سند در ژاپن، قداست دارد. از کودکی به مردم می‌آموزند که جزئیات را بنویسند... مستند کردن دانش و تجربه بسیار مهم است... به شدت از شگفت‌زده شدن پرهیز دارند و همیشه دوست دارند همه چیز از قبل برنامه‌ریزی شده باشد... «هانسه» به معنای «خودکاوی» است یعنی تأمل کردن در رفتاری که اشتباه بوده و پذیرفتن آن رفتار و ارزیابی کردن و تلاش برای اصلاحش... فرایند تصمیم‌سازی در ژاپن، نظام رینگی ست. نظام رینگی، نظام پایین به بالا است... این کشور را در سه کلمه توصیف می‌کنم: هارمونی، هارمونی، هارمونی!

نشست نقد و معرفی کتاب ایران‌تایشی؛ خاطرات سید عباس عراقچی، سفیر سابق ایران در ژاپن، در مؤسسه مطبوعاتی اطلاعات با حضور نویسنده و علی گل‌محمدی، استادیار رشته مطالعات ژاپن دانشگاه تهران (منتقد) و با دبیری سیدمسعود رضوی برگزار شد.

ایران‌تایشی؛ خاطرات سید عباس عراقچی، سفیر ایران در ژاپن

به گزارش کتاب نیوز به نقل از اطلاعات، دبیر جلسه در معرفی این کتاب بیان کرد: «ایران تایشی» خاطرات دکتر عباس عراقچی، دیپلمات ایرانی است از دوره سفارت ژاپن که همچون یک آینه، شناخت و عملکرد ایشان را نسبت به ژاپن نشان ‌می‌دهد و با بیان نکات درس‌آموز و مطبوع درباره ژاپن، زاویه دید جدیدی نسبت به این کشور برای خواننده می‌گشاید.

«ایران تایشی» یعنی «سفیر ایران» و دوره تاریخی این کتاب از بهمن ۱۳۸۶ تا مهر ۱۳۹۰ را شامل می‌شود که زمان حضور و مأموریت مؤلف در ژاپن است و برابر است با ژانویه ۲۰۰۸ تا اکتبر ۲۰۱۱ . خوب است یادآور شوم که در سال ۲۰۱۱ سونامی بزرگ ژاپن رخ داد و اتفاقات آن سال، سرنوشت این کشور و حتی جهان را تحت تأثیر قرار داد. ژاپنی‌ها در برخورد با آن سونامی، نظم خیره‌کننده‌ای داشتند و فاجعه نیروگاه هسته‌ای فوکوشیما را مدیریت کردند.

عراقچی: در ابتدا یادی کنیم از مرحوم دعایی که نام مؤسسه اطلاعات با نام ایشان گره خورده است و این کتاب با موافقت ایشان چاپ شد. این کتاب، خاطرات حضور من در ژاپن است، اما در نگارش آن خاطرات، سعی بر این بود که روزنگاری ملال‌آور نباشد، بلکه معرفی فرهنگ و جامعه ژاپن باشد از خلال خاطره‌گویی و شرح تجربیات و واقعیات و حوادث مستند. هم از نکات مثبت بگویم و هم از نکات منفی تا تصور نشود که آنجا مدینه فاضله است. بالاخره آنجا هم مشکلاتی وجود دارد و پیشرفت‌های اجتماعی و فرهنگی و فناوری و … نتوانسته یک زندگی سعادتمند برای اتباع ژاپن به همراه داشته باشد ولی آشنایی با جامعه ژاپن، بر غنای دیدگاه‌ و تجربه و دانش ما بسیار می‌افزاید؛ به ویژه در حوزه نظم اجتماعی.

همچنین قصد داشتم تجربیات دیپلماتیک خودم را به سایر همکارانم منتقل کنم و در این زمینه از خاطرات حضور خودم در فنلاند نیز نمونه‌هایی آوردم. بیان این موارد را با بیان برخی لطیفه‌ها و شرح برخی جزئیات درباره آداب و رسوم فرهنگی و نزاکت دیپلماتیک همراه کردم تا خواندن متن برای جامعه کتابخوان کشور و افراد علاقه‌مند به دیپلماسی و علاقمند به کشور ژاپن، مفید و لذت‌بخش باشد. برای نمونه یکی از لطایفی که بیان شده این است: ژاپنی‌ها گفته بودند که اگر ایران را به ما بدهید ۲۰ ساله آن را تبدیل می‌کنیم به یک ژاپن. ایرانی‌ها هم جواب داده بودند که ۲۰ سال خیلی زیاد است؛ شما اگر ژاپن را به ما بدهید ظرف دوسال آن را تبدیل می‌کنیم به ایران.

گل محمدی: بنده، دانش‌آموخته رشته مطالعات منطقه‌ای و فرهنگی از دانشگاه مطالعات خارجی توکیو با تجربه زیست یک دهه‌ای در ژاپن هستم؛ زیرا وقتی برای تحصیل دوره دکتری به آنجا رفتم، استادان ژاپنی گفتند اول باید زبان ژاپنی بیاموزم بعد تحصیل کنم و بعد از ۷ سال در دوره پست داک ادامه تحصیل دادم که مصادف شد با دوره سفارت آقای دکتر عراقچی. این مقدمه را از آن نظر بیان کردم که بگویم من با این پیشینه، کتاب را مطالعه کردم و روایت آن را بسیار جذاب یافتم. این کتاب دو خط موازی را با هم دنبال می‌کند. یکی بخش دیپلماسی و فنون آن است که آقای عراقچی به عنوان مأمور و سفیر در سفارت ولی با بیانی ساده و روان شرح می‌دهد و من با خواندن متن، به یاد درس ‌آداب کنسولی و اصول دیپلماسی افتادم. این نوع نگارش خیلی ارزشمند است.

می‌خواهم گریزی بزنم به معرفی جامعه ژاپن. بسیاری معتقدند انقلاب صنعتی باید خیلی سریع‌تر و زودتر از اروپا، در ژاپن اتفاق می‌افتاد؛ زیرا نرخ باسوادی در ژاپن در دوره پیشا مدرن بسیار بالا بوده است. ۴۰درصد از پسران و ۱۰ درصد از دختران به نوعی از آموزش در دوره سامورایی‌ها برخوردار بودند. اکثر روستاییان توانایی خواندن و نوشتن داشتند چون باید مالیاتشان را محاسبه و پرداخت می‌کردند. این نکته خیلی مهم است.

یک مثال ملموس‌تر بزنم درباره تفاوت ما و ژاپنی‌ها در راستای این که برخی باور دارند ما و ژاپنی‌ها توسعه را با هم شروع کردیم ولی ژاپن موفق شد و ما در بهترین حالت هنوز در حال توسعه هستیم در حالی که ۲۰ سال زودتر از آنها، در ایران امیرکبیر داشتیم و آموزش مدرن ما آغاز شده بود. در نقد این باور به یک کتابی اشاره می‌کنم با عنوان «مجازات ژاپن» درباره مجازات و قدرت در ژاپن مدرن. در جوامع سنتی، بدهکاران و مجرمان را برای ایجاد هراس و ترس درمردم نسبت به ارتکاب جرم، قبل از مجازات در شهر می‌گرداندند. در فیلم‌های تاریخی درباره ایران دیدیم که وقتی می‌خواستند این کار را انجام دهند، یک جارچی پیشاپیش در شهر می‌گشته و به مردم خبر می‌داده که می‌خواهند مجرمی را برای عبرت بگردانند و مردم بیایند و ببینند و همه چیز را فریاد می‌زده تا مردم آگاه شوند. اما در ژاپن سنتی و همزمان با همان دوره تاریخی ایران، چیزی تحت عنوان جارچی نداریم. شخصی سوار برگاری یا چیزی شبیه آن می‌شده و تمام این توضیحات که جرم آن فرد چه بوده و حکمش قرار است چه باشد را در یک بنر به صورت عمودی می‌نوشته تا مردم آن را بخوانند و بدانند. یعنی مردم همه سواد داشتند و می‌توانستند آن متن را بخوانند.

ما جارچی داشتیم، چون عموم مردم سواد خواندن و نوشتن نداشتند ولی در ژاپن روی نوشتن و خواندن تأکید می‌شد. حتی در زندگی امروزه ژاپنی‌ها، با اینکه این ملت در فناوری‌های دیجیتالی به شدت سرآمد هستند، ولی پست همچنان فعال است، زیرا همه امور به صورت مکتوب و نوشتاری انجام می‌شود و مردم باید مدام صندوق پست خود را کنترل کنند. متون نوشتاری برای ژاپنی‌ها بسیار مهم است، اما در ایران، این‌طور نیست. مستند کردن برای ژاپنی‌ها خیلی اهمیت دارد. کار آقای عراقچی از آن نظر اهمیت دارد که ادبیات موجود ما درباره ژاپن بسیار کم است و بعید می‌دانم سفیران قبلی در ژاپن چنین کتاب‌هایی منتشر کرده باشند. کتاب ایران‌تایشی برای دانشجویان هم نکات مهمی دارد که می‌تواند سرنخی برای پژوهش باشد.

سند در ژاپن، قداست دارد. اسناد برای این ملت خیلی اهمیت دارد و از کودکی به مردم می‌آموزند که جزئیات را بنویسند. در دانشگاه به ندرت از دانشجو امتحان گرفته می‌شود و امتحان پایان ترم، بیشتر گزارش‌نویسی است. مستند کردن دانش و تجربه بسیار مهم است. عموم ژاپنی‌ها، خاطرات روزانه خود را می‌نویسند. من زمانی که آنجا بودم، با کسی مواجه شدم که مرتکب جرمی شده بود و پلیس او را پیدا کرد و جرمش اثبات شد، زیرا شرح ارتکاب به جرم را در دفتر خاطراتش نوشته بود. مستند کردن مسائل، نقش مهمی در پژوهش‌ها و شکل‌گیری شناخت دارد.

در نقد کتاب، روال این است که نقد را به شکلی و محتوایی تقسیم کنیم و بعد در هر بخش به نکات قوت و ضعف بپردازیم. من این کتاب را به این صورت نقد نمی‌کنم فقط به برخی موارد اشاره می‌کنم. این کتاب، خاطرات دکتر عراقچی نیست بلکه نکات و تجربیاتی است که به درستی در قالب کار دیپلماتیک بیان شده است. طراحی کتاب بسیار زیباست چون هم نقشه ژاپن را در زمینه سفید دارد و هم نقش خیزران یا بامبو را داردکه نماد ژاپن است. سادگی و بی‌تکلف بودن قلم آقای عراقچی هم به جذابیت کتاب افزوده است. پانوشت‌ها هم بسیار کمک‌کننده است هرچند جا داشت که مواردی هم به آنها اضافه می‌شد.

کتاب، دو بخش منطبق برهم دارد؛ یک بخش فعالیت‌های دیپلماتیک دکتر عراقچی است که به خوبی روایت شده و از آن می‌توان به تبحر، میهن‌پرستی، اشراف او به ظرایف پی برد. تلاش او برای پیدا کردن راه‌های ارتباط‌گیری بسیار مشهود است. من معمولا در درس‌های دانشگاه می‌دانم که مباحث نظری برای دانشجویان کمی سنگین است زیرا پیشینه‌ای از فرهنگ ژاپنی ندارند و من به فراخور مباحث، یک خاطره از دوران زندگی‌ام در ژاپن تعریف می‌کنم و منطق پشت آن را توضیح می‌دهم. ما درسی داریم به نام فرهنگ در ارتباطات که در آن، نکته اصلی این است که شما اگر به عنوان گردشگر با فرهنگ‌های جدید مواجه ‌شوید، همه چیز برایتان شگفت‌انگیز است ولی نمی‌پرسید چرا این فرهنگ به این صورت است. ولی کسی که برای کار و تحصیل و مأموریت به کشوری می‌رود، به‌تدریج با تجربه زیسته‌ای که در آن کشور به‌دست می‌آورد، منطق بسیاری از نکات جالب و اعجاب‌آور را کشف می‌کند. روزهای اولی که من به ژاپن رفته بودم، برایم جالب بود که ژاپنی‌ها، به‌ویژه کارمندانشان، در خیابان موقع صحبت کردن با تلفن همراه دائما تعظیم می‌کردند و این برای من خیلی عجیب بود ولی بعدها متوجه شدم که این تمرین ادب و تکریم کردن، باید در نهان و آشکار انجام شود.

دکتر عراقچی به درستی به بسیاری از این موارد اشاره کرده است ولی وقتی برای خواننده یک امر عجیب و جذاب را روایت می‌کند، اگر منطق پشت این امر را هم بیان کرده و به پیشینه تاریخی یا فرهنگی آن اشاره می‌کرد، کتاب غنی‌تر می‌شد. یکی از این موارد، بحث رد و بدل کردن کارت ویزیت است که آقای عراقچی به آن اشاره کرد و گفت آنها کارت را دودستی و با تعظیم بین هم رد و بدل می‌کند. کارت ویزیت برای ما بیشتر حالت تشریفاتی دارد ولی در ژاپن، ارائه کارت ویزیت منطق بسیار غنی دارد. فرض کنید دو نفر ژاپنی از دو تا شرکت قرار است همدیگر را ملاقات کرده و درباره یک موضوع کاری صحبت ‌کنند. وقتی این دو کارت ویزیت رد و بدل می‌کنند، دو طرف کارت را با احترام می‌گیرند و عنوان دقیق طرف مقابلشان را می‌خوانند تا بتوانند با طرف مقابل ارتباط بگیرند. جامعه ژاپن یک جامعه به شدت سلسله‌مراتبی است و در زبان ژاپنی، فاخر صحبت کردن به شدت رایج است. اگر کسی رئیس یا بالادست باشد، از بالا به پایین صحبت می‌کند ولی اگر مرتبه پایین‌تری داشته باشد، زبانش متواضعانه می‌شود و مثلا به جای «من»، می‌گوید «بنده حقیر». آنها اگر این موضوع را در روابطشان رعایت نکنند، سوء‌تفاهم‌های بزرگی رخ می‌دهد.

دکتر عراقچی در جای دیگری اشاره کرده است که ژاپنی‌ها به شدت از شگفت‌زده شدن پرهیز دارند و همیشه دوست دارند همه چیز از قبل برنامه‌ریزی شده باشد و با طیب خاطر کارشان را انجام دهند. این «طیب خاطر» برای مردم ژاپن خیلی اهمیت دارد. من آنجا یک شغل نیمه‌وقت در یک خبرگزاری داشتم و گوینده خبر بودم. ما با دوستانمان اخبار را ترجمه می‌کردیم و در پخش زنده آن را می‌خواندیم. خیلی از دوستان ما دقیقه نود می‌آمدند. ما باید ترجمه‌ها را قبل از پخش، کنترل می‌کردیم و ده دقیقه زودتر از زمان پخش در استودیو حاضر می‌شدیم. از آنجایی که دوستان ما دیر می‌آمدند، کنترل کردن خبر تا لحظه آخر طول می‌کشید و سرپرست‌های ژاپنی به شدت از گروه ما ناراضی بودند زیرا آن «طیب خاطر» را از آنها گرفته بودیم.

آقای عراقچی به آداب هدیه دادن میان ژاپنی‌ها اشاره کرده است. قبول کردن هدایایی مثل فرش و جام و اشیاء نفیس برای آنها بسیار سخت است زیرا آن را رشوه تلقی می‌کنند. ما دنبال این نیستیم که بگوییم ژاپن مدینه فاضله است و حتی این نگرانی وجود دارد که بر «خاص‌بودگی ژاپنی‌ها» تأکید شود زیرا آنها سابقه ناسیونالیستی افراطی هم دارند. این درست است که در خیلی از موارد خیلی خاص هستند، ولی بعضا به ورطه افراط می‌افتند. ما فقط به مواردی در فرهنگ ژاپن اشاره می‌کنیم که می‌توان از آنها الگوبرداری کرد.

در کتاب به مفهوم «هانسه» اشاره شده است که مفهوم مهمی است و در ایران به راحتی می‌توان آن را انجام داد. «هانسه» به معنای «خودکاوی» است که در ژاپن به شدت رواج دارد و در دوره ابتدایی و پیش‌دبستانی آن را آموزش می‌‌دهند. این مفهوم یعنی تأمل کردن در رفتاری که اشتباه بوده و پذیرفتن آن رفتار و ارزیابی کردن و تلاش برای اصلاحش. در موارد زیادی می‌بینیم که مثلا یک شرکت ژاپنی‌ به خاطر قصوری که مرتکب شده عذرخواهی‌های طولانی می‌کند. این عذرخواهی‌ها فقط ظاهری نیست که برخی اوقات مثلا یک دقیقه جلوی مخاطب تعظیم و عذرخواهی می‌کنند. آنها رفتار اشتباه را قطعا اصلاح می‌کنند.

دکتر عراقچی در کتاب آورده است که برداشت ما از ژاپنی‌ها، مردمی به غایت مؤدب، صلح‌طلب و نرم‌خو است ولی پیش از جنگ جهانی دوم، این مردم این شکلی نبودند. در علوم سیاسی بحثی به نام «فرهنگ استراتژیک» داریم؛ یعنی ژاپنی‌ها به اقتضای شرایطی که به ویژه از سال ۱۹۳۱ تا ۱۹۴۵ در کشورشان ایجاد شد و نظامی‌گری آنجا اوج گرفت، فرهنگ استراتژیکشان به سمت خوی تهاجمی رفت ولی بعد از اتفاقاتی که با پایان جنگ افتاد و با تغییر قانون اساسی با اعمال نفوذ آمریکا و فشار خارجی، روحیه مردم ژاپن هم تغییر کرد. کشورهایی که در جنگ از ژاپن خسارت دیدند، همچنان این کشور را به شدت رصد می‌کنند و تا اتفاقی می‌افتد و ژاپنی‌ها مثلا تلاش می‌کنند قانون اساسی را تغییر دهند، کشورهایی مثل چین و کره واکنش نشان می‌دهند. این کشورهای خسارت‌دیده، بر مسأله تغییر کتاب تاریخ توسط ژاپنی‌ها هم حساس هستند زیرا منعی برای ژاپنی‌ها گذاشته‌اند تا آن مؤلفه‌های ناسیونالیستی و ملی‌گرایانه را در کتاب‌ها ترویج یا تحریف نکند و اگر اقدامی در این راستا صورت گیرد، واکنش نشان می‌دهند.

رضوی: از دکتر عراقچی می‌خواهم درباره وضع کنونی رابطه ما ژاپن توضیح دهد.

عراقچی: من در دانشکده وزارت امور خارجه درس خواندم، همانجا فارغ‌التحصیل شدم و بعد همانجا کارم را آغاز کردم. روز اولی که وارد این مجموعه کاری شدم، یک کارشناس ساده بودم که حتی میز نداشت! یک صندلی داشتم که آن را کنار میز کسی دیگر گذاشته بودم و هر وقت آن شخص بیرون می‌رفت، من پشت میز می‌نشستم و تند تند کارم را انجام می‌دادم. در سایر مواقع، ایستاده بودم. به‌تدریج معاون اداره، رئیس اداره، معاون مدیرکل، مدیرکل و بعد معاون وزیر شدم. در همه قسمت‌های وزارت امور خارجه، از بخش بین‌الملل گرفته تا بخش مطالعاتی، دوجانبه و سایر بخش‌ها کار کردم. در نمایندگی‌های فنلاند و ژاپن که بودم، به بخش کنسولی توجه ویژه داشتم زیرا تنها جایی است که با مردم سر و کار دارد. احساس می‌کنم این تجربیات به نحوی باید منتقل شود. اگر از فنون دیپلماتیک و فنون مذاکره نکات مثبتی هست که یادگرفتنشان می تواند مفید باشد، بهتر است این تجربیاتم را منتقل کنم. کتاب دیگری را هم درباره آداب مذاکره در دست تألیف دارم که البته نثرش بیشتر آکادمیک است.

من در کتاب هم آورده‌ام که روز اولی که قرار بود به ژاپن بروم، با بی‌میلی رفتم ولی روز آخری که برمی‌گشتم، از تجربه آن چند سال بسیار راضی بودم. آنجا نکات زیادی برای فراگرفتن داشت و هنوز هم دارد و همچنین زمینه برای کار فرهنگی، سیاسی، اقتصادی فراهم است. البته ما در بخش‌های اقتصادی، به خاطر تحریم‌ها با موانع و مشکلاتی روبرو هستیم. در حال حاضر هیچ مانعی برای روابط ایران و ژاپن وجود ندارد، الا یک طرف سوم که مانع ایجاد می‌کند. دو کشور ایران و ژاپن، نه سوء‌سابقه تاریخی در روابطشان دارند نه مشکلات مرزی، نه مشکلات دیگر. هم ژاپنی‌ها در ایران از نظر اعتبار، کیفیت کالا، اخلاق و تواضعشان خوشنام هستند و هم ایرانی‌ها در ژاپن خوشنام بودند و هنوز هم بانک‌ها و شرکت‌های نفتی ایرانی در ژاپن خوشنام هستند. البته در چند سال اخیر حضور ایرانیان و برخی مشکلاتی که ایجاد کردند، تصویر ایرانیان را در ژاپن کمی مخدوش کرده‌است ولی این شمولیت ندارد و مانعی در روابط دو کشور نیست.

نشست نقد و بررسی ایران‌تایشی: خاطرات سفیر ایران در ژاپن

زمانی که من به ژاپن رفتم، قبل از مذاکرات برجام و اوج تحریم‌های آمریکا بود و فضای فرهنگی به روابط سیاسی دو کشور کمک کرد. من در حوزه فرهنگی و دیپلماسی عمومی خیلی سعی کردم فعال باشم تا کانال‌های ارتباطی دو کشور باز بماند. بخش فرهنگی این کمک را می‌کند و باعث می‌شود روابط سرزندگی خود را حفظ کنند. همین باعث شد که با اینکه فعالیت‌ها در حوزه اقتصادی به‌شدت کاهش یافته بود، ولی همه تماس‌ها همچنان برقرار بود و همه شرکت‌های ژاپنی دفترهای خود را در تهران حفظ کرده بودند. من مرتب با اینها در تماس بودم و به برنامه‌های مختلف دعوتشان می‌کردم. یکی از اینها به من گفت دفتر من در تهران دیگر هیچ کاری برای انجام دادن ندارد ولی من آن دفتر را همچنان باز نگه داشته‌ام. او احساس می‌کرد که روابط همچنان زنده است و یک روزی بالاخره موانع برطرف می‌شود. کما اینکه بعد از اینکه در مذاکرات برجام به توافق اولیه ژنو رسیدیم، تنها کشوری که بلافاصله جلو آمد و کانال مالی را باز کرد، ژاپن بود. بعد از برجام هم اولین وزیر خارجه‌ای که حتی قبل از نهایی شدن برجام به تهران آمد، وزیر خارجه ژاپن بود. اولین کشوری که هیأت‌های تجاری خود را به تهران فرستاد و بلافاصله روابط تجاری را آغاز کرد، ژاپن بود. بخشی از اینها به این برمی‌گردد که ما موفق شده بودیم روابط را همچنان فعال و بانشاط نگه داریم. نقشی که ما در زلزله و سونامی معروف ایفا کردیم هم مهم بود. ما خاطره‌ای از خود به‌جا گذاشتیم که هنوز در روابط دوجانبه یک سمبل است؛ یعنی هنوز وقتی مقامات ارشد ژاپنی با ما دیدار می‌کنند، به نقش ایران در بحران زلزله و سونامی و بحران هسته‌ای و احتمال رسیدن تشعشعات هسته‌ای به توکیو و فرار سفارتخانه‌ها و مردم، اشاره می‌کنند. ایران در آن شرایط بحرانی، سفارتش را در توکیو حفظ کرد در حالی‌که کشورهای عربی و غربی، ژاپن را ترک کرده بودند. ما آنجا ماندیم و بعد شروع کردیم به کمک کردن و به منطقه سونامی‌زده رفتیم و غذای گرم توزیع کردیم. این خاطرات در روابط بین دو کشور باقی می‌ماند.

ژاپنی‌ها به شدت اهل ثبت و ضبط جزئیات هستند و همه چیز را نگه می‌دارند. اگر از آنها بپرسید که مثلا ۳۵ سال پیش، منوی غذای مرحوم هاشمی رفسنجانی در سفر به توکیو چه بود، منو را برایتان از اسناد درمی‌آورند. هنوز که هنوز است، من اگر اطلاعاتی بخواهم، به منشی ژاپنی سفارت خودمان زنگ می‌زنم و مثلا می‌پرسم که در فلان روز برنامه چه بود. بعد از فوت آقای آبه، از او پرسیدم که من در طول آن سال‌ها چند بار با آقای آبه ملاقات داشتم؛ او بلافاصله اطلاعات کامل را به من داد.

الان هم معتقدم در شرایط فعلی، کار فرهنگی و دیپلماسی عمومی، از الزامات ماست تا بتواند فضایی که در اثر تحریم‌ها و بعد از آن در اثر وقایع اخیر به‌وجود آمده است را خنثی کند. الان در خارج از کشور یک تصویر منفی علیه ما ارائه می‌شود و متأسفانه کسانی که بر موج داخل سوار شده‌اند، در فضای خارج هم، درباره مباحث حقوق بشری و حق اعتراض، درباره موضوعات هسته‌ای و برجام و همچنین در زمینه‌های مربوط به اکراین و پهبادها، علیه ما تصویرسازی منفی دارند. امروز بیش از هر زمان دیگری در خارج از کشور به دیپلماسی عمومی نیاز داریم تا بتوانیم با این فضا مقابله کنیم. ما در ژاپن تجربیات خوبی را داریم. اینها باعث می‌شود که هم روابط بانشاط بمانند و هم فضاهایی ایجاد شود که بخش‌های سیاسی و اقتصادی بتوانند در آنها فعالیت کنند.

رضوی: از دکتر گل‌محمدی خواهش می‌کنم درباره اهمیت این کتاب صحبت کند.

گل‌محمدی: به شکست روسیه از ژاپن در سال ۱۹۰۵ اشاره شد که مردم ایران را به وجد آورده بود زیرا روسیه در زمان قاجار ایران را بسیار تحقیر کرد و بخش‌هایی از کشور را ضمیمه خاک خود ساخت و پیروزی ژاپن بر روسیه، موجی در ایران راه انداخت و حتی بچه‌ها در بازی‌هایشان به این پیروزی اشاره می‌کردند و حتی آقای شیرازی، به سبک شاهنامه، اشعاری را در وصف پیروزی ژاپنی‌ها بر روسیه نوشت و آن را «میکادونامه» نام نهاد. اما نکته‌ای که به آن درباره تمایل ژاپن به اسلام اشاره شد، روی دیگری هم دارد که من در یکی از مقالاتم به آن اشاره کرده‌ام.

ژاپنی‌ها از سال ۱۹۳۱ تا ۱۹۴۵، ارتباطات عجیبی با مسلمانان برقرار کرده و از آنها استفاده ابزاری کردند. این قضیه که امپراتور ژاپن مسلمان شده یا پرسیده که آیا اسلام دین کاملی است یا نه، ظاهرا در روزنامه حبل‌المتین چاپ هند منتشر شد ولی واقعیت آن است که ژاپنی‌ها به عمد این شایعه را ترویج می‌کردند و یک بازوی تبلیغاتی داشتند که مانند آلمان هیتلری و ایتالیا، روی کشورهای اسلامی کار می‌کردند.

آقای عراقچی در این کتاب به فرایند تصمیم‌سازی در وزارت خارجه ژاپن و همچنین به نظام رینگی اشاره کرد. در ژاپن، این نظام، میراث دوره «ادو» است که به ظاهر یک دوره فئودالی و تاریک است ولی ژاپنی‌ها معتقدند که هرچه دارند، متعلق به این دوره است. نظام رینگی، نظام پایین به بالا است و برخلاف اکثر جاها که معمولا دستورات از بالا به پایین صادر می‌شود، ولی در ژاپن دوره ادو، کسی که مثلا در کارگاه کفاشی حاضر است و مستقیم با دستگاه ارتباط دارد، چون بیشترین ارتباط را با دستگاه دارد، طرح اولیه را می‌نویسد و این طرح به صورت چرخشی بالا می‌رود تا به بالاترین مقام رسیده و مهر تأیید روی آن زده شود.

نظام اداری در ژاپن بر اساس سنوات تعریف شده و هر کسی به مدت سه سال یک منصب را دارد و بعد به مرحله بالاتر می‌رود. هر طرحی، وقتی به دست فرد رده بالاتر می‌رسد، این فرد چون خودش قبلا در آن بخش کار کرده، بر موضوع اشراف دارد و تأیید یا عدم تأییدش، با دقت انجام می‌شود. تنها ایراد این نظام آن است که در آن، سرعت فدای دقت می‌شود و تصمیم‌گیری، امری زمان‌بر است. در زلزله و سونامی و حادثه رآکتور اتمی فوکوشیما هم اشکال این بود که ژاپنی‌ها نتوانستند درباره اینکه چه باید بکنند، سریع تصمیم بگیرند زیرا تصمیم‌گیری در این نظام، رینگی است. اما در ایران فردی از خارج سازمان، ناگهان به یک منصب داخل یک سازمان گماشته می‌شود، بدون اینکه با آن حوزه کاری آشنایی داشته باشد و تصمیماتش کارشناسی نیست.

مورد دیگر درباره کتاب آن است که دکتر عراقچی به عزت‌نفس ایرانی‌ها اشاره کرده بود، تا حدی که مثلا اگر از ایرانی بپرسید آیا زبان انگلیسی می‌دانی؟ سریع پاسخ مثبت می دهد. من این موضوع را به شکل دیگری دیدم. مطلبی از یک پژوهشگر ژاپنی می‌خواندم که در آن گفته بود ژاپنی‌ها به خاطر اینکه در تلفظ هجای مشکل دارند، خیلی اهل انگلیسی حرف زدن نیستند ولی متن برای آنها اهمیت زیادی دارد اما چینی‌ها، خیلی اهل نمایش هستند و اگر دو ترم کلاس زبان انگلیسی بروند، حس می‌کنند که بر این زبان مسلط شده‌اند. ایرانی‌ها از این نظر، شبیه چینی‌ها هستند. زمانی که من برای بورس تحصیلی اقدام کرده بودم، مسؤول فرهنگی سفارت ژاپن، دانشجوی دوره دکتری فارسی بود ولی فارسی خیلی خوب صحبت نمی‌کرد. اما موضوع پایان‌نامه این فرد، مقاصد سیاسی ناصرخسرو قبادیانی بود و اشعار ناصرخسرو را می‌خواند و تا سه لایه آنها را تفسیر می‌کرد. ژاپنی‌ها به متن خیلی توجه دارند ولی به دلیل عدم توانایی در تلفظ هجاها، از صحبت کردن به زبان دیگر پرهیز می‌کنند.

عراقچی: اگر بخواهم دو تا خصیصه ویژه را از ژاپنی‌ها بگویم که اگر ما هم آنها را دنبال کنیم نتایج درخشانی به دنبال خواهد داشت، باید به «نظم» و «آموزش» اشاره کنم. رسم است که در ابتدای قبول سفارت، سفیر در یک جلسه با سایر سفرای کشورهای دیگر آشنا شود و از تجربیات هم یاد بگیرند. من از یک سفیر غربی خواستم که ژاپن را توصیف کند. او گفت من این کشور را در سه کلمه توصیف می‌کنم: هارمونی، هارمونی، هارمونی! ژاپنی‌ها بر نظم تأکید دارند تا جایی که برخی اوقات، آزاردهنده می‌شد. در سفارتخانه به شوخی می‌گفتیم هر کاری که از ژاپنی‌ها بخواهی، آنها باید از دربان وزارت خارجه گرفته تا شخص امپراتور، با همه هماهنگ کنند. این یک واقعیت بود و برای هر موضوعی، دپارتمان‌های مختلف باید نظر بدهند. همه چیز در ژاپن مبتنی بر نظم است و برای این نظم هم تلاش می‌کنند.

من یک بار به ملاقات وزیر اقتصاد ژاپن رفتم. قبل از ورود به اتاق وزیر، منشی نقشه اتاق وزیر را به من نشان داد و توضیح داد که چیدمان اتاق وزیر به این صورت است و تو باید روی این مبل بنشینی و وزیر روی آن یکی مبل می‌نشیند! در معابد، در بدو ورود، جایی هست که مناسکی شبیه وضوی ما انجام می‌دهند و با رسم شکل، این مناسک را توضیح داده‌اند.

این ملت آن‌قدر متکی به نظم هستند که اگر در یک برنامه‌ای نظم به‌هم بخورد، آنها نمی‌دانند چه کاری باید انجام دهند. البته این‌گونه موارد خیلی خیلی به ندرت پیش می‌آید. این نظم محصول آموزش است. من وقتی در فنلاند سفیر بودم، متوجه شده بودم که آموزش نظم به بچه‌ها از دبستان آغاز می‌شود ولی در ژاپن این آموزش از مهدکودک آغاز می‌شود. نظم، نظافت و کار تیمی، از همان دوران مهدکودک طوری به بچه آموزش داده می‌شود، به طوری که کودک نمی‌تواند طور دیگری رفتار کند و منظم بودن برایش ملکه می‌شود. این آموزش را ما باید جدی بگیریم. در ژاپن، آموزش در مهدکودک و مدرسه دقیقا منطبق با آموزش در منزل بود ولی در ایران آموزش خانه و مدرسه لزوما منطبق بر هم نیستند.

ویژگی دیگر ژاپنی‌ها که باید سرلوحه قرار دهیم، سختکوشی است. آنها واقعا از صبح تا آخر شب کار می‌کنند. گاهی می‌دیدیم که مدیر وزارت خارجه ساعت یک نیمه شب ایمیل زده است. آنها به کارمندان وزارت خارجه می‌گفتند اگر تا ۱۲ شب کارشان تمام شود، با مترو باید بروند ولی اگر کارشان بیشتر طول کشید، می‌توانند تاکسی بگیرند و وزارتخانه پولش را می‌دهد. یعنی تا یک و دو نیمه‌شب کار کردن، یک چیز عادی بود که برایش قانون داشتند. آنها واقعا سختکوش هستند و این قابل‌احترام است ولی این سختکوشی برایشان مقداری مشکلات روحی پیش آورده‌است و من از چندین ژاپنی شنیدم که می‌گفتند ما نفهمیدیم که زنده هستیم که کار کنیم یا کار می‌کنیم تا زنده باشیم! افسردگی و خودکشی ناشی از افسردگی نرخ بالایی در این کشور داشت.

یکی از زیبایی‌های جامعه ژاپنی فرهنگ عذرخواهی است که ما امروز خیلی به آن نیاز داریم. در ژاپن هر کسی که کاری انجام می‌دهد که باعث صدمه به دیگران می‌شود، باید عذرخواهی کند و هرچه آن صدمه‌ای که زده بزرگتر باشد، شکل و میزان عذرخواهی هم بزرگتر و قوی‌تر می‌شود، تا جای که در گذشته، به خودکشی می‌رسیده است. الان دیگر خودکشی نمی‌کنند ولی استعفا دادن و کنار رفتن، امری عادی است. نماینده مجلس به خاطر اینکه ۷ دقیقه دیر به جلسه رسیده است، عذرخواهی می‌کند، یا سایر مسؤولان، به خاطر چیزهای کوچکی که در ایران اصلا دیده نمی‌شود، استعفا می‌دهند.

گل‌محمدی: من با یک خاطره درباره فرهنگ عذرخواهی در ژاپن حرفم را تمام می‌کنم. در ۱۰ سالی که در این کشور بودم، هیچ‌وقت ندیدم که ۲ نفر ژاپنی باهم گلاویز شوند یا مشاجره کنند که اینجا امری عادی است. منطقش این بود که وقتی ۲ نفر، عموما به تسامح، به هم برخورد می‌کنند، بدون اینکه مهم باشد چه کسی مقصر است، هر دو همزمان از هم عذرخواهی می‌کنند.

قانون‌گرایی در قاموس ژاپن بسیار اهمیت دارد. بعد از زلزله ژاپن، چند تا از دانشجویان ایرانی که در توهوکو بودند، به توکیو آمدند. یکی از آنها تعریف می‌کرد که شهر توهوکو کاملا به‌هم ریخته بود و هیچ کسی در شهر نبود. من می‌خواستم از خیابان رد شوم، چراغ عابر قرمز بود ولی چون نه ماشینی آنجا بود و نه آدمی، خواستم از خیابان رد شوم که ناگهان صدای یک پیرمرد ژاپنی را پشت سرم شنیدم که می‌گوید قانون، قانون است و باید رعایت کنی.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...