انکار مرگ | آرمان ملی


در تئوری «انکار مرگ» که ارنست بکر، جامعه‌شناس جنجالی آمریکایی در دهه‌ 1970 با طرح آن نظریات تثبیت‌شده‌ فروید را زیرسوال بُرد، سخن از وحشتی است که در پس هر پدیده‌ای پنهان شده و تمرکز آدمی را به موضوع بقا سوق می‌دهد و به تمامی افعالش وجهی منطقی می‌بخشد. برخلاف فروید، بکر معتقد است آنچه به رفتارهای آدمی انگیزه می‌بخشد اشتغال ذهنی با مسائل جنسی و آسیب‌های ناشی از آن نیست، بلکه درگیری او با مرگ است. مرگی که همه‌جا در کمین است و قطعا در کودکی نیز سایه‌ای از آن دیده شده و انسان را به تلاش برای مقابله با آن واداشته است. به فراخور اضطرابی که مفهوم «فنا» در ذهن فرد می‌سازد، واکنش‌های دفاعی او می‌تواند متفاوت باشد؛ از جابجایی و فرافکنی گرفته تا رفتارهای هیستریک و اوتیستیک. شخصیت اصلیِ رمان «ط»، [اثر زاهد بارخدا] تنها با پناه‌بردن به جهانی که ارتباط او را با واقعیت موجود قطع می‌کند، می‌تواند با این اضطراب طغیانگرِ «فنا» مقابله کند.

ط  زاهد بارخدا

اشتغال ذهنی راوی با اعداد و کلمات به‌عنوان راهی دفاعی در برابر تنشِ مرگ عمل می‌کند و آنچنان است که تمامی تعاملاتش را با محیط اطراف، تحت‌تاثیر خود قرار می‌دهد. در نیمه‌ اول رمان به همین وسواس پرداخته می‌شود؛ به اینکه او چه‌قدر شبیه دیگی است که کلمات در او می‌جوشند و از ظرف خود سرمی‌روند. وقتی کلمات تحمل‌ناپذیر می‌شوند، اعداد به کمک می‌آیند و بی‌کفایتی کلمات را می‌پوشانند. هر ترکیب از آنها می‌تواند علاوه بر معنای ریاضی، ارزشی در دنیای واژگان داشته باشد. آدم‌ها هم با اعداد قابل توصیف‌ترند. آنها گرچه دامنه‌ گسترده‌ای تا بی‌نهایت دارند، اما مانند کلمات سرسام‌آور نیستند. آرامشی دارند که در واژگان کمتر می‌توان یافت. نظمی دارند که از اضطراب می‌کاهد. سازگاری با آنها به مراتب ساده‌تر و سهل‌الوصول‌تر از حروف است. کلمات در تخیل آدمی جمع می‌شوند و هر کدام تصویری می‌سازند که می‌تواند همچون خاطره‌ای ذهن را اشغال کند. خاطره می‌تواند جایی در مغز داشته باشد و تداعی‌اش شاید مثل همه‌ زندگی گذشته زخمی کهنه را باز کند. پس همان پناه بر اعداد ایمن‌تر است.

شخصیت اصلی کتاب دوست دارد به شکل یک عبارت عددی کُدگذاری شده از او یاد کنند. در خانه‌ای که درک از زمان در آن مختل شده است، این تنها اعداد هستند که از رکود و رخوت جاری در جای‌جای خانه می‌کاهند و کمک می‌کنند که او در آن واحد به چند کار مشغول باشد یا در چند نقطه‌ مختلف باشد. چنین امکانی او را از خلأ تنهایی می‌رهاند. او با حروف و اعداد می‌تواند مدام مشغول باشد و خود را از دغدغه‌ نیستی دور نگه دارد.

جان‌بخشی به اشیاء مکانیسم دفاعی دیگری است که ذهن راوی را از غیاب سنگین والدین و از ترس مرگ دور نگه می‌دارد. اتاق به تنهایی شخصی محترم به حساب می‌آید. کسی است که راوی به حرمت او بعضی حرف‌ها را نمی‌زند. میز، صندلی، تخت هم چنین جایگاه‌هایی دارند. او بیش از هر چیز خود را حاصل درآمیختن پدر و مادر با اشیاء و طبیعت می‌داند. اما اشیاء و مواد همیشه هم با والدین او مهربان نبوده‌اند. واقعه‌ بمباران شیمیایی سال 66 نمونه‌ای از این آمیزش‌های دردناک و فاجعه‌بار است. او به صراحت از برهوتی می‌گوید که پدر در آن با صدا، بو، تصاویر نامعلوم، تاول و کف درآمیخته و در چنین هنگامه‌ای هستی او را رقم زده است. او همین حالا هم آثار آن برهوت را در خود ردیابی می‌کند. بو، صدا و تصویری که برای پدر ناهوشیاری آورده و برای او تمرکزی پروسواس بر محیط پیرامون ساخته است. گویی مغز او ذره‌بینی است که کوچک‌ترین مشاهدات از طبیعت را چندین برابر بزرگنمایی می‌کند.

وقتی تصویرِ خویشتن دگرگون شود و از فرم معمول دربیاید، اضطراب نمی‌تواند معطوف به موضوعی خاص شود. تهدیدِ بقا شاید در سایه‌ اغتشاش ظاهری کم‌رنگ‌تر شود و به حاشیه برود. این مکانیسمی دفاعی است که فرانسیس بیکن نیز آن را تجربه کرد. او تلاش کرد تا با به‌هم‌ریختنِ اجزاء ظاهری خود در نقاشی‌هایش، در ذهن مخاطب، تشتت بیافریند. شدت آشفتگی در چهره چنان بود که دیگر نمی‌شد الگویی برای تفسیرش یافت، یا حداقل با نظم موجود تعریفش کرد. این کاری است که شخصیت محوری «ط» با خودش می‌کند. تصویری که از خود به مخاطب ارائه می‌دهد به قدری مغشوش است که از هرگونه تحلیل و تفسیر می‌گریزد. او ملغمه‌ای از اعداد و اشیاء و کلمات است و به اعتراف خودش همه‌ اینهاست و هیچ‌‌کدام‌شان نیست. این نوع از به‌هم‌ریختگی، سپر او در برابر فناست. پراکندگی به او امکانِ زنده‌بودن در تک‌تک ذراتش را می‌دهد و این چیزی است که در نظم و انسجام شناخته‌شده، وجود ندارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...