همیشه پای یک زن در میان است! | الف
روایت است در سالهای پیش از انقلاب، آگاتا کریستی سفری به ایران کرد و در این بین وقتی نسخهی فارسی یکی از آثارش را برای او بردند. ناآشنایی نام کتاب باعث شد، از آنها بخواهد داستان کتاب را برایش تعریف کنند. او پس از شنیدن داستان کتاب، گفت: نویسندهای که به این خوبی مینویسد، چرا رمانش را به اسم خودش منتشر نکرده؟!
در سالهای پیش از انقلاب چنین آثاری فراوان بودند؛ آثاری که توسط برخی نویسندگان ایرانی نوشته میشدند اما به اسم نویسندگان معروف خارجی منتشر میشدند. البته بودند دو یا سه پاورقی نویس که با نام خود داستانهای پلیسی و جنایی (و جاسوسی) مینوشتند. اما اکثریت قریب به اتفاق این آثار دارای کیفیت بسیار نازل و همچنین شخصیت ها و جغرافیایی غیر ایرانی بودند.
خوشبختانه در سالهای اخیر، ارائه ترجمه های مقبول از رمانهای خارجی و ورود نویسندگانی برخاسته از متن ادبیات داستانی جدی ایران، باعث شده ژانر پلیسی و جنایی دیگر گونهای سطح پایین تصور نشود.
«زنی با سنجاق مرواری نشان» اثر رضیه انصاری نیز در این چهارچوب قرار میگیرد. این رمان به عنوان نخستین کتاب از مجموعه قفسه سیاه نشر چشمه به بازارآمده است که این مجموعه متشکل از رمانهای پلیسی و جنایی به قلم نویسندگان ایرانی را نمایندگی میکند.
«زنی با سنجاق مرواری نشان» سومین اثر بلند داستانی رضیه انصاری است که پیش از این رمانهای «شبیه عطری در نسیم» و «تریو تهران» به قلم او منتشر شده و جوایز مهمی را نیز برای این نویسنده به ارمغان آورده بودند. برای آنها که دو اثر قبلی این نویسنده را خواندهاند روبه رو شدن با یک اثر پلیسی و جنایی به قلم او، همانقدر که جالب به نظر میرسد، غیر منتظره نیز هست. این مسئله نه به دلیل نوشتن رمانی پلیسی و جنایی به قلم یک زن که به دلیل تفاوت بسیار زیاد جهان این رمان با حال و هوای آثار قبلی انصاری است. «شبیه عطری در نسیم» حکایت دغدغه های چند مهاجر ایرانی در خارج از کشور و نوع ارتباط آنها با یکدیگر با توجه به چالش های درونی و بیرونی آنها در جهان و فرهنگی متفاوت که آنها به ناچار درون آن قرار گرفته اند اما در درونی کردن آن با مشکل های گوناگونی روبه رو هستند و «تریو تهران» که رمانی اپیزودیک و با درونمایهای درباره سه زن و با فضایی معاصر و کاملا زنانه است.
اما «زنی با سنجاق مرواری نشان» نه فقط فضایی کاملا مردانه دارد، در گونه پلیسی و جنایی جای میگیرد و به لحاظ زمانی نیز نود سال پیش از این میگذرد، بلکه اثری داستان محور و با روایتی خطی مبتنی بر رعایت تقدم و تأخر زمانی و متکی بر قواعد کلاسیک داستاگویی است. اغلب این ویژگی در آثار قبلی رضیه انصاری وجود نداشتند و یا به صورت بسیار کمرنگی مورد استفاده قرار میگرفتند. بنابراین دور از ذهن نیست اگر «زنی با سنجاق مرواری نشان» را تجربهای بسیار متفاوت برای رضیه انصاری، از منظر فرم و محتوا در نظر گرفت.
تلاش انصاری در این رمان، برای خلق اثری مبتنی بر قواعد ژانر، یکی از چالش های جدی پیش روی همه کسانی است به تجربه در این گونه میپردازند؛ گونهای که خاستگاهی کاملا غیر ایرانی دارد و عناصر آن نیز به شدت با شاخص های برآمده از زندگی و فرهنگ غربی پیوند خورده است. بومی کردن این شاخص ها که رضیه انصاری با موفقیت آن را به انجام رسانده، معمولا نقطه ضعف اصلی داستانهای پلیسی و جنایی ایرانی محسوب میشود.
این رمان در سال 1304 میگذرد، قهرمان آن میرزا عماد، مفتش نظمیه است. افتتاحیه رمان به سنت معمول در آثار پلیسی و جنایی، دفتر کار او در نظمیه است که خواننده با میرزا عماد ضمن نوشتن گزارش آخرین پرونده اش، به شکلی اجمالی آشنا میشود و در این بین خبر وقوع قتلی به او داده میشود. در فصل بعدی نیز این شخصیت در محل جنایت حاضر شده و به بررسی شواهد و مدارک میپردازد و فصلی که نقطه عزیمت داستان است و در ادامه پای یک زن به ماجرا باز میشود.
شخصیت پردازی میرزا عماد، از جنبه های قابل اعتنای این رمان است که به شکلی تدریجی در طول رخداد های کامل میشود. میرزا عماد، مردی مجرد و فرنگ دیده است؛ برخوردار از روحیات متعارف منورالفکران آن روزگار البته بدور از جنبه های پراگماتیک که با توجه به شغل دولتی او به شکلی پذیرفتنی در رمان جا افتاده است.خوشبختانه انصاری این کلیشه رایج در آثار پلیسی که کارآگاه یا قلچماق و بزن بهادر است و یا به شکلی اعجاب آور باهوش، فاصله گرفته و از او تصویر مفتشی با سطح متعارف از هوشمندی ارائه میکند که این ویژگی نیز میتواند حاصل تجربه و مداومت او در این شغل خاص باشد.
انتخاب سال 1304 به عنوان زمان وقوع داستان نه اتفاقی که کاملا هوشمندانه صورت گرفته است، سالی که سلسله قاجار به نقطه پایان خورد میرسید و دودمان پهلوی روی کار میآید. این انتخاب بستری برای نویسنده فراهم میسازد تا پارهای از انگیزه های فردی شخصیت ها را با تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی که در جامعه در حال رخ دادن است پیوند بزند و از این منظر هم جنبه های علی و معلولی داستان را غنی تر میسازد و هم به کلیت کار اصالتی ویژه میبخشد.
«زنی با سنجاق مرواری نشان» رمانی است کوتاه، از این منظر خط داستانیِ چندان پر شاخ و برگی ندارد. رضیه انصاری به جای استفاده از خرده روایت هایی که در چنین آثاری اغلب برای ایجاد جذابیت و کشش داستانی بیشتر مورد استفاده قرار میگیرند، ترجیح داده روی جنبه های برآمده از بستر تاریخی داستان تمرکز کند. بنابراین در خلال روایت داستان، به سراغ دو شخصیت واقعی از تاریخ معاصر رفته که به تغییر و تحولات اجتماعی و سیاسی زمانه خود واکنش نشان میدادند. یکی ایرج میرزا با تباری قجری که ذوق شعر و زبانی طناز و تند و تیز داشت و تغییر و تحولات زمان وقوع داستان، خوشایند حال و روز او نیست و دیگری عارف قزوینی شاعری با سروده های ملی و حماسی که برعکس ایرج میرزا، در آن ایام بسیار دل بسته تغییر و تحولات بود که میپنداشت با بیرون رفتن شاه منفعل قجری و از راه رسیدن قزاق مقتدرِ پهلوی محقق خواهد شد. انصاری با آوردن این دوچهره واقعی به ساحت رمانش، تمهیدی کارآمد را برای جذابیت بخشیدن به داستان استفاده کرده که از جنبهای دیگر، شرح همسخنی میرزاعماد با آنها؛ تصویری مبتنی بر واقعیت های تاریخی از فضای سیاسی حاکم بر آن ایام را پیش روی خواننده میگذارد. این مهم کارکردی درونی تر نیز در رمان دارد، چراکه با پر رنگ کردن این فضای دو قطبی در آن روزگار، نه تنها دلایل مرگ جوان بازاری پذیرفتنی تر میشود، بلکه نتیجه گیری نهایی و واکنش میر عماد نسبت به اسنادی که در انتهای رمان بدست میآورد را نیز منطقی تر جلوه میدهد.
سرانجام سخن اینکه «زنی با سنجاق مرواری نشان» به عنوان اثری پلیسی و جنایی که متکی بر قواعد ژانر است، بدرستی بومی شده و در عین برخورداری از وجوه داستانگویی و سرگرم کنندگی؛ درونمایه اش از یک دوره تاریخی واقعی اصالت میگیرد؛ اثری است ستودنی از نویسندهای که آثارش تا به امروز خواندنی از کار در آمده اند.