«واحد شماره دو» را سال ۱۳۸۸ نوشتم. در طول این سال‌ها، بارها و بارها تغییرش دادم و کنارش گذاشتم تا اینکه در سال ۱۳۹۸ به لطف انتشارات نیستان چاپ و منتشر شد.
موضوع اصلی داستان فقر است. خانوادۀ فقیر داستان من نه بی‌کارند، نه کارتن‌خوابند، نه در سطل آشغال دنبال غذا می‌گردند. فقرایی هستند که شغل دارند، در آپارتمانی کوچک و اجاره‌ای زندگی می‌کنند و در اجتماع با سیلی صورتشان را سرخ نگه می‌دارند. گرانی و اجاره‌خانه و وام‌های بانکی روزبه‌روز فقیرترشان می‌کند و موجب می‌شود تنها شوند. یک خانوادۀ سه نفرۀ تنها که دارند تمام تلاششان را می‌کنند با صرفه‌جویی بدهی‌هایشان را پرداخت کنند. برای کم کردن مخارج، رابطه‌شان را با دوست و آشنا و حتی خانواده به کمترین حد ممکن رسانیده‌اند و در پیلۀ خود فرو رفته‌اند با اینهمه از پس هزینه‌های زندگی بر‌نمی‌آیند.

واحد شماره دو عاطفه طیه

من در این داستان تلاش کرده‌ام پوران فانی که راوی داستان است کاملا و کاملا زنی عادی و طبیعی و باورپذیر باشد. دوست بدارد. متنفر باشد. خودخواهی کند. گذشت کند. صبر کند. خسته و بی‌شکیب شود. حسادت کند. ستایش کند. مسخره کند. در دلش هم از آدم‌های اطرافش بدش بیاید، هم برایشان دل بسوزاند. شوهرش پدرام و پسر نوجوانش آزاد هم همین‌طور. می‌خواستم این دو هم شبیه آدم‌های دنیای واقعی باشند. هیچ یک از آدم‌های داستان من دیو نیستند. هیچ‌ یک هم فرشته نیستند.
همچنین تلاش کرده‌ام گفتگوها، فضا‌ها و رابطۀ اعضای این خانوادۀ کوچک با هم کاملا طبیعی باشد و مخاطب را به یاد آدم‌هایی بیندازد که دیده‌ است. سه نفر آدم معمولی با محاسن، معایب، توانایی‌ها، عواطف و نیازهای معمولی.

در این داستان از فقر سیاه خبری نیست. هیچ‌وقت اعضای خانواده گرسنه نمی‌مانند ولی فقط همین! تنها چیزی که نوع فقر آنها را از فقر سیاه متفاوت می‌کند همین است. این که خانواده سقفی بالای سر دارد و گرسنه نیست!
فقر چهرۀ زشتش را نشان می‌دهد. حال آدم‌ها را خراب و دنیا را زشت می‌کند. حتی صورت زیبای پوران فانی را که پول ندارد دندان‌های خرابش را درست کند و مجبور است آن‌ها را در جوانی بکشد...
«واحد شماره دو» چند ورق از زندگی نسلی را نشان می‌دهد که در گرداب فقر غوطه می‌خورند و پایابی ندارند، همین!

[رمان ایرانی «واحد شماره دو» نوشته عاطفه طیه در 116صفحه و با قیمت 23هزار تومان توسط انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...