شخصیت هایی که ژرژ سیمنون در «سایه بازی» می آفریند، بازتابی از انسان عصر صنعتی اند که در دنیایی پر از هراس و ترس زندگی می کنند.

ژرژ سیمنون را یکی از پرکار ترین نویسندگان قرن بیستم می دانند. از او بیش از 200 رمان و تعداد زیادی داستان کوتاه به جای مانده اما شهرت اصلی سیمنون به خاطر خلق داستان هایی در ژانر پلیسی - جنایی است که کاراگاهی به نام «مگره» نقش اصلی را در آنها ایفا می کند .سیمنون هدف از نگاشتن داستان?هایش را «تلاش برای جستجوی انسان آنگونه که هست» می داند  و می گوید : «آنچه من جستجوی انسان می نامم جستجوی خودم است . چون مانند دیگران انسان ساده ای بیش نیستم ».

داستان های این نویسنده بلژیکی از منظری روانشناختی به واکاوی عقده ها خفته در ناخودآگاه انسان ها می پردازند . عقده هایی که در شرایط بحران سربر آورده و به بی رحمانه ترین قتل ها و جنایت ها دامن می زنند .

رمان «سایه بازی »که به تازگی از سوی نشر مروارید روانه بازار شده هم  مانند بسیاری دیگر از آثار سیمنون داستان کشف راز یک قتل است . جستجویی برای یافتن حقیقت و بر ملا کردن اسرار آن هایی که همچون سایه ای مرموز کاراگاه مگره را در این جستجو به بازی گرفته اند .

داستان در یکی از محله های پاریس رخ می دهد. کوشه (صاحب ثروتمند آزمایشگاه داروسازی ) به قتل رسیده است و اکنون بخشی از دارائی اش به یغما رفته . همزمان با مرگ وی ، کودکی در همان ساختمان در حال متولد شدن است و  چرخه ی مکرر مرگ و حیات همچنان در کنار زندگی عادی ساکنان ساختمان جریان دارد . اما این روزمرگی عجیب بوی تعفن و مرگ می دهد . محیطی که در ابتدای داستان همراه با شیون های نوزاد در حال تولد و فریادهای گاه و بی گاه «زن دیوانه » تصویر می شود،  حکایت از فضایی نه چندان عادی دارد . گو اینکه همه به نوعی به طور مستقیم و غیر مستقیم در مرگ کوشه شریک هستند .

روژه (پسر مقتول) فردی دائم و الخمر است و  به شکلی کولی وار روزگار می گذراند .مادام مارتن ( همسر سابق کوشه ) از دیگر ساکنان این ساختمان است . او که در گذشته به دلیل عدم توانمندی کوشه در فراهم آوردن رفاه زندگی ، او را ترک گفته،  اینک با  حسرت به شرایط فعلی وی  با شوهر دومش که کارمندی دون پایه و بی دست و پا است زندگی می کند .  پیرزن دیگری نیز در این ساختمان سکونت دارد که تنها تفریح زندگی اش فالگوش ایستادن در پشت درب خانه ی ساکنان ساختمان است .

خواننده پا به به پای تحقیقات کاراگاه «مگره» با جنبه های مختلف و گاه متضاد شخصیت مقتول آشنا می شود . از منظر دختری به اسم «نینه» کوشه مردی دست و دل باز و شاد است که به همه نیازمندان بی هیچ چشمداشتی کمک می کند . اما افراد مختلف نظرات گوناگونی در مورد او دارند . مگره ضمن کشف راز مرگ کوشه به حقایق زندگی انسان های مختلفی پی می برد که همه به نوعی در دنیایی پر از حسادت ، بی رحمی و طمع غرق شده اند اما آنکه در نهایت وارث این دارایی انبوه می شود، همسر فعلی مقتول است .  زنی خانواده دار و متشخص که مانند دیگران چشم طمع به دارایی وی ندارد .

شخصیت هایی که ژرژ سیمنون در «سایه بازی» می آفریند، بازتابی از انسان عصر صنعتی اند . انسان هایی که  در پس نقاب این دنیای متمدن و پر زرق و برق  با دنیایی پر از هراس و ترس روزگار می گذرانند.

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...