زندگی در دنیای عجایب | آرمان ملی


«مرد دونده» یک رمان 471 صفحه‌ای نوشته مسعود شاه‌محمدی است، که از زاویه دید سوم‌شخص روایت می‌شود. داستانی موقعیت‌محور با قلمی متفاوت که دارای قصه‌ای جذاب و سراسر جنون است؛ جنونی‌که از شخصیت اصلی شروع می‌شود و با پیشرفت در داستان متوجه وجود آن در شخصیت‌های دیگر داستان می‌شویم. جنونی‌که به جنونی دیگر تبدیل و کم‌کم همه‌گیر می‌شود. جنونی مسری که به جامعه نیز کشانده‌ می‌شود. جامعه‌ای خالی از تفکر که به‌راحتی مانند بادبادک به دنبال توهمات افراد بیماردل به حرکت درمی‌آید.

نقد مرد دونده مسعود شاه‌محمدی

داستان شروعی آرام دارد. با ریتمی کُند و پر از تکرارِ افکار مالیخولیایی و حرف‌های پراکنده و بی‌سروته یک بیمار روانی که همه را درگیر خود می‌کند. تلاش خبرنگاران برای پخش بیشتر و دقیق‌تر مطالب، نشان‌دهنده‌ روی‌آوردنِ درصد زیادی از مخاطبان به سمت اخبار خالی از سواد فرهنگی، ادبی و علمی است. همانطوری که در واقعیت شاهد هستیم که افراد بیشتر به‌دنبال این گونه اخبار هستند و برای دنبال‌کردن آن حاضرند هزینه بیشتری بپردازند. خبرنگاری جانش را می‌دهد و دیگری تا مرز جنون پیش می‌رود و همه درپی ثبت و ضبط حرف‌های بی‌سروته «مرد دونده» تمام تلاش خود را می‌گذارند.یک‌سوم ابتدایی داستان با ریتمی کُند پیش می‌رود. در توهمات هذیان‌گونه. مخاطب در سربالایی سختی داستان را دنبال می‌کند. درست زمانی که امکان سررفتن حوصله مخاطب وجود دارد، داستان تکانی می‌خورد. ماجرا به‌طرز اعجاب‌انگیزی به حرکت درمی‌آید و اتفاقات و درگیری‌ها پشت‌سرهم به داستان می‌ریزند. شخصیت‌ها در نقش خود به‌درستی عمل می‌کنند و مخاطب را وادار به همذات‌پنداری می‌کنند. ایده داستان بکر و تازه است. از آن ایده‌های تکراری و نخ‌نما نیست. درحقیقت نویسنده توانسته آنچه را در اندیشه دارد با پردازش نو و غیرقابل باوری منتقل کند.

در «مرد دونده» آدم‌ها و شخصیت‌هایی انتخاب شده‌اند که در رفتار و اخلاق ثابت هستند و به‌خوبی قابل درک‌اند. در موقعیت‌های مختلف و عجیب داستان، هریک از شخصیت‌ها رفتاری منطقی و البته نه‌چندان طبیعی دارند. هریک از شخصیت‌ها برای آزارها و اعمال خارج از عرفی که انجام داده و می‌دهند دلایل و انگیزه‌های خاص خود را دارند؛ هرچند در بسیاری از اتفاقات داستان، شخصیت‌ها، پذیرفتنی و واقعی عمل نمی‌کنند، با اینکه هریک از آنها ترکیبی از فردیت و اجتماع هستند.

تراوشات ذهن بیمارگونه «مرد دونده» در دیالوگ‌ها و پاسخ‌هایی که می‌دهد، به شکل‌گیری شخصیت او کمک زیادی می‌کند. در دیالوگ‌های عاری از پندار «مرد دونده»، طنز باریکی موج می‌زند. آنچنان‌که شخصیت‌های مقابل خود و تمام موجودات روی کره زمین را با جملات بی‌سروته خود به مسخره گرفته‌ است.

هیچ کدام از شخصیت‌های «مرد دونده» نام ندارند. انگار می‌خواهند به مخاطب پیامی بدهند که «هرکس دیگری می‌تواند جای ما باشد و همین عکس‌العمل ما را نشان بدهد؛ هرکس با هر موقعیت زمانی و مکانی!» مخاطب «مرد دونده» درحین خواندن، تصاویر ذهنی از خودش می‌سازد در غالب شخصیت‌های داستان. گاهی جای انسانی رمیده، با سرعتی وصف‌ناپذیر درحال فراری دائم یا جای انسانی که در مرور خاطرات دور و نزدیک، پریشانی‌ها را در سطل زباله گوشه ذهنش انبار کند و از آن حرفی به میان نیاورد تاجایی‌که به‌عنوان فردی همیشه پیروز تنها به یادآوری شادکامی‌ها و بردهای زندگی خود بسنده کند و یا خود را به‌جای انسانی بگذارد که برای رسیدن به اهداف خود راه میان‌بر و کوتاه را انتخاب می‌کند تا با سختی‌ها روبه‌رو نشود. در «مرد دونده» می‌توان به‌راحتی با شخصیت‌ها خوگرفت و دنیای خود را آفرید.درحقیقت با وجودی که داستان روی یک خط صاف حرکت می‌کند و چندان فرازونشیبی در خط اصلی و ماجرای اصلی داستان وجود ندارد، اما به‌خصوص هرچه بیشتر به پایان داستان نزدیک می‌شویم خرده‌روایت‌ها و داستان‌های موازی که نویسنده عامدانه به‌کار می‌برد؛ خستگی و سکون داستان را از بین می‌برد و به‌عبارتی چُرت خواننده پاره ‌می‌شود. سردرآوردن از عاقبت هریک از شخصیت‌های داستان در بینابین متن، حس خوبی به مخاطب می‌دهد. انگار داستان تا پایان عمر هریک از شخصیت‌ها ادامه پیدا می‌کند و فقط با مرگ هریک از آنها به انتها می‌رسد. با پایان نیمه اول داستان، مرگ به ماجرا تزریق می‎‌شود. مرگ‌های خودخواسته‌ای در سکوت و آرامش و قتل‌هایی که قاتلین با خونسردی زبان به اعتراف آنها می‌گشایند. قتل‌هایی که می‌تواند از شما هم به‌راحتی سربزند!

مسعود شاه محمدی در «مرد دونده» فراوان از قوه تخیل خود استفاده کرده و آن را به‌شیوه‌ای تازه با آمیختن اتفاقاتی عجیب‌ونو برای مخاطبان داستانی خواندنی کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...