خانواده رو در رو با حقیقت | آرمان ملی


خانواده حداقل برای ما ایرانیان، همیشه مظهر صداقت، راستگویی، آرامش و صد البته مامنی امن برای اعضایش است. حال اگر در این میان المان کوچکی از راه برسند و این همه آرمان‌گرایی را خدشه‌دار کند و رو به زوال ببرد، سخت بشود دوباره همه چیز را از سر نو بنا کرد. افسانه نجم آبادی، پژوهشگر حوزه زنان، استاد دانشگاه هاروارد در رشته مطالعات زنان و جنسیت و تاریخ، همیشه به موضوعاتی از این دست، رویکردی ویژه داشته است. زنان،برای این نویسنده در نقطه راس هرم قرار دارند و موضوعات مربوط به آنها از جمله دغدغه‌های فکری او محسوب می شوند.

جریان‌های پنهان خانوادگی» [Familial undercurrents : untold stories of love and marriage in modern Iran]

کتاب «جریان‌های پنهان خانوادگی» [Familial undercurrents : untold stories of love and marriage in modern Iran] که به تازگی از این نویسنده توسط نشر بیدگل به چاپ رسیده است، موضوعی پیچیده و حساس دارد. در راس موضوع ، مسئله خانواده مطرح است. کتاب با قرار دادن حریم خانوادگی زندگی نویسنده، به بررسی جزئی مسئله ازدواج و عشق در اواسط قرن بیست می پردازد. پیدا شدن خواهر ناتنی نویسنده سرآغاز کشف و شهود او از زندگی پنهانی پدر خانواده می شود.پدری که به دور از دید خانواده اول همسر دیگری اختیار کرده و از او فرزندی دارد که بعدها و با از دنیا رفتنش این راز برای همه آشکار می شود. افسانه نجم‌آبادی با مثال زدن و کنکاش در روابط خانوادگی خود دست به تحلیل بررسی در مورد پدیده چند همسری می‌زند. زمانی که پدر او دور از چشم خانواده اولش دست به تشکیل خانواده‌ای مجدد می زند. که البته این موضوع چندان هم از ذهن دور نبوده است. عادات و تعاریفی که خیلی از زن‌ها را وادار به سکوت می‌کرده است، شاید چندان از سر رضایت نبوده و حفظ آبرو تنها دلیل این سکوت بوده است.«...فهمیدم میل مادرم به سکوت نسبی درباره این موضوع که بعدها متوجهش شده بود، راهی برای حفظ آبرو بود.همانگونه که بسیاری از بستگانم گفتند ، تمهیدی برای محترم ماندن در چشم بقیه، آن هم در محیطی که هر مشکلی در ازدواج به پای زن نوشته می شد...»

در این کتاب با موضوع مهم ازدواج از سر عشق آشنا می‌شویم. با تغییر جامعه پیشین به جامعه نوظهور شهری و عوض شدن طرز فکر عمومی، ازدواج ها از آن سبک سنتی خارج شده و به عشق، مهر و دلبستگی بدون توجه به ازدواج‌های خشک از سر اجبار می‌رسیم. در تهران نوظهور بعد از دوران دهه 20 با خانواده هایی آشنا می شویم که کم کم از آن سبک ازدواج‌های سنتی خارج شده و زندگی خانوادگی را با نگرشی نو می بینند. ادبیات قرن نوزدهمی در روند این تغییر و این نگرش نو بی‌تاثیر نبوده و الهام از آن ، نظام خانواده را به سوی تک همسری هدایت کرده است. همانطور که نویسنده در این کتاب به خوبی نقش اشیا را در روند تغییر نگرش خانواده بررسی کرده است، خواننده نیز در یادآوری خاطرات گذشته تلاش و کوشش می‌کند. نوشتن نامه‌های عاشقانه ، عکس‌های دونفره، خاطرات و اشیایی که به عنوان اجزایی مهم در این میان رد و بدل می شده است شاید همه و همه در این گذار از چند همسری به تک همسری موثر بوده باشد.

«... این نامه ها اغلب جایگاه راقم‌شان را در شبکه خویشاوندی گسترده‌تری که در بطن آن قرار داشتند مشخص می‌کنند. با این حال نامه‌های که از زوجی به زوج دیگر نوشته می شد ، مضاف بر این سبک خاصی از زندگی زناشویی محبت آمیز را ایجاد می کرد....» نجم‌آبادی در این روند به بررسی معانی مختلف ازدواج در جامعه مدرن و سنتی می پردازد. به اندیشه‌های انسان ها برای تشکیل خانواده و هدف آنها از زندگی با شریک‌شان و اساسا هدف از بودن در کنار خانواده. نویسنده تمام عناصر دگرگونی اندیشه ها را در مورد خانواده مورد بررسی قرار داده است و به خوبی برای خواننده این موضوع را روشن می‌سازد که چطور در یک گذار از سنت به مدرنیته حتی المان‌های شهری و شهرسازی نیز می تواند بر روند تغییر افکار یک جامعه در خصوص چنین موضوع مهمی تاثیرگذار باشد. تا جایی که مسئله چند همسری به تک همسری تبدیل بشود. خانه ها در جامعه مدرن دیگر نه فضا و نه آن بنیه روانی را جهت زندگی چند همسر با هم ندارد. خانه‌های کوچک امروزی، تغییر اندیشه مرد و زن و آماجشان در مورد ازدواج، دیگر آن جامعه گذشته و عقایدش را برنمی‌تابد و جامعه هدف دیگری از ازدواج و تشکیل خانواده را در سر دارد. «....بیرونی ها بدل به فضایی اضافی شدند و اندرونی‌ها به خانه. آنچه کمتر در موردش بحث شده است این است که چه بر سر خلوت ها آمد، خلوت هایی که فضای معاشرت بودند. در اکثر خانه ها اندرونی ها بدل به نشیمن خانوادگی شدند و بیرونی ها به فضاهای غیر ضروری یا زائد بدل شدند که به عنوان محل کار از آنها استفاده می شد...»

جریان‌های پنهان خانوادگی، سوای از اینکه یک بررسی تاریخی و اجتماعی، یک زندگینامه است که به راحتی می توان در آن احساسات و تاملات نویسنده در مورد موضوعی که روی آن تمرکز کرده است را لمس کرد. نویسنده با این اثر به خوبی به

خواننده نشان داده است که چقدر گذر زمان و تغییر اندیشه ها می توانند در بستری از زمان، در روند تغییر فرهنگ ها هم موثر باشند و بتوانند تاثیراتی بزرگ بر روابط انسان ها داشته باشند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...