وقتی با یک مستبد بیرحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه میخورید، شگفتآور است که چقدر به ندرت احساس میکنید روبهروی یک شیطان نشسته یا ایستادهاید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی میکنند و لبخند میزنند... در شرایط مناسب، هر کسی میتواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستمهای خوب رهبران بهتر را جذب میکنند و سیستمهای بد رهبران فاسد را جذب میکنند... به جای نتیجه، روی تصمیمگیریها تمرکز کنیم
قدرت چگونه ما را تغییر میدهد؟ | تجارت فردا
آیا قدرت ذاتاً فسادآور است یا مشکل این است که فقط یا حداقل بیشتر انسانهای فاسد هستند که قدرت برایشان جذاب است و برای به دست آوردن آن تلاش و مبارزه میکنند؟ آیا افراد فاسد، به همین صورت متولد میشوند یا بهتدریج در اجتماع ساخته میشوند؟ و مهمتر از همه اینکه اگر همه افراد در موقعیتی قرار بگیرند که برای رسیدن به هدفی بسیار مهم و باارزش (که طبیعتاً برای هر کسی تعریف متفاوتی دارد) مجبور باشند کسی را شکنجه کنند یا بکشند و قدرت انجام این کار را داشته باشند، آیا این کار را انجام خواهند داد؟
اینها پرسشهایی است که برایان کلاس [Brian Klaas] در کتاب جدید خود تلاش میکند به آنها پاسخ دهد. رایان کلاس که دانشیار سیاست جهانی در دانشگاه کالج لندن و ستوننویس واشنگتنپست است و در آنجا مکرر در مورد سیاست خارجی ایالاتمتحده و دموکراسیسازی اظهار نظر میکند، کتاب «فسادپذیر: چه کسی قدرت را به دست میآورد و قدرت چگونه ما را تغییر میدهد» [Corruptible: Who Gets Power and How It Changes Us] [این کتاب با ترجمه امیرحسین مهدیزاده تحت عنوان «قدرت و فساد» توسط نشر همان منتشر شده است.] را در اواخر سال 2021 به بازار کتاب عرضه کرد. او برای چهارمین کتاب خود در مورد کسب و پیامدهای قدرت، به سراسر جهان سفر کرد و با بیش از 500 فرد قدرتمند -از مدیران اجرایی گرفته تا رهبران فرقه- مصاحبه کرد و جهان را برای یافتن کارشناسانی که درباره قدرت تحقیق میکنند، مانند دانشمندان علوم اعصاب، اقتصاددانان رفتاری و مردمشناسان جستوجو کرد. کلاس در این کتاب تلاش میکند به چهار سوال اصلی پاسخ دهد. اول اینکه آیا افراد بیاخلاق بیشتر در صدر قدرت قرار میگیرند؟ دوم، آیا قدرت اخلاق مردم را در جهت منفی تحت تاثیر قرار میدهد؟ سوم، چرا به افرادی اجازه میدهیم ما را کنترل کنند که به وضوح هیچ کسبوکاری در کنترل آنها نیست؟ چهارم، چگونه میتوانیم اطمینان پیدا کنیم که افراد فسادناپذیر به قدرت میرسند و عادلانه از آن استفاده میکنند؟
کلاس بیش از یک دهه گذشته، بخش زیادی از وقت خود را به مطالعه این پرسشها در سراسر جهان، از بلاروس تا بریتانیا، ساحل عاج تا کالیفرنیا، تایلند تا تونس و استرالیا تا زامبیا اختصاص داده است. وی به عنوان بخشی از پژوهشهایش به عنوان یک دانشمند علوم سیاسی، با افراد مصاحبه میکند- عمدتاً با افرادی که از قدرت خود برای انجام کارهای بد سوءاستفاده کردهاند یا میکنند. این افراد میتوانند رهبران فرقه، جنایتکاران جنگی، مستبدان، کودتاچیان، شکنجهگران، مزدوران، ژنرالها، تبلیغکنندگان، شورشیان، مدیران عامل فاسد و مجرمان محکومشده باشند و در همه این موارد، کلاس تلاش میکند بفهمد چه چیزی باعث میشود آنها اینگونه عمل کنند. درک آنها و مطالعه سیستمهایی که در آنها کار میکنند برای متوقف کردن آنها و روندی که طی آن به قدرت میرسند بسیار مهم است. بسیاری از آنها دیوانه و بیرحم و برخی دیگر مهربان و دلسوز بودهاند. اما همه آنها یک ویژگی مشترک داشتهاند: آنها از قدرت عظیمی برخوردار بودند.
وقتی با یک فرمانده شورشی که مرتکب جنایات جنگی شده، دست میدهید یا با یک مستبد بیرحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه میخورید، شگفتآور است که چقدر به ندرت احساس میکنید روبهروی یک شیطان نشسته یا ایستادهاید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی میکنند و لبخند میزنند. در نگاه اول، آنها هیولا به نظر نمیرسند. اما واقعیت این است که هیولا هستند. سالبهسال، نویسنده با پازلهای ترسناک دستوپنجه نرم کرده است. آیا شکنجهگران و جنایتکاران جنگی کلاً از نژاد متفاوتی هستند، یا آنها فقط نسخههای افراطیتر از ظالمان خردهپا هستند که گهگاه در دفاتر و انجمنهای محله خود با آنها روبهرو میشویم؟ آیا هیولاهای احتمالی در میان ما پنهان شدهاند؟ در شرایط مناسب، آیا کسی میتواند تبدیل به یک هیولا شود؟ اگر چنین است، درسهای آموختهشده از مستبدان تشنهبهخون میتواند برای کاهش سوءاستفادههای کوچکتر در جوامع ما مفید باشد. این معمایی است که باید هرچه سریعتر حل شود زیرا ما دائماً از صاحبان قدرت ناامید میشویم و مهمتر، از آنها ضربه میخوریم. به هر کسی بگویید که یک دانشمند علوم سیاسی هستید و اغلب این سوال را از شما میپرسد: «چرا این همه افراد بیاخلاق مسئول هستند؟»
اما همزمان یک معمای دیگر هم مدام پاسخ میطلبد: آیا این افراد به دلیل قدرتی که در دست داشتند بیاخلاق شدند؟ نویسنده آنطور که خود میگوید، در ابتدا در مورد این موضوع شک داشته است و یک احتمال دیگر او را به خود مشغول کرده است: آنهایی که به نظر میرسید با قدرت بدتر شدهاند، فقط نوک کوه یخ هستند. شاید چیزی بسیار بزرگتر و جدیتر در زیر امواج در کمین است و منتظر کشف شدن است تا بتوانیم آن را درست کنیم. کلاس تلاش میکند کار خود را با خرد متعارف شروع کند. همه این جمله معروف را شنیدهاند که «قدرت فاسد میکند، قدرت مطلق فساد مطلق ایجاد میکند». افراد زیادی به این جمله باور دارند. اما آیا حقیقت هم دارد؟ کلاس تلاش میکند و میتوان گفت تا حد زیادی موفق میشود جواب تمام این سوالها را به جذابترین روش ممکن و از طریق داستانها و حکایتهایی که در طول دوران پژوهش خود برای نوشتن کتاب با آنها روبهرو شده است بدهد و همین موضوع خواندن «فسادپذیری» را به تجربهای تکرارناپذیر تبدیل میکند. تجربهای که نهتنها جذاب و لذتبخش است که به طور دائم عقل متعارف ما و هرچه را تا قبل این بدیهی میپنداشتیم و فکر میکردیم میدانیم، زیر سوال میبرد.
در زیر، پنج بینش کلیدی کتاب را به صورت خلاصه توضیح خواهیم داد:
1- قدرت فقط فاسد نمیکند، بلکه افراد فاسد را جذب میکند.
به نظر میرسد عبارت «قدرت فاسد میکند و قدرت مطلق فساد مطلق ایجاد میکند»، در عین اینکه درست است، اما تنها نوک کوه یخ است. بسیاری از شما در مورد آزمایش زندان استنفورد شنیدهاید، اما احتمالاً درس واقعی آن را از دست دادهاید.
در سال 1971، یک استاد دانشگاه استنفورد به نام فیلیپ زیمباردو، یک زندان مصنوعی در محوطه دانشگاه ساخت. سپس با انتشار یک آگهی، داوطلبانی را برای مطالعه روانشناسی در مورد زندگی در زندان به خدمت گرفت. هنگامی که داوطلبان که همگی دانشجو بودند وارد شدند، آنها را به دو دسته زندانیان و زندانبانان تقسیم کردند. آنچه بعداً اتفاق افتاد بسیار معروف است: نگهبانان، فقط به دلیل پوشیدن یونیفورم، از قدرتی که به آنها داده شده بود سوءاستفاده کردند. حکمت مرسوم این بود که شیاطین در درون همه ما کمین کردهاند و فقط منتظرند تا از طریق قدرت رها شوند.
در سال 2007، پژوهشگران این آزمایش را تکرار کردند. البته این بار، آنها از دو نسخه آگهی برای استخدام داوطلبان از کالج شهرهای مختلف استفاده کردند. نسخه اول از داوطلبانی برای مطالعه روانشناسی زندگی در زندان دعوت میکرد. نسخه دوم داوطلبان را برای مطالعه روانشناسی فرا میخواند. افرادی که به آگهی مطالعه زندان پاسخ دادند، نسبت به افرادی که به آگهی عمومی پاسخ دادند، در مورد ویژگیهای شخصیتی سوءاستفادهگر و تشنه قدرت امتیاز بیشتری کسب کردند. درس واقعی این نیست که قدرت فاسد میکند، بلکه این است که قدرت افراد فاسد را جذب میکند. اما یک نکته دیگر وجود دارد: سیستم نیز مهم است.
در یک مطالعه از دانشآموزان خواسته شد 42 بار یک تاس را بیندازند. هرچقدر عدد شش بیشتری میآوردید پول بیشتری به شما پرداخت میشد. همه چیز به شانس بستگی داشت. اما یک نکته وجود داشت: هرکس نمرات خود را گزارش میکرد، بنابراین دانشآموزان میتوانستند دروغ بگویند. طبیعتاً تعدادی تقلب کردند اما مهم این بود که وقتی در هند این آزمایش انجام شد که در آن سیستم دولتی فاسد است و بعداً از آزمایششوندگان پرسیده شد به کار در چه بخشی تمایل دارند؟، اکثر متقلبان کار در بخش دولتی را انتخاب کردند، در حالی که در دانمارک نتیجه کاملاً برعکس بود. یعنی قدرت برای فسادپذیرها در همه جا مغناطیسی است، اما سیستمهای خوب رهبران بهتر را جذب میکنند و سیستمهای بد رهبران فاسد را جذب میکنند.
2- برای به دست آوردن رهبران سالمتر، روی کسانی تمرکز کنید که به دنبال قدرت نیستند.
برای داشتن رهبرانی اخلاقی و سالم نباید فقط روی کسانی که میبینید تمرکز کنید. روی رهبرانی که ندارید تمرکز کنید. کسانی که در وهله اول هرگز به دنبال قدرت نبودند یا به قدرت نرسیدند. این مسیر جامعهای است که از سوی افراد بهتر اداره میشود. همانطور که داگلاس آدامز، رماننویس بزرگ میگوید: «این یک واقعیت شناختهشده است که آن دسته از افرادی که باید بخواهند بر مردم حکومت کنند، خودبهخود کسانی هستند که کمترین احتمال و امکان را برای این کار دارند.» برخی از مردم مانند پروانه به سمت شعله به سمت قدرت کشیده میشوند. اما اگر بدانیم که افراد بدرفتار نامتناسب به قدرت کشیده میشوند، چگونه میتوانیم با آن مقابله کنیم؟
در بخشی از کتاب، نویسنده با رئیس استخدام نیروی پلیس ملی نیوزیلند صحبت کرده است. وی میگوید که انواع خاصی از افراد به طور غیرقابل مقاومتی به سمت قدرتی که با داشتن نشان و اسلحه به دست میآید جذب میشوند، و این افراد اغلب بدرفتارترین پلیسها هستند. با تمرکز بر افرادی که به طور طبیعی به دنبال قدرت نیستند و آن را نمیخواهند و جذاب کردن کار و البته محیط کار برای آنها میتوان به افراد بهتری در قدرت دست یافت. چه این قدرت پلیس باشد، چه قدرت رهبران سیاسی جامعه.
3- ما رهبران را به دلایل غیرمنطقی انتخاب میکنیم.
چندین سال پیش، دانشمندان مطالعهای را انجام دادند که در آن به کودکان دو چهره نشان دادند و از آنها خواستند یک چهره را به عنوان ناخدای یک کشتی خیالی در یک بازی رایانهای انتخاب کنند. چیزی که بچهها نمیدانستند این بود که چهرهها بهطور تصادفی انتخاب نشده بودند. یکی برنده انتخابات فرانسه و دیگری فردی بود که در جایگاه دوم قرار گرفت. اما آنچه اتفاق افتاد، شگفتانگیز بود؛ اکثریت قریب به اتفاق بچهها فردی را که برنده انتخابات شد به عنوان کاپیتان خود انتخاب کردند. وقتی دوباره مطالعه را با بزرگسالان انجام دادند، چیزی مشابه پیدا کردند. این امر، بحثی جدی درباره ارزش دادن به قیافه افراد در انتخاب آنها ایجاد کرد. این بررسی همچنین در مورد روشهای غیرمنطقی که تصمیم میگیریم چه کسی مسئول خواهد بود، چیزهایی به ما میگوید. وقتی پژوهشگران از مردم میخواهند که یک رهبر را در یک شبیهسازی انتخاب کنند، دلایل زیادی وجود دارد که چرا آنها یک فرد خاص را نسبت به دیگران انتخاب میکنند. اما اگر به مردم بگویند که باید فردی را در زمان بحران انتخاب کنند -مثلاً یک جنگ یا قحطی یا یک بیماری همهگیر- شرکتکنندگان به شدت انتخاب خود را به سمت مردان بزرگتر و از نظر فیزیکی قویتر تغییر میدهند. این اشتباهات شناختی -متاسفانه- به تعصبات نژادی و جنسیتی گسترش مییابد. برای مقابله با این خطاهای شناختی منسوخ، ابتدا باید آنها را بشناسیم و وجود آنها را تصدیق کنیم.
4- نفر دوم بودن اغلب بهترین است.
به نظر میرسد دانستن بعضی از واقعیتهای بیولوژیک بتواند به کسانی که به دنبال قدرت هستند کمک کند. افراد بالای ردهبندی قدرتی در هر سطحی (سازمان، شرکت یا کشور) بسیار زودتر از افراد ردههای پایینتر از خود یا افراد ردههای دوم و سوم، پیر شده و تحلیل میروند. مشابه این موضوع در حیواناتی که به صورت گروهی زندگی میکنند هم دیده شده است. پس اگر فکر میکنید داشتن قدرت به معنای زندگی طولانیتر در رفاه بیشتر خواهد بود، باید بدانید این درست نیست. مدیران عاملی که از شرکتهای خود در بحرانها حمایت میکنند سریعتر پیر میشوند. وقتی افرادی را که رئیس جمهور یا نخستوزیر شدند با افرادی که در انتخابات شکست خوردند مقایسه میکنید، برندگان، قدرت را به دست آوردند، اما نایبقهرمانان که معمولاً مشاغل خوبی را هم بعد از انتخابات در اختیار داشتند برنده نهایی بودند: روسایجمهور به طور متوسط 4 /4 سال بیشتر از رقیب شکستخورده عمر کردهاند.
5- تصمیمگیری نباید فقط بر اساس نتایج باشد.
نتایج میتواند گمراهکننده باشد. نتایج ممکن است گاهی اوقات، تصادفی باشند. برای جلوگیری از اشتباه، باید به جای نتیجه، روی تصمیمگیری تمرکز کنیم. به عنوان مثال شاتل فضایی چلنجر چندین بار بدون منفجر شدن پرواز کرد، اما همه علائم هشداردهنده در این پروازها وجود داشت. پرتابهای قبلی ظاهراً «موفقیت آمیز» بودند زیرا فضانوردان به سلامت به زمین بازگشتند و به همین دلیل کسی آنها را بررسی نکرد. اما پرچمهای قرمز همه جا بود و نادیده گرفته شدند. اگر ناسا کمیسیونی را برای بررسی تصمیمگیری در مورد پرتابهای قبلی چلنجر برگزار میکرد، قبل از انفجار آن مشکلات را کشف میکرد. اغلب کشورها و نهادها کمیسیونهایی دارند که فقط به بررسی بلایا میپردازند، اما به کمیسیونهایی نیاز داریم که موفقیتها را نیز بررسی کنند. چه کاری به درستی انجام شده است؟ چگونه میتوانیم از آن درس بگیریم تا از یک فاجعه آینده جلوگیری کنیم؟ شما باید تصمیمگیریهایی را بررسی کنید که خوب یا بد پیش رفتهاند. هر نوع بررسی دوباره نتایج بهتری به دنبال خواهد داشت.
خواندن کتاب «فسادپذیر: چه کسی قدرت را به دست میآورد و قدرت چگونه ما را تغییر میدهد» بسیار سرگرمکننده خواهد بود. کتاب پر از حکایات و نکتههایی است که میتوانید از آن در صحبتهای خود با اطرافیان استفاده کنید، اما مهمتر از همه ما به عنوان شهروند، همگی در مقطعی یا انتخابکننده هستیم یا انتخابشونده و این کتاب میتواند اطلاعاتی در اختیار ما بگذارد تا در هر دو نقش بسیار بهتر و موثرتر ظاهر شویم.