این صفحات مضامین گسترده‌ای را در کتاب مطرح می‌کند، اما می‌توان احساس کرد که این موضوعات همه مورد استدلال قرار گرفته و روی تک‌تک آنها فکر شده است.

خواننده هنگام خواندن این رمان، شاید نتواند از این حس خود را خلاص کند که به‌رغم احترامش به طبیعت، دوشیکو دنیا را یک دوست نامریی می‌دید و تمام آسایش را در جهان پیدا می‌کرد.

یکی از استدلال‌های لطیفی که در «با گاوآهن استخوان مردگان را شخم بزن» به وضوح به چشم می‌خورد این است در این کتاب تطبیق با طبیعت کاملا عاقلانه به‌نظر می‌رسد؛ این درحالی است که مطابقت با بشریت کاری است احمقانه. از نظر این کتاب قرارگرفتن دائمی در غم و اندوه به دلیل خشونت انسان‌ها مردم‌گریزی محسوب نمی‌شود، بلکه یک منطق محض است. دوشیکو می‌پرسد: «این چه جهانی است که کشتار و درد در آن امری عادی است؟ چه چیزی روی زمین ما اشتباه است؟» این کتاب تنها یک رمان پلیسی محض نیست: بلکه افسانه‌ای است در مورد مرگ و زندگی که سعی در برملاکردن اسرار آن دارد. رازهایی که اگر گوش‌تان را روی زمین بگذارید در تمام استخوان‌هایتان آن را حس می‌کنید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...