داستان زندگی | آرمان ملی
 

«بحر و نهر» آخرین اثر منتشرشده ‌منیرالدین بیروتی، اثری است داستانی با زمینه‌ عرفان و فلسفه؛ داستانی، از آن جهت که هدف نویسنده، تنها بیان مفاهیم عرفانی فلسفی یا روان‌شناسی نیست، بلکه درک وجودی این مفاهیم در سرگذشت شخصیت‌های داستان است. کتاب سه بخش کلی دارد و هر بخش، به‌فراخور نیاز روایی به قسمت‌هایی تقسیم شده. این تقسیم‌بندی کلی و به‌خصوص جزیی سبب تقطیع‌هایی می‌شود که با توجه به‌بار معنایی عمیق اثر، به خواننده فرصتی می‌دهد برای تفکر و اندیشیدن نسبت به آنچه می‌خواند. به‌بیانی دیگر «بحر و نهر» کتابی نیست که بتوان آن را یک نفس خواند؛ چراکه از ورای ماجراهای سطحی زندگی به عمق و کیفیت آن می‌پردازد و درک این مفاهیم نیاز به تأمل و تفکر دارد. از طرفی بخش اول که بیشترین حجم کتاب نیز به آن اختصاص دارد از یک فرم موازی در این تقطیع‌ها استفاده کرده است.

بحر و نهر ‌منیرالدین بیروتی

در قسمت اول از قاب یادداشت‌ها استفاده شده و در کنار آن تفسیرهای راوی اول‌شخص از این یادداشت‌ها و اطلاعات قطره‌چکانی که در خلال این تعبیر و تفسیرها به خواننده منتقل می‌شود. یادداشت‌ها متعلق به شخصی به‌نام «ایرمان» است که پیش از مرگ برای راوی به‌جا گذاشته. اینکه «ایرمان» که بوده، راوی را چطور و از کجا می‌شناخته، دلیل سپردن یادداشت‌هایش به او، کنجکاوی در زندگی و مرگش در همین ابتدا، تعلیق ایجاد می‌کند. در قسمت بعدی، از تکنیک مخاطب‌شنوی خاموش استفاده شده و نویسنده راوی را ظاهرا و عمدا حذف کرده. بنابراین ما از یک گفت‌وگوی دونفره فقط یک‌طرف را شاهد هستیم؛ یعنی صحبت‌های شخصیتی به‌نام «شهره» درباره‌ «ایرمان». لزوم وجود شخصیت «شهره» نیز درواقع به آشنایی او با «ایرمان» مربوط می‌شود. از طرفی قسمت‌های مربوط به نقل‌قول‌های «شهره» زبان ساده‌تر، ماجرای بیشتر و ریتم سریع‌تری دارد؛ بنابراین این قسمت‌ها بار داستانی اثر را افزایش می‌دهد و با توجه به بار سنگین معنایی قسمت‌های دیگر به مخاطب فرصت همراهی بیشتر می‌دهد تا دچار کسالت در تفکر محض نشود.

مطابق با این الگو، در بخش اول از دو طریق با «ایرمان»، زندگی و دغدغه‌هایش آشنا می‌شویم. اول یادداشت‌های خودش و جست‌وجوی راوی در گذشته و ارتباطات و روابط او. دوم آ‌نچه «شهره» از آشنایی و ارتباط با او می‌گوید. در بخش دوم از آنجا که مخاطب به‌اندازه‌ کافی با داستان همراه شده از این تکنیک موازی دیگر استفاده نشده و گفت‌وگوهای یک‌طرفه‌ «شهره» را دیگر نداریم. بااین‌حال بار داستانی نیز کاهش پیدا نمی‌کند؛ چراکه تا حدی وارد زندگی شخصی راوی می‌شویم درحالی که پیش از این، او را در حد یک راوی شاهد می‌دیدیم. همچنین روی شخصیت‌های جدیدی تمرکز می‌شود مانند «میثم» و «م.خدر» گرچه همه‌ شخصیت‌ها می‌آیند تا ما ایرمان را بهتر و بیشتر بشناسیم ولی هر شخصیت با توجه به آنچه از سر گذرانده، جهان‌بینی و درک خود از هستی و نیستی است که از ایرمان و بالطبع از نوع نگاه خود به مرگ، زندگی، روابط انسانی و... می‌گوید. یکی از نکات قابل توجه اثر نیز همین است. بررسی شخصیت ایرمان، اعمال و تفکر او از دیدگاه‌ها و زاویه‌دیدهای متفاوت و گاه حتی کاملا مخالف؛ بدون اینکه نویسنده قضاوت و دخالتی در آن کند. به‌این‌ترتیب هیچ‌اندیشه‌ای به مخاطب تحمیل نمی‌شود، بلکه اندیشه‌های مختلف مطرح و بررسی می‌شود و درنهایت جهان‌بینی خواننده نیز درکنار جهان‌بینی شخصیت‌ها، مشخص‌کننده‌ تعبیری ا‌ست که هر شخص به‌ظن خود از مفاهیم بنیادی و فلسفی اثر می‌تواند داشته باشد.

هرچند برای حفظ واقع‌نمایی در این مبحث، نویسنده ملزم به ساخت گونه‌ زبانی برای شخصیت‌ها و با توجه به شخصیت منحصر هرکدام است. به‌عنوان مثال گونه‌ زبانی «شهره» و «م.خدر» کاملا منحصر‌به‌فرد درآمده، ولی گونه‌ زبانی بعضی دیگر از شخصیت‌ها شباهت‌های زیادی با‌هم دارند. اما مهم‌تر از همه شاید زبان ایرمان باشد در یادداشت‌هایش. زبانی که گاه با آوردن واژه‌های نامانوس و گاه با جابه‌جایی ارکان جمله جان پیدا کرده و به انحصار شخصیت درآمده. گویا که وجود غایب ایرمان روحی شده، دمیده در کلماتش. همچنان که در جایی از کتاب، لزوم زندگی و کشف تجربه‌های نو، دستیابی شخصی به کلمه و کلام توصیف می‌شود و رهایی از کلیشه‌ کلماتی که دیگران ساخته‌اند و اکنون به ما رسیده. هرچند ایرمان بخشی از این زبان را وام‌دار شخصیت «عمو رامیار» است. «عمو رامیار» که الگوهای شخصیتی «منجی» و «مرشد» را دارد از شخصیت‌های کلیدی داستان محسوب می‌شود.

بخش سوم که نسبت به بخش‌های قبلی، حجم متنی کمتری دارد، تماما در جغرافیایی می‌گذرد که داستان در ابتدا از آن آغاز می‌شود؛ یعنی گورستانی که «عمو رامیار» و «ایرمان» در آن هستند. بار اول راوی یادداشت‌های ایرمان را داشت، ولی از او شناختی نداشت و اینبار یادداشت‌ها را ندارد، ولی نسبت به ایرمان و متعاقبا عمو رامیار شناخت پیدا کرده است.

در یک نگاه کلی به محتوای کتاب، می‌توان گفت «بحر و نهر» داستان زندگی ا‌ست با تمام ابعاد انسانی، اجتماعی، سیاسی و البته دغدغه‌‌مندی انسان‌هایی که در کنار تمام این ظواهر در جست‌وجوی خود و معنای عشق و زندگی هستند و در رسیدن به آن گاه راه را می‌روند، گاه به بیراهه می‌زنند و باز بار دیگر رنج شروعی دوباره را می‌پذیرند. همچنین داستان آدم‌های به‌ظاهر غایبی است که آثار حضورشان پابرجاست و در انتظار تجلی در روح و دلی هستند که ظرفیت ادراکشان را داشته باشد. چنان‌که این زنجیره برای «عمو رامیار» نسبت به «ایرمان» و «ایرمان» برای «راوی» صادق است. تشابه تدریجی شخصیت راوی به ایرمان، عروج و فرود، یقین و شک‌های هردو باعث به‌وجود‌آمدن این شخصیت آینه‌ای بین این دو می‌شود. همچنین تمسک هردو نفر به شخصیت «آبو» که فرزند و به‌نوعی جانشین عمو رامیار محسوب می‌شود دلیلی بر این هم‌پوشانی شخصیت است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...
شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...