ترجمه کامران برادران | ایبنا


«بروس رایلی اشفورد» [Bruce Riley Ashford]، استاد دانشگاه در دانشگاه علوم دینی باپتیست جنوب شرقی است. وی در این یادداشت از کتاب‌هایی نام می‌برد که همه باید دست‌کم یک‌بار به سراغ‌شان بروند. تقریبا به مدت 20 سال، چهار دوره سمینار «کتاب‌های بزرگ و مهم» را برای کالج جنوب شرقی تدریس کردم. خوانش آثار مطرح‌شده در این جلسات من نه صرفا برای دانش‌آموزان که برای خود من نیز در مقام استاد، سازنده بود. از طریق این آثار، توانستم ظهور و توسعه تفکر و تمدن غربی را که ایدئولوژی‌های امروزی ریشه در آن‌ها دارند، ردیابی کنم. به همین خاطر، در قدردانی از آن ها، فهرست کتاب‌هایی را ارائه می‌کنم که هر انسان جویای تفکر باید خواندن‌شان را مد نظر قرار دهد:

بروس رایلی اشفورد» [Bruce Riley Ashford]

«اودیسه» هومر: چرا خواننده قرن 21 باید به خودش زحمت داده و داستانی کهن را درباره بازگشت قهرمانی یونانی بخواند که پس از 20 سال به خانه و خانواده‌اش بازگشته است؟ چون این داستانی گیرا که ما را به درک ساختار چندخدایی یونان و تلاش بشر برای کشف خود رهنمون می‌کند. این افسانه بر نقاط قوت منحصربه‌فرد زنانه تاکید می‌کند. همچنین از صحنه تراژیک زندگی سخن می‌گوید و افراد رنجور میان ما را خطاب قرار می‌دهد، از «رنج ضروری» ناشی از سقوط و شکست بشر سخن به میان می‌آورد و تشویق‌مان می‌کند که با چالش‌هایی که زندگی در برابرمان قرار می‌دهد، روبرو شویم.

«جمهور» افلاطون: این کتاب کم‌حجم منبعی است پایه‌ای برای درک تاریخ روشنفکری غرب. در «جمهور»، افلاطون ماهیت هدالت و زندگی نیک، محدودیت‌های شناخت انسان و نقش مناسب فلسفه را بررسی می‌کند. متاسفانه، فلسفه سیاسی وی پیش‌درآمدی باستانی به چپ‌گرایی مدرن بوده که در اندیشه‌های سوسیالیستی و مترقی تجلی یافته است.

«اخلاق نیکوماخوس» ارسطو: ارسطو کتاب اخلاق (چه‌بسا تاثیرگذارترین اثر خود) را با این پرسش می‌آغازد: «عالی‌ترین خیر بشری چیست؟» پاسخ او: خوشبختی. این یگانه چیزی است که آن را صرفا به خاطر خودش می‌خواهیم تا آن‌که وسیله‌ای باشد برای رسیدن به دیگر اهداف. ارسطو فضیلت را به دو دسته «فکری» و «اخلاقی» تقسیم می‌کند و معتقد است که شخص بافضیلت نه‌تنها براساس منطق عمل می‌کند بلکه آن را براساس عادت انجام می‌دهد، یعنی تا زمانی که فضیلت بدل به نخستین بازتاب او شود.

«انه‌اید»، اثر ویرژیل: این اثر با به تصویر کشیدن بنیان اسطوره‌ای روم، حماسه‌ای است از تمدن غرب. در این اثر، آنئاس، قهرمان ویرژیل تصمیم می‌گیرد که ردای رهبری به تن کرده و خود را در معرض رنجی قرار دهد که فرد با فداکاری برای مصلحن جمع به آن دچار می‌شود.

«شهر خدا»، نوشته آگوستین: اگر بنا باشد یگانه متن مورد علاقه‌ام در آثار کلاسیک غربی انتخاب کنم، این اثر همان است. آگوستین، پس از جنجال پلاجیوس و غارت روم، دست به نوشتن این اثر زد و در آن بدیلی برای اهمیتی که ویرژیل بر اهمیت روم قائل بود ارائه داد. وی استدلال می‌کند که فلسفه، دین و سیاست روم مبتنی بر بت‌پرستی بود، عشق ادعایی روم به عدالت در واقع نقابی بود برای پوشانیدن شهوت به قدرت و این تمدن نقشی اندک در روند تاریخ الهی داشت. اثر آگوستین، کاری است شکوهمند.

«مدخل الهیات»، نوشته توماس آکویناس: این کتاب بدون شک‌ تاثیرگذارترین رساله الهیاتی دوران‌هاست. در این اثر، آکویناس بیش از 600 پرسش الهیاتی را پیش کشیده و از کتاب مقدس، تاریخ کلیسا و منابع ارسطویی و افلاطونی بهره برده است. مدخل الهیات اثری است سترگ.

«رساله درباره علم و هنر»، اثر ژان ژاک روسو: نویسنده در این کتاب استدلال می‌کند که تمدن تاثیری فسادانگیز بر بشر گذشته است. هنر به تقویت افسارگسیخته حسانیت و جنسیت می‌انجامد، حال آن‌که علم جای مذهب را گرفته است. وی استدلال می‌کند که هنر و علم، عقل را بر حس ناب و خالص و یادگیری را بر فضیلت ساده برتر می‌شمارد. روسو تاثیر زیادی بر نویسندگان و متفکران پس از خود گذاشت. او از چهره‌های مهم در انقلاب فرانسه و از پیشگامان فردگرایی بود.

گزیده نوشته‌های کارل مارکس: مارکس در پی تصویر کردن جهانی متفاوت بود. او جبرگرایی اقتصادی بود و استدلال می‌کرد که منطق تاریخ بشر را می‌توان با مطالعه «مبارزه طبقاتی» اقتصادی آشکار کرد که ناگریز باید زمان روی داد که برخی «دارا» باشند و برخی «ندار». وی استدلال می‌کرد که انقلاب سوسیالیستی در نوعی مدینه فاضله روی می‌دهد که در آن شر فروکش کرده و دولت از میان می‌رود. تاثیر مارکس را می‌توان نه‌تنها در آشوب‌های اجتماعی و سیاسی قرن بیستم بلکه در نظریه‌های انتقادی قرن 21 مشاهده کرد.

«سیستم سیاست اثباتی»، نوشته اگوست کنت: در این اثر چندجلدی، کنت استدلال می‌کند که انسان‌ها ذاتا خوب هستند، اما توسط نهادهای فاسد فرهنگی و تربیت سیاسی ملی منحرف می‌شوند. وی کیشی ملحدانه را متصور بود که اشکال قدرتمند مذهب و دولت‌ملت را تضعیف می‌کند. این متفکر چنین استدلال می‌کرد که با تضعیف مذاهب سنتی و ساختار مبتنی بر دولت‌ملت، جنگ‌ها و تنش‌ها متوقف می‌شود. و چنین بود که مدینه فاضله‌ای بدون مرز و مبتنی بر صلح‌طلبی شکل می‌گیرد. کنت در پی دستیابی به نوعی رستگاری بود که در آن آموزه مسیحایی عشق را می‌توان به حالت کلی انسان‌دوستانه و انتزاعی نسبت به ابنای بشر تقلیل داد. به عقیده وی، با محبت و فضیلتی که از مرجع استعلایی‌اش جدا شده باشد، خاک آماده رشد و نمو وحدت و حسن نیت جهانی می‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...