طاقت بیار رفیق! | سازندگی


تاریخ دوران پهلوی و پس از آن، سال‌های دهه شصت، بستر و فضای مناسبی برای خلق داستان و رمان است. فضایی دراماتیک پر از ایده‌هایی که هرگز کهنه نمی‌شوند. رمزوراز حوادث آن دوره همیشه برای مخاطب خواندنی و شنیدنی است، اما متاسفانه کمتر به آن پرداخته شده و همان اندک پرداخت نیز با دانش کم و سطحی‌نگری نویسندگان همراه بوده است. نویسنده‌ها در این گونه آثارشان سعی کرده‌اند بیشتر از تجربه زیسته خود، هم‌عصران خود، یا با گوش‌دادن و خواندن خاطرات افرادی که کم‌وبیش در وقایع آن روزگار بیشتر ناظر بوده‌اند تا دخیل بهره ببرد و کمتر تن به یک تحقیق جامع تاریخی و جامعه‌شناسی داده‌اند.

خانه آفاق»، دومین رمان سارا نظری

در «خانه‌ی آفاق»، دومین رمان سارا نظری که از سوی نشر برج منتشر شده، با وجود اینکه نویسنده از منظر تاریخی و تحقیق در مورد فضای سیاسی‌فرهنگی جامعه آن‌زمان کمی ضعیف عمل کرده، اما سعی کرده است فضاومکانِ خاص داستان خودش را خلق کند.

قهرمان داستان به‌خاطر شرایط خانوادگی، فقر فرهنگی و اقتصادی، ازدواج مجدد مادرش ناچار می‌شود از خانه فرار کند و به گروهی سیاسی بپیوندد. گروهی که به ذَم خودشان دغدغه‌یشان مردم و طبقه‌ای است که همیشه مورد ظلم و بی‌توجی بوده‌اند. او حالا به تصور خودش آرمانی دارد که به او اعتمادبه‌نفس می‌دهد و زندگی‌اش را ارزشمند می‌کند. اما در ذهنش مدام منتظر تأیید و تحسین مادر است. او دوست دارد حالا که ظاهراً برای خودش کسی شده و دارد برای جامعه‌ای تصمیم می‌گیرد و مقابل شاه مملکتی ایستاده، مادرش به او افتخار کند.

نویسنده در ابتدای رمان، خانه تیمی را نشان می‌دهد که توسط یکی از اعضای دستگیرشده گروه شناسایی شده است. با فروپاشی و کشته‌شدن باقی اعضای این خانه، محبوبه مجبور می‌شود به گذشته‌اش رجعت کند و سراغ زنی برود که روزگاری خانه‌اش پناه او و مادرش بوده است. زنی به‌نام «آفاق» که برای محبوبه آغوش گرم مادری است که از او دریغ شده و او در تمام لحظه‌های فقرونداری در خانه آفاق شاد و سرزنده زندگی می‌کرده. اما وقتی با آفاق روبه‌رو می‌شود و خانه‌اش را می‌بیند، انگار از دنیای رویاگونه‌اش در دره‌ای از سیاهی و کثافت پرت می‌شود. هیچ‌چیزی در خانه آفاق و اطرافیان او شبیه آن چیزی نیست که در ذهن و خاطره محبوبه هک شده بود. نویسنده برای نشان‌دادن بخشی از جامعه ایران در بحبوحه انقلاب سراغ محله‌ای پرت و دور از اجتماعِ شهری به‌نام «زورآباد» رفته است؛ جایی‌‌که مردمش با زور و خدعه زمین‌ها را صاحب شده و خانه ساخته‌اند.

نویسنده در داستانش شخصیت زنِ چریکی را خلق کرده است که نسبت به قهرمان‌های سایر داستان‌های سیاسی‌انقلابی که معمولا زن‌های چریک یا سیاه‌ِ سیاه هستند یا فریب‌خورده و سرخورده از سازمان و جامعه، دست‌یافتنی‌تر و قابل درک‌تر است. در این رمان زن قهرمان را می‌توانی باور کنی، بشناسی، نزدیکش شوی، نقدش کنی و همراهش شوی. دنیای ذهنی و تاریکش را بفهمی و با او همدردی کنی. او یک ربات چریک نیست که تنها وظیفه‌اش به سرانجام‌رساندن آرمان‌های سازمانش باشد. او خودش را جدا از مردمی که کنارشان با اکراه زندگی می‌کند و با آن‌ها تفاوت دارد نمی‌بیند. او به آن‌ها خشم می‌گیرد درحالی‌که قبول دارد با شرایطی که آن‌ها دارند جز این نمی‌توانند زندگی‌ای داشته باشند. او همچنان امید دارد و به این می‌اندیشد چطور می‌شود جور دیگری این مردم را نجات داد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...