کلاس فلسفه در کتاب فلسفه | الف
«آدورنو نابغه بود». هربرت مارکوزه (1898-1979) با تأکید بر واژه نابغه توصیف دوست و همکار خود را آغاز میکند و در ادامه میافزاید: «میگویم نابغه چون هیچ کس دیگری را مثل او ندیدهام که همانطور که به فلسفه و جامعهشناسی و روانشناسی و موسیقی و هر چیزی اینقدر یکسان تسلط داشته باشد. مطلقا عجیب بود. وقتی صحبت میکرد، حرفهایش را میشد بدون تغییری چاپ کرد؛ یعنی کاملا آماده چاپ بود». این اثر نشان میدهد که سخنان مارکوزه فقط ستایش محض نیست و حقیقتا حرفهای تئودور آدورنو (1903-1969) در حد یک کتاب دقیق و پرمغز بود.
«مسائل فلسفه اخلاق» [Problems of moral philosophy] در اصل درسگفتاری است که تئودور آدورنو [Theodor W. Adorno] در شصت سالگی، یعنی سال 1963، در هفده جلسه ایراد کرد و بعدها به صورت کتاب درآمد. معمولا آدورنو را با فلسفه اخلاق نمیشناسند، اما او در این زمینه آثار مهمی دارد. او کتابی تحت عنوان «اخلاق صغیر» نوشته که مجموعهای بسیار جالب و خواندنی از گزینگویهها در باب موضوعات گوناگون زندگی است. این کتاب در زمان انتشار پرفروشترین کتاب سال شد. البته این درسگفتارها به آن صورت نیست و شاید در نگاه اول چندان جذاب نباشد؛ زیرا مباحث آن از نوع یک راهنمای عملی برای زندگی خوب نیست، اما در صورت همدلی، خواننده علاقمند را بهخوبی جذب میکند. هر چند این درسگفتارها تخصصی است، اما مباحث از نوع لفاظیهای خشک آکادمیک نیست.
این درسگفتارها تأملی درباره مسائل فلسفه اخلاق است و بنا نیست که هنجارها و ارزشهای اخلاقی مشخصی ارائه شود. مهمترین و کلیترین پرسشهایی که بررسی میشوند عبارتند از: چگونه میتوان قواعدی مطلق درباره رفتار، وضع کرد؟ رابطه میان امر عام و امر خاص در مورد رفتار به چه صورت است؟ آفرینش بیواسطه یک خیر اخلاقی چگونه چیزی است؟ ماهیت هنجارهای اخلاقی چیست؟ آیا زندگی خوب در دنیای امروز امکانپذیر است؟ نسبیانگاری یا نیهلیسم به اخلاق راه پیدا میکند یا خیر؟ البته پاسخ به این پرسشها به هیچ وجه ساده و آسان نیست. آدورنو هم ادعا نمیکند که پاسخی کامل و رضایتبخش دارد، بلکه او تلاش میکند که سمت و سوی درست پاسخدهی به این پرسشها را در پیش بگیرد و چگونگی تأمل درست در مورد آنها را به مخاطبانش نشان دهد.
اما این همه بحث فلسفی پیچیده بدون هیچ دستورالعملی برای زندگی چه سودی دارد؟ بعد از این همه مباحث دقیق نظری چه فایدهای به ما میرسد؟ این بحثها تمامشدنی نیست و همیشه ادامه دارد. اما آنچه نیاز داریم پاسخ به این پرسش است که چه باید کرد؟ ما باید زندگی کنیم و در زندگی مرتب انتخاب میکنیم و تصمیم میگیریم و دست به عمل میزنیم و مجال نظرورزی طولانی نداریم. آدورنو در برابر چنین اعتراضهایی اینگونه پاسخ میدهد که هر چه نتایج عمل ما بیشتر نامعلوم باشد، یعنی هر چه کمتر میفهمیم که چه باید بکنیم و زندگی خوب را کمتر تضمینشده میبینیم، شتاب ما برای دستزدن به عمل بیشتر میشود. این عجله بهراحتی میتواند تبدیل به نوعی بیزاری از هر نوع تفکری شود که در نهایت منجر به رد هر گونه نظریه میشود و چه بسا به کنار گذاشتن متفکران نیز بینجامد. نکته دیگر آن است که برخی گمان میکنند همیشه باید آرمانی داشته باشند که در راه زندگی و مبارزه کنند. آنان بر این باورند که همیشه باید کاری کرد و به جنبشی پیوست که تغییرات مهمی را در زندگی و جهان بهوجود میآورد. نتیجه چنین رویکردی نیز دشمنی با تفکر و نظرورزی راستین است.
آدورنو، در برابر این نوع شتابزدگی، بر این باور است که بدون یک نظریه درست، دستزدن به عمل فقط یک هیاهوی پر سروصدا است که در پایان دخالت مؤثری در تغییر واقعیت نامطلوب ندارد و وضع نامطلوب موجود همچنان دستنخورده باقی میماند. البته رسیدن به یک نظریه درست نیز شرط کافی برای دستزدن به عمل درست نیست، بلکه فقط شرط لازم است و علاوه بر آن وجود چیزهای دیگری نیز ضرورت دارد، اما اهمیت نظریه از آن روست که امروزه بیش از هر چیزی به نادیده گرفته شده است؛ زیرا همه می خواهند دست به عمل بزنند، اما کمتر کسی در فکر آن است که به مسائل اساسی جدی بیندیشد. از این روی، نظریه نیاز به توجه بیشتری دارد.
نتیجه آنکه برای آنکه به صورت معتبری از عمل دست پیدا کنیم، نباید از مباحث نظری انتظار داشته باشیم که فوری نتایج کاربردی و عملی تولید کنند. باید در برابر عملزدگی مقاومت کنیم تا بتوانیم یک ایده را درست و کامل بررسی کنیم. به ویژه آنکه پیامدها و لوازم منطقی آن را به خوبی تا جایی که امکان دارد، پیگیری کنیم تا کشف کنیم که آن ایده به چه چیزهایی میانجامد. اهمیت این رویکرد وقتی مشخص میشود که بدانیم تجربه نشان داده است که معمولا لوازم و پیامدهای نظریات در عالم محقق شده است. بنابراین پیگیری نظری لوازم منطقی یک نظریه به نوعی پیشبینی آن چیزی که به احتمال زیاد رخ خواهد داد. لذا چنین مقاومتی در برابر عملیکردن فوری ایدهها خود یک نحوه عملگرایی به معنای مثبت و معقول کلمه است.
با توجه به این سخنان باید گفت که فلسفه اخلاق تلاش عقلانی مستمری است که برای دستیابی به فهمی حقیقی و آگاهانه از مقولات اخلاق و پرسشهایی که به زندگی خوب و عمل حقیقی مربوط هستند، صورت میگیرد. اگر چنین راهی در پیش گرفته نشود، باورهای مربوط به این امور از منبعی بیرونی مثل سنتهای گذشته یا عرف جامعه یا افراد مقتدر یا ایدئولوژی رایج اخذ میشود که در پایان معلوم میشود که پاسخگوی مسائل و نیازهای اخلاقی زندگی نوین نیست؛ زیرا همه این موارد متعلق به شیوههای کهن زندگی گذشته هستند.
ضرورت فلسفه اخلاق از اینجا ناشی میشود که باورهای رایج در مورد زندگی و اخلاق، امروزه از ریشه فرسوده شده است و دیگر پاسخگوی نیازهای جدید نیستند. انسانها دیگر نمیتوانند به آنها تکیه کنند و اگر معدود کسانی همچنان به آنها بچسبند، به گوشهای میخزند و فقط با سختی و در قالبی تنگ میتوانند زندگی دشواری را در پیش بگیرند و به این دل خوش کنند که زندگی خوب را یافتهاند. اما این زندگی خوب چیزی نیست جز یک شیوه قدیمی زندگی و نه جوهره اصلی یا سرشت حقیقی زندگی خوب. همچنین امروزه بین نیازهای فردی و هنجارهای اجتماعی ناسازگاری جدی وجود دارد. مسائل اخلاقی هنگامی مطرح میشوند که هنجارهای اجتماعی حالت بدیهی خود را از دست می دهند و مورد چون و چرا قرار میگیرند. در این حالت آن هنجارها مقاومت میکنند و حالت خشونتآمیز و سرکوبگرانهای به خود میگیرند. همه هنجارها بدون عقلانیت چنین میشوند.
اما با تفکر نقدی میتوان از زور و خشونت آنها کاست. میتوان هر چه بیشتر بیندشیم، نتایج عملی بهتری خواهیم داشت. به این دلایل است که فلسفه اخلاق بسیار انتقادی و رادیکال میشود. و دقیقا بخاطر همین ویژگی میتواند زندگی بهتری را برای ما به ارمغان آورد؛ زیرا آدورنو بر این باور است، و به صراحت آن را میگوید، که زندگی خوب در این دوران عبارت است از مقاومت در برابر شکلها و قالبهای زندگی بد. هیچ راهنما و رهنمودی غیر از این توصیف سلبی در مورد زندگی خوب قابل تصور نیست. این امر نیز نیازمند تفکر بسیار نقادانه است که فقط در فلسفه اخلاق یافت میشود.
با این همه، بنا نیست در مورد طرح کلی همه مسائل فلسفه اخلاق صحبت شود، بلکه فقط مهمترین مسائل مورد تأمل قرار میگیرند. آن مسائل عبارتند از آن تناقضات و ناسازگاریهایی که در درون فلسفه اخلاق شکل میگیرند. از نظر آدورنو فیلسوفی که این امر را خوب نشان داده و مسائل اخلاقی را به خوبی طرح کرده است، کانت است. به همین دلیل این درسگفتارها معطوف به کانت است. البته منظور این نیست که فلسفه اخلاق کانت بازگو شود، بلکه فلسفه اخلاق کانت صرفا چارچوبی است برای طرح مسائل فلسفه اخلاق. به دیگر سخن، از روش مواجهه کانت با این مسائل بهرهبرداری میشود، اما هدف آدورنو نه بازخوانی کانت در این زمینه، بلکه فراتر رفتن از نظریات اوست با استفاده از تأملات فلسفی نقادانه. همچنین علاوه بر کانت به نظریات دیگر فیلسوفان نیز اشاره میشود، فیلسوفانی همچون: فیشته، هگل، شوپنهاور، نیچه، ماکس شلر و... . و نکته آخر اینکه مباحث منحصر به موضوعات و مسائل کلی پیشگفته نیست. در سراسر درسگفتارها نکات نغز و بصیرتهای ژرفی در مورد فلسفه و سایر موضوعات وجود دارد که اهل فلسفه را به وجد میآورد.
با این همه باید بگوییم که این اثر به هیچ وجه یک کتاب مقدماتی نیست، لذا به نوآموزان پیشنهاد نمیشود. اما کسانی که با فلسفه اخلاق و فلسفه کانت آشنا هستند و آدورنو و اندیشههایش را میشناسند، باید این کتاب را غنیمت شمرند و در رجوع به آن درنگ نکنند.