از حدود 35 سال پیش آغاز کردم... با پیدایش نحلههای مختلف در اسلام بگیر و ببند دگراندیشان آغاز شد... حذف مخالفان گاهی به فرمان رسمی و گاهی با ترور انجام میگرفت... او این منطقه را چهارراه تمدن مییابد، منطقهای که حتی از هزاران سال پیش از ظهور اسلام دارای تمدنهای پیشرفته و شهرهای پرجمعیت بوده است... یکی از پیامدهای رشد اقتصادهای کشورهای این منطقه، به ویژه چین و هند و روسیه، گسترش طبقه متوسط جامعه و افزایش ثروت در راس هرم قدرت است
محسن آزموده | اعتماد
جاده ابریشم، نامی است که فردیناند فون ریشتهوفن، جغرافیدان آلمانی در اواخر قرن نوزدهم برای توصیف شبکه دادوستد چین در عصر خاندانها با بقیه جهان برگزید. عنوانی که استیون فردریک استار پژوهشگر تاریخ آسیای میانه و نویسنده کتاب خواندنی «روشنگری در محاق» آن را نمیپسندد و پیتر فرانکوپن، استاد تاریخ جهان دانشگاه آکسفورد و نویسنده دو کتاب ستایش شده «راههای ابریشم: تاریخ جهان از دیدگاهی نو» و «راههای ابریشم نو: اکنون و آینده جهان» آن را گنگ میداند. این شبکه ارتباطی، قرنهاست که از دل سرزمین وسیع ایران میگذرد. جاده ابریشم برای مدتها، مهمترین و اصلیترین طریق ارتباط شرق و غرب جهان محسوب میشد و در سالهای اخیر نیز بار دیگر اهمیت فراوانی یافته است. حسن افشار، مترجم پژوهشگر با کارنامهای پربار و درخشان در ترجمه آثار نظری و تاریخی، در سالهای اخیر توجه خود را معطوف به تاریخ این جغرافیا کرده و سه کتاب مذکور را به فارسی ترجمه کرده است. به این مناسبت و برای آشنایی بیشتر مخاطبان با ایشان گفتوگویی صورت دادیم که از نظر میگذرد.
شما آثار تاریخی ارزشمند فراوانی را به فارسی ترجمه کردهاید، درباره تاریخ ایران و جهان، کتابهایی چون «صلحی که همه صلحها را بر باد داد» (دیوید فرامکین)، «ایران در بحران» (رودی متی)، «آینهای در دور دست» (باربارا تاکمن) و... چنانکه در مقدمه ذکر شد در یکی، دو سال اخیر، سه کتاب خوب درباره منطقه آسیای میانه و ایران فرهنگی و جاده ابریشم ترجمه کردهاید. نخست بفرمایید علت جلبتوجهتان به این موضوع چیست؟
من از حدود 35 سال پیش که همکاری با نشر مرکز را آغاز کردم اولین ترجمهام برای آنها کتاب «تاریخ علم کمبریج» بود. بعد کتاب «تاریخ آموزش و پرورش در قرن بیستم» را برایشان ترجمه کردم. هر چند اینها هیچ یک تاریخ سیاسی نبودند، مرا در مسیر ترجمه این قبیل کتابهایی که نگاهی فراگیر به مسائل داشتند قرار دادند. با ترجمه «رویدادنگاری تاریخ جهان» به تاریخ سیاسی نزدیکتر شدم. قریب بیست و اندی سال پیش که توفیق ترجمه کتاب «دولت و جامعه در ایران» اثر دکتر کاتوزیان را پیدا کردم، سخت شیفته تاریخ به معنی دقیق کلمه شدم. همچنین اقبالی که جامعه کتابخوان به این اثر نشان داد حجت را بر من تمام کرد. از آن پس اگرچه در زمینههایی به جز تاریخ نیز ترجمه کردهام و به آنها نیز علاقهمند بودهام، بیشترین پیشنهادهایی که از ناشران دریافت کردهام در زمینه تاریخ بوده است. بنابراین هم علاقه شخصی و هم علاقه ناشران عاملی بوده که بیشتر کار مرا در این حوزه نگه داشته است و البته در تاریخ، طبیعی است که هرچه محل وقوع حوادث به سرزمین ما نزدیکتر باشد برای ما مهمتر و جذابتر خواهد بود.
اگر ممکن است درباره این سه کتاب، یعنی «روشنگری در محاق»، «راههای ابریشم» و «راههای ابریشم نو» به اختصار توضیح بفرمایید.
میدانیم که از قرن سوم هجری تا چند قرن بعد، منطقه ما یعنی خاورمیانه به طور کلی و ایران و آسیای میانه به طور خاص کانون دانش و فرهنگ بوده و اندیشمندان نامآوری همچون فارابی و ابنسینا و بیرونی و خوارزمی پدید آورده است. اما بعدها به عللی که نویسنده در کتاب «روشنگری در محاق» توضیح میدهد، این منطقه از درجه اهمیت افتاده است. جاده ابریشم راهی بود که از روزگار باستان، چین را در شرق عالم به اروپا در غرب عالم وصل میکرد. اما در بین راه، شاخه شاخه هم میشد و مراکز شهری را بههم پیوند میداد. پیتر فرانکوپن در دو کتابی که نام بردید، با استفاده استعاری از نام راه ابریشم، علل و عواملی را که همچون حلقههای زنجیری از دیرباز چهار گوشه گیتی را به یکدیگر وصل میکردند توضیح میدهد.
تا سدهها، منطقه آسیای میانه و آنچه در ادبیات تاریخی و فرهنگی ما، ماوراءالنهر شناخته میشود، به عنوان پل ارتباطی شرق و غرب اهمیتی اساسی داشت، در حالی که با ظهور دوران جدید و سر برآوردن تجدد غربی از سویی و تشکیل دولتهای صفوی و عثمانی و سپس ظهور روسیه جدید از سوی دیگر، این منطقه به فراموشی سپرده شد. به نظر شما علت اهمیت این منطقه در گذشته چه بود و چرا به نسیان دچار شد؟
اهمیت این منطقه بدان جهت بود که در چند قرن تاریک اروپا، آسیای میانه و به عبارتی خراسان بزرگ چشمه جوشان اندیشه و آگاهی بود. شهرهای پرجنبوجوشی مانند بخارا و سمرقند و بلخ و غزنی داشت که قطبهای جاذبی برای دانشوران و هنرمندان بودند. افول این منطقه از قرن هفتم آغاز شد که مغولان وارد صحنه شدند. کمابیش از همین زمان که مقارن قرن دوازدهم میلادی بود، تاریکی اروپا اندک اندک کاهش یافت. قیود فئودالی سست شد و تجارت مدیترانهای رونق تازهای پدید آورد. دولتشهرهای ایتالیایی به ویژه ونیز از برکت این تجارت روزبهروز قدرتمندتر شدند.
استیون فردریک استار، تاریخ تحولات در آسیای میانه به ویژه در سدههای میانه تاریخ ایران یعنی از حمله اعراب تا ظهور تیمور لنگ را روشنگری میخواند. این روشنگری چه ربط و نسبتی با آن روشنگری (enlightenment) مشهور در تاریخ تحولات غربی در سدههای هفدهم و هجدهم میلادی دارد؟
او معتقد است جنبشی که در اروپای اواخر قرن هفدهم با تاکید بر تعقل در برابر سنت پدید آمد و اندیشمندانی همانند کانت و گوته و آدام اسمیت را پدید آورد، بیشوکم یکهزار سال پیشتر در آسیای میانه پیدا شده و خردمندانی همچون ابوریحان و ابنسینا و فارابی را به منصه ظهور رسانده بود. اما بعد به عللی که او مفصل توضیح میدهد، این جنبش در محاق رفته بود و فقط میوههایی از آن از رهگذر ترجمه به اروپا منتقل شده بودند.
به اختصار بفرمایید چرا روشنگری در منطقه آسیای میانه و ایران فرهنگی، به محاق رفت و گم شد؟
استیون فردریک استار مینویسد با پیدایش نحلههای مختلف در اسلام بگیر و ببند دگراندیشان آغاز شد. طریقتهای درویشی پدید آمده و اسماعیلیان عرضاندام کرده بودند. اوج تنش در اواخر قرن پنجم هجری بین اهل سنت و اهل تشیع بود. اندیشمندان و دگراندیشان دیگر احساس امنیت نمیکردند. حذف مخالفان گاهی به فرمان رسمی و گاهی با ترور انجام میگرفت. از قرن هفتم، هجوم مغولان و سرکردهشان چنگیز خان آغاز شد. شهرهای بسیاری را با خاک یکسان کردند و از بلخ و هرات و نیشابور جز ویرانهای بر جای نماند. در این اوضاع، طبیعی بود که آسیای میانه دیگر نمیتوانست پذیرای روشنگری باقی بماند.
پیتر فرانکوپن هم در کتاب راههای ابریشم میکوشد تاریخ جهان را به واسطه راههای ابریشم شرح دهد. فصلبندی کتاب او جالب است، راه دین، راه شرق مسیحی، راه انقلاب، راه همزیستی، راه پوست، راه برده و... مراد او از این عنوانها چیست و او چگونه تاریخ جهان را از طریق راهها شرح میدهد؟
در «راههای ابریشم» چنان که در ذیل عنوان کتاب آمده است، فرانکوپن نگاهی نو به تاریخ جهان دارد. مینویسد از کودکی احساس میکرده تاریخی که در مدرسه به آنها تدریس میکنند نمیتواند درست باشد، زیرا همه تاریخ را در اروپا و امریکا خلاصه میکند و بخشهای بزرگتری از جهان را به سکوت برگزار میکند. علاقهمند شده که با آن بخشهای ناگفته آشنا شود. بعدها نقشههایی را دیده از جغرافیدانان عرب که مثلا دریای خزر یا شهری به نام بلاساغون در مرکز آنها بوده. در دوران تحصیل، زبان روسی آموخته و از بخت بلندش، معلم روستبار او زبان عربی هم میدانسته و به او هم یاد داده است. به این ترتیب به یک ابزار مهم در تحقیق، دو زبان بیگانه علاوه بر زبان مادریاش، مجهز شده است.
زبان عربی درهای جهان اسلام و تمدن اسلامی را به روی او گشوده که بیشوکم تا دوره رنسانس برتری آشکاری نسبت به تمدن غرب داشته است. او این منطقه را چهارراه تمدن مییابد، منطقهای که حتی از هزاران سال پیش از ظهور اسلام دارای تمدنهای پیشرفته و شهرهای پرجمعیت بوده است. او درمییابد که حلقه اتصال شرق و غرب، اگرچه در اذهان در موجودی عینی به نام جاده ابریشم خلاصه شده که از چین تا اروپا ادامه داشته است، عملا از گذشتههای دور نه یک حلقه بلکه مجموعه یا زنجیرهای از حلقهها بوده که چهار گوشه جهان پهناور اوراسیا و سپس همه گیتی را به یکدیگر متصل میکرده است. او هر یک از این حلقهها را راهی مانند راه ابریشم میبیند، همچنان که در جاده ابریشم تنها ابریشم نبود که حملونقل و دادوستد میشد. فصلبندی کتاب او برحسب این حلقههای اتصال و به تعبیر او راههای ابریشم است که هر یک در دورهای بر راههای دیگر سایه افکنده.
برای مثال، یکی از آنها راه پوست است به معنی تجارت پوست که زمانی بازار گرمی داشته است. در پسگفتار کتاب که فرانکوپن آن را «راه ابریشم نو» مینامد، او از ابراز وجود دوباره چین و منطقه آسیای میانه سخن میگوید که هزار سال به خواب رفته بود. اما اینبار تجدید حیات برخی کشورهای منطقه، یا دستکم برخی اقدامات آنها، مصداق آن گفته مشهور مارکس میشود و به شکل کمدی بروز میکند. در ترکمنستان مجسمه طلایی غولپیکری از رییسجمهور میسازند که با حرکت خورشید در آسمان میچرخد؛ یا نام ماه آوریل را در تقویمشان «قربانسلطان» میگذارند که نام مادر فقید اوست. در قزاقستان، نورسلطان نظربایف 96درصد رای میآورد. در مسابقه ساختن بلندترین میل پرچم جهان، اول آذربایجان برنده میشود (162 متر)، بعد تاجیکستان بلندترش را میسازد (165 متر) و بعد عربستان بلندترش را (170 متر) در شهر جده.
فرانکوپن همچنین در کتاب دومش، راههای ابریشم نو که گویا در پی موفقیت جلد نخست نوشته شده، میکوشد وضعیت کنونی و آینده جهان را شرح دهد. اگر ممکن است در مورد این کتاب توضیح دهید و بفرمایید علت جذابیت و اهمیت آن در چیست؟
فرانکوپن در انتهای کتاب «راههای ابریشم» به نقش فزاینده چین در جهان کنونی پرداخته است، اما در «راههای ابریشم نو» که خودش میگوید با استقبالی که از راههای ابریشم شده به فکر نوشتن آن افتاده است، به تفصیل به عملکرد چین در جهان کنونی از طریق ایجاد «یک کمربند و یک جاده» و پیامدهای آن میپردازد. نیز اوضاع افغانستان و درگیریاش با طالبان و افزایش کشت خشخاش در آن، رشد شگرف اقتصادهای کرهجنوبی و هندوستان، بلندپروازیهای عربستان و امیرنشینهای جنوب خلیجفارس، جنگ عراق و سقوط صدام، موقعیت ترکیه و اردوغان و کودتایی که برای برکناری او شد، جمهوری اسلامی ایران و تحریمها و همکاریهای اقتصادی آن، رشد بعضا بادکنکی جمهوریهای آسیای میانه و سودای بازگرداندن روسیه به دوران پیش از فروپاشی شوروی که ولادیمیر پوتین در سر میپروراند، از دیگر دستمایههای این کتاب فرانکوپن است.
یکی از پیامدهای رشد اقتصادهای کشورهای این منطقه، به ویژه چین و هند و روسیه، گسترش طبقه متوسط جامعه و افزایش ثروت در راس هرم قدرت است. مقدار زیادی از این ثروت به خارج سرریز میکند و خرج چیزهایی میشود که در نگاه نخست انسان را متعجب میکند. تعدادی از تیمهای فوتبال اروپا را ثروتمندان چینی، عرب یا روس خریدهاند. این ثروتمندان به قدری ملک و املاک در کشورهای اروپایی و امریکا و کانادا خریدهاند که در شهرهایی مانند ونکوور، لندن، سانفرانسیسکو و غیره موجب افزایش قیمتها شدهاند. فرانکوپن مینویسد کمابیش یکسوم خریداران کالاهای لوکس در جهان چینیاند و پیشبینی میکند که این نسبت تا سال 2025 به حدود 44درصد برسد. چینیها با جمعیت انبوهشان چنان به خرید اجناس لوکس علاقهمند شدهاند که تولیدکنندگان این کالاها در تولید آنها چین را در محاسباتشان میگنجانند. البته این گرایش به خرید اجناس لوکس منحصر به چینیها هم نیست و در هندوستان و پاکستان و روسیه و برخی کشورهای عربی نیز به چشم میخورد. مثلا تنها در امارات، سالانه حدود سه میلیارد دلار خودرو گرانقیمت به فروش رفته است.
فرانکوپن ایران را یکی از شادابترین کانونهای فعالیت شرکتهای دانشبنیان در جهان میشناسد و آن را نتیجه دوری ایران از فضای رقابتی غرب میداند. از چند فرآورده این شرکتها نام میبرد و به برگزاری نمایشگاه راه ابریشم در جزیره کیش اشاره میکند. یکی از جذابیتهای این کتاب برای من (و قطعا بسیاری دیگر) نگاه انتقادی و بیطرفانه نویسنده در هر زمینهای است. او زمانی کتاب را نوشته که دو، سه سالی از دوره ریاستجمهوری ترامپ طی شده است. ترامپ کسی بود که گفته بود اگر من در انتخابات برنده نشوم کار امریکا تمام است. به عبارت دیگر کسی بود که به قول خودش آمده بود تا امریکا را از سقوط آزاد نجات بدهد. عذاب میکشید از اینکه هر ساله میلیونها خودرو از ژاپن وارد میکردند ولی حتی یک شورولت در خیابانهای توکیو دیده نمیشد. او در کارزار انتخاباتیاش بیپروا از شکنجههایی که در زندان گوانتانامو به کار رفته بود دفاع کرده بود. جداییگزینی و بیگانهستیزی که ترامپ تشویق میکرد -و روشنترین نمودارش دیواری بود که در مرز امریکا با مکزیک شروع به ساختن آن کرد- و در اروپا نیز همراهانی یافت، عکس جریانی بود که در شرق در حال وقوع است.
چین با ابتکار یک کمربند و یک جاده -که البته این نیز چندان معنای فیزیکی ندارد- و کشورهای آسیایی دیگر با پیمانهای همکاری اقتصادی، پیوسته به یکدیگر نزدیکتر میشوند و منافع مشترک پیدا میکنند. تاکید نویسنده بر کمبود آب در منطقه ما نیز جای تامل دارد. در کنار کمبود طبیعی بارشها اجرای طرحهای نسنجیده نیز مزید بر علت شده و مثلا دریاچه آرال را به کلی خشک کرده است. تابستان سال 2018 توفان نمک از کف دریاچه برخاسته و کشتزارهای گندم و پنبه را در ازبکستان و ترکمنستان با یک سانتیمتر نمک پوشانده است. کمبود آب در افغانستان چنان مردم را گرفتار کرده که کشاورزی گفته است برای سیر کردن شکم پسرش هر کاری میکند، حتی همکاری با داعش یا طالبان. در ایران خودمان نیز شاهدیم که مساله کمبود آب گاهی صدای اعتراض اهالی روستا یا بخشی را درمیآورد.
در مقدمه اشاره شد که به نظر میرسد در دهههای اخیر نقش و اهمیت راههای ابریشم در حال احیاست، با رشد و توسعه فزاینده چین و پیشرفت مناطقی در آسیای میانه. آیا با این ارزیابی موافق هستید؟
فرانکوپن در «راههای ابریشم نو» بیشتر صحبت از چین و ابتکار جدیدش موسوم به یک کمربند و یک جاده میکند و البته تاکیدش بیهوده نیست. خوب است بدانیم این ابرقدرت جدید که به جرات میتوانم بگویم در دهههای اخیر به شکلی تقریبا انتقامجویانه وارد صحنه رقابت جهانی شد تا پیش از انقلابش در 1949 کشوری فلکزده بود با جمعیتی که از سوءتغذیه رنج میبرد. از حدود یک قرن پیش از آن، استعمار انگلیس تسمه از گردهاش کشیده بود. دو جنگ تریاک را در قرن نوزدهم پشت سر گذاشته بود که در هر دو شکست خورده بود. از 1931 تا پایان جنگ جهانی دوم در 1945 بخش بزرگی از خاکش در اشغال ژاپنیها بود و در این سالها دولت اشغالگر نهایت بدرفتاری را با چینیها کرده بود. چین پس از انقلابش هر چند موفقیتهای بسیاری به دست آورد، دچار درگیریهایی بین جناحهای سیاسی یا به تعبیری انقلابی و ضدانقلابی خود شد که لطمات زیادی به کشور وارد کرد. پس از سالها خودزنی، سرانجام هنگامی که ثبات در کشور برقرار شد، چین مسیر خروج از انزوا را در پیش گرفت و با عزم آهنین درصدد جبران مافات برآمد.
تابستان سال 2013 رهبر چین، شی جینپینگ، در آستانه پایتخت قزاقستان نطق مهمی ایراد کرد که به اعلام رسمی «ابتکار یک کمربند و یک جاده» تعبیر شد. او سخن از احیای راههای ابریشم گفت، هر چند که هرگز منظورش آن جاده به معنای کهنش نبود. اساسا جغرافیای خاصی را درنظر نداشت، چنانکه بعدها دامنهاش تا امریکای جنوبی و مرکزی نیز گسترش یافت. تا زمان نگارش کتاب فرانکوپن، 2018، این ابتکار چین بیش از 80 کشور را با بیش از 60درصد جمعیت جهان در بر گرفته است.همکاری با چین، در طرحهایی که بانی آنها و تامینکننده مالی عمده آنها خود چین است، در نگاه نخست نافی منافع ملی کشورها به نظر نمیرسد. امید میرود که بندر گوادر در پاکستان روزی شانگهای جدیدی شود مانند شانگهای چین که زمانی با پاریس و نیویورک مقایسه میشد. اما وامهای کلانی که چین به کشورهایی با اقتصاد ضعیف میدهد، کشورهایی که بعید است از عهده بازپرداخت وامها برآیند، این گمان را پدید میآورد که قصد چین بیش از آنکه کمک به این کشورها باشد، تامین منافع خویش است. دولت سریلانکا چون نتوانست اقساط وامی را که از چین گرفته بود بهموقع پرداخت کند، ناچار شد یک بندرش را با قراردادی 99 ساله به چین اجاره دهد همانطور که خود چین ناچار شده بود هنگکنگ را به بریتانیا اجاره دهد. چین تا سال 2018 به کشوری که نرخ تورمش به 24 هزار درصد رسیده بود، یعنی به ونزوئلا، پنج میلیارد دلار وام داده بود زیرا روزانه 700 هزار بشکه نفت از آن کشور میگرفت.
جنبه نگرانکننده دیگر طرحهایی که چین به کشورها پیشنهاد میدهد و هزینه آنها را هم خود به صورت وام پرداخت میکند، این است که اجرای آنها را غالبا پیمانکاران چینی میگیرند و اشتغال برای خود چینیها ایجاد میکنند، ضمن اینکه طرحها هم گاهی نسنجیدهاند و نهایتا جز زیان برای کشور به بار نمیآورند. فرانکوپن نمونههایی از آنها را برمیشمارد. اینگونه رفتارها و تحرکات چین در کشورهای دور و نزدیک -اضافه کنید بر آنها حرکات نظامیاش مانند جزیرهسازی در دریای چین جنوبی- سبب شده است که آنها را توسعهطلبی «نواستعماری» بنامند. جهانی که پس از فروپاشی اتحاد شوروی تکقطبی شده بود، اکنون با خیزش غول نوپای چین و عرض اندام دوباره روسیه، قطب امریکا را تا حدود زیادی در موضع دفاعی قرار داده است. هر جا که امریکا عقب میرود و خلأیی پیدا میشود، چین و روسیه خلأ را پر میکنند. فرانکوپن به خوبی نشان میدهد که دیگر امریکا نمیتواند چین را مهار کند و هر اقدام تنبیهی که برای چین به جرم ارتکاب عملی غیرقانونی درنظر میگیرد به خودش نیز آسیب میزند. ظهور ابرقدرت جدید چین، بهرغم رفتار نواستعماریاش، این امکان تازه را برای دولتهای تحت فشار امریکا فراهم آورده است که آن را اندکی خنثا کنند، به شرط اینکه مراقب باشند از چاله به چاه نیفتند. میدانیم که دولتهای چین و روسیه با مخالفانشان چگونه رفتار میکنند و طبیعی است که در همکاریهای آنها نیز طرز رفتار حکومتها با مردمانشان محلی از اعراب ندارد. چنانکه پیشتر اشاره کردم، فرانکوپن نگاهی کاملا منصفانه و بیطرفانه به هر دو روی سکه ظهور چین در صحنه جهانی دارد و این رویکرد او برای من به عنوان مترجم کتابش قابل ستایش است.