نشست نقد و بررسی کتاب «تاریخ برنامه‌ریزی درسی در ایران» اثر نعمت‌الله موسی پور برگزار شد.

تاریخ برنامه‌ریزی درسی در ایران» اثر نعمت الله موسی پور

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، نشست «تاریخ نگاری برنامه کتب درسی در ایران» از سلسله نشست‌های گروه علوم تربیتی خانه اندیشمندان علوم انسانی همزمان با تولد نعمت‌الله موسی‌پور مدرس روانشناسی، برنامه‌ریزی و تربیت اسلامی برگزار شد.

نعمت‌اله فاضلی جامعه‌شناس و مدرس دانشگاه در این نشست بیان کرد: انتشار آخرین کتاب موسی‌پور «تاریخ برنامه ریزی درسی در ایران» را تبریک می‌گویم. من در کرمان سخنرانی‌ داشتم و می‌خواهم آن را تکرار کنم. من گفتم کرمان اگر مکتبی داشته باشد، مکتب قصه‌گویی است. عالی‌ترین و والاترین مکتب قصه‌گویی ایران مکتب کرمان است. نه هیچ مکتب دیگری. دلیلش هم این است که اولین قصه‌های مدرن ایران را میرزاآقاخان کرمانی نوشته است.

وی افزود: آینه سکندری و کتاب‌های دیگرش موجود است. بعد از او، استاد باستانی پاریزی را داریم. دومین قصه گوی بزرگ تاریخ ایران است که تاریخ و روایت را با سبک ویژه‌ای به نام حکایت در حکایت یا قصه در قصه، ابداع کرد. فقط یک نابغه‌ای از کرمان می‌توانست آن را بنویسد. من هنوز ندیدم کسی دیگری به گرد پای باستانی پاریزی رسیده باشد. قله قله‌ها، رسید به هوشنگ مرادی کرمانی بزرگترین قصه‌گوی زنده ایران.

فاضلی گفت: والتر بنیامین می‌گوید فرهنگ با قصه‌گوها زنده است. اگر فرهنگ، قصه‌گو نداشته باشد آن فرهنگ می‌میرد. فرهنگ کرمان زنده است چون مردم آنجا هوشنگ مرادی کرمانی را دارند. بلندآوازه ترین نویسنده ایران در جهان است. آقای دکتر موسی‌پور از مکتب قصه‌گویی کرمان بلند شده است. من تعجب کردم از تاثیراتی که از دوستانش گرفته است. به نظر من بزرگترین معلم ایشان، کرمان است ولی ایشان چیزی نگفتند.

وی اضافه کرد: از روحیات کرمانی‌ها هرچه بگویم کم گفتم از صفا و صمیمیت و خلاقیت و راستین بودنشان. دکتر موسی‌پور کتاب تاریخ برنامه درسی ایران را هم به سبک صادقانه‌ای روایت کرده است. هایدن وایت در سال 1979 اثر مشهوری در جهان نوشت به نام فراتاریخ. در این کتاب توضیح داد که تاریخ، قصه‌گویی است. او سراغ مورخان پوزیتیویست و مطرح قرن 19 رفت. کسانی که سرآغاز تاریخ نگاری بودند. او نشان داد این تاریخ‌نگاران قصه تعریف کرده‌اند؛ حال تکلیف دیگران نیز مشخص است.

فاضلی اشاره کرد: تاریخ قصه است و کسی می‌تواند تاریخ بنویسد که از مکتب قصه‌گویی برخاسته باشد. موسی‌پور بزرگ از مکتب قصه‌گویی کرمان برخاسته است. من به دلیل ماهیت روایت‌گری‌ و قصه‌گویی استاد موسی‌پور، از علاقمندان سبک نوشتاری او هستم. هر فیلسوفی آرزو دارد قصه بگوید و چون ناکام می‌شود به سراغ فلسفه می‌رود. من فکر می‌کنم هر دانشمند علوم انسانی اگر بتواند قصه بگوید حتما قصه می‌گوید و وقتی که نتواند، مجبور است کار دیگری انجام دهد.

وی ادامه داد: دکتر موسی‌پور قصه‌گوی برنامه درسی ایران است. اتفاقا برنامه درسی ایران، فقر قصه‌گویی داشت. هنوز هم این فقر جبران نشده است. نمی‌خواهم مبالغه کنم و بگویم موسی‌پور توانسته است یک تنه فقر قصه‌گویی را جبران کند. اوج بلوغ هر دانش انسانی اجتماعی، به ظرفیت روایتگری آن است. اگر آن ظرفیت رشد نکند آن دانش هیچ وقت رشد نمی‌کند. آن ظرفیت است که دانش را زمینه‌مند می‌کند چه به لحاظ تاریخی و چه از نظر فرهنگی و آن ظرفیت است که سوژه دانشمند و بازیگر دانش می‌شود.

فاضلی گفت: یکی از بنیادی‌ترین فلاکت‌های دانشگاه‌های علوم انسانی ما فقر سوژگی است. به ندرت دانشمند علوم انسانی اجتماعی ایران را می‌شناسیم، که توان روایت‌گری داشته باشند. توانی داشته باشند که یک قصه 5 صفحه‌ای بنویسند. قصه‌ای که سوژگی خودشان باشد و برنامه درسی و دانش را توانسته باشند آنطور روایت کنند که صدای جامعه باشد. روایتگری روایت صداهاست.

وی افزود: اکثر ما در علم‌بازی و مسخره‌بازی دانشگاهی گرفتار هستیم. اکثر ما در نمایش‌های پوچ که ادا درآورده‌ایم و نامشان را علم گذاشته‌ایم گرفتاریم. هزار هزار نوشتیم و چاپ کردیم اما نه سر دارد و نه ته و نه هیچ. نوشته‌های دکتر موسی‌پور اینطور نیست چون راوی است. چون قصه‌گو است چون از مکتب کرمان برخاسته است. مکتب واقعی کرمان که مکتب قصه‌گویی است. مکتب مسئولیت است.

نشست نقد تاریخ برنامه ریزی درسی در ایران

نعمت‌الله موسی‌پور به عنوان یکی از سخنرانان این نشست بیان کرد: درود بر بنیانگذاران آموزش ایران و معلمان این سرزمین. آنان که آدمی‌زادگان را از زندگی عاریتی رهایی می‌بخشند که رهایی از باورهای ارثی است. آنان که نامشان همراه با کرامت به ذهن می‌آید و درود بر زنان ایران که دو تن از آنان هدایتگر من شدند به راهی که در آن رهسپارم. روستازاده هستم آن هم نه از نوع سکونت‌پیشه که از نوع کوچ‌رو. هرجا باران به وقت و به قدر ببارد آنجا انتخاب اوست و این امکان تا زمان جد پدری من در جریان بود.

وی ادامه داد: در زمانی متولد شدم که سال‌های گشایش بعد از 41 بود. دهه 40 از آنجایی که با اصلاحات ارضی همراه شد، مالکیت خانواده من را به حداقل رساند. اما خبرهای خوب از طرف کارکنان دولت امید آن را در دل روستاییان می‌پرورد که فرزندان خود را برای کار شهری آماده کنند. این بود که تحصیل فرزند برای روستاییان مهم جلوه کرد و من هم که فرزند ارشد خانواده خود بودم شانس آن را داشتم که راه تحصیل در پیش گیرم.

موسی‌پور گفت: گروه اول روستاییان ایل ما که به مدرسه جدید رفتند از همین دهه آغاز کردند. در آن زمان هنوز مدارس فقط در شهرها بودند و روستاهای بزرگ. هنوز فعالیت‌های مرد بزرگ توسعه آموزش فقرا یعنی مرحوم بهمن‌بیگی برای ایجاد مدارس عشایری چندان گسترشی نداشت. اما مرحوم پدرم که تحصیل کرده مکتب‌خانه بود از دو پدیده خشکسالی ویرانگر سال 41 و اصلاحات ارضی این پیام را دریافت که فرزندانش را به هر نحو که شده واجد شایستگی‌های تازه زمانه سازد.

وی بیان کرد: من در ابتدای دهه 50 به سماجت مادر راه درس را آغاز کردم و در خانه پدربزرگ وارد مدرسه ابتدایی شدم. سختی دوری از مادر را نه مادربزرگ کاهش می‌دهد و نه خاله و عمه. همه دیگران را داشتم اما آن‌ها هرگز مادر نمی‌شدند. و مادر اصلی‌ترین شخصی بود که مرا اینگونه می‌خواست که درس بخوانم. تمام دوره تحصیل قبل از دانشگاه من در هرمزگان تجربه شد. آنچه آن روزها برای یک پسر دور از والدین می‌توانست مفید واقع شود دو چیز بود. رفتار رفاقتی یا رفتار مادرانه معلم و تغذیه روزانه مدرسه. گرچه معلم اول و دوم ابتدایی را نمی‌خواهم به خاطر آورم اما خانم معلم سوم و چهارم و پنجم چنان بود که هنوز هم مهربانی‌هایش مرا به وجد می‌آورد. او بود که طعم توفیق را مادرانه به کودکی رساند که در آرزوی مادر بود. برای آنان که ایده تغذیه را در مدارس جاری کردند نیز دعای خیر می‌کنم.

موسی‌پور اضافه کرد: سال‌های دوره راهنمایی و دبیرستان برای من دو وجه متفاوت داشت. هم توفیقات مدرسه را داشتم و هم حمایت‌های بی‌دریغ والدین و هم در مقابل دوری از خانواده و سختی سربار بر خانواده دیگران را. ولی دوره تحصیل با همه سختی سپری شد. وقتی به کلاس دوازدهم رسیدم تنها یک صدا را می‌شنیدم. از برای فتح قدس از کربلا باید گذشت. در این جو روانی و فرهنگی یک معلم و آن هم معلم تاریخ، به من امیدهای دیگر می‌داد. درس‌هایت را بخوان ممکن است دانشگاه‌ها باز شوند.

وی بیان کرد: من از دانشگاه چیزی نمی‌دانستم. اما به طور معمول در طریق درس روان بودم. هویت من همان شده بود. درس خواندن. نه یک الزام که پاره‌ای از وجود من بود. خواندم. سال را به پایان بردم و روزی آقای امام‌دادی از سفر اصفهان بازآمد و مرا صدا زد و گفت برایت برگه ثبت نام کنکور گرفته‌ام. او توضیح داد که کنکور چیست و آزمون‌ها چگونه است. من هم شرکت کردم و پس از قبولی نوبت اول، در آزمون تشریحی به نوبت دوم رفتم و در آن شرکت کردم که آزمونی چندگزینه‌ای بود. نتایج اعلام نشد اما زمان سربازی فرا رسید. راهی سربازی شدم.

موسی‌پور گفت: برای ثبت نام در رشته دبیری جغرافیا به دانشگاه تربیت معلم تهران رفتم. در آنجا لحظاتی که در حال رسیدن به باجه ثبت نام بودم گفتند برخی از کسانی که قبول شده بودند، قبول نشده‌اند. بروید روزنامه جدید را ببینید. و رفتم دیدم که قبول نشده‌ام. در دانشگاه تربیت معلم. و باید بروم دانشگاه شهید بهشتی. تا روانشناسی بخوانم. خوشحال نشدم. فقط تحصیل نبود. کار آینده از دست رفته بود. من با این اتفاق دیگر نمی‌توانستم معلم بشوم.

وی ادامه داد: به هر حال مسیر زندگی من به روانشناسی آن هم دانشگاه ملی سابق کشیده شد. بماند که فقر و ناداری چه تجربه‌هایی برای من شکل داد. دانشگاهی که برای دانشجویان خود خوابگاه نداشت. نبود خوابگاه برای من روستایی مثل نبود هوا برای زیستن بود. هرچه فریاد زدیم و اعتراض کردیم کسی نظر نکرد و در نهایت مسیر اوین را به ما نشان دادند. وقتی به شکایت رفتیم، آخرش گفتند که یا از تحصن دست برمی‌دارید یا زندان اوین نزدیک است و ما به ناچار که همه روستایی بودیم و زندان نمی‌دانستیم چیست از تحصن دست برداشتیم. با استادان متعددی آشنا شدم و از آن‌ها آموختم.

موسی‌پور گفت: آن دانشگاه به من خوابگاه نداد اما فرصت کار دانشجویی داد. من را از کمک‌هزینه تحصیلی و کمک‌هزینه خوابگاهی بهره‌مند کرد. این شد که پس از سال اول توانستم خودم را بیابم و در سال سوم شاگرد اول دانشجویان شدم. کوشش تاریخی برای فهم روانشناسی بسیار آموزنده بود. موسی‌پور به ایده برنامه درسی فقرا اشاره کرد که قرار است آن را در آینده ارائه کند.

علیرضا کیامنش مدرس دانشگاه به عنوان دیگر سخنران این نشست بیان کرد: من دکتر موسی‌پور را از زمانی می‌شناختم که به دانشگاه تربیت معلم آمد و دانشجوی کارشناسی ارشد برنامه‌ریزی درسی شد. در همان زمان به دلایلی من ارتباطی پیدا کردم با آموزش و پرورش و مسئول تحقیقات آموزشی وزارت آموزش و پرورش شدم. اما از فنی و حرفه‌ای بود که با آقای موسی‌پور به عنوان همکار پژوهشی آشنا شدم.

وی ادامه داد: من استاد راهنمای پایان‌نامه دکترای دکتر موسی‌پور بودم. او اگر چیزی یاد گرفته کار خودش بوده است و اگر اشتباه کرده، پای من بوده است. من فکر می‌کنم روی تفکر موسی‌پور نیز اثر داشته‌ام.

کیامنش به نقل خاطره‌ای پرداخت و گفت: یک بار قرار بود برای کمک درسی در جایی همدیگر را ملاقات کنیم. ساعت‌ها به انتظارش نشستم و وقتی آمد با او بحث کردم و گفتم بهتر است از همین حالا تفکرش را تغییر دهم. کم کم راهش به خانه ما باز شد. الان در خانه ما یک فرش گلیم هست که همه کارهای آن را از طراحی تا بافت، مادر ایشان انجام داده‌اند. این تجربه‌ای است که با آقای دکتر موسی‌پور دارم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...