برای روسیه هم نقش مهمی در داستان قایل است... عراق و کشوری را که اکنون اردن نام دارد انگلیسیها اختراع کردند... حدود عربستان و کویت و عراق را یک کارمند دولت انگلیس در سال ۱۹۲۲ تعیین کرد و مرزهای میان مسلمانان و مسیحیان را فرانسه بین سوریه و لبنان و روسیه بین ارمنستان و آذربایجان شوروی، کشید... همان کسانی که در ۱۹۱۷ طرفدار صهیونیستها بودند، در ۱۹۲۱ و ۱۹۲۲ ضدصهیونیست شدند... کنسول امریکا در بغداد بین شورشیان شیعه در شهر مقدس کربلا پول پخش میکند
خاورمیانهای که فرامکین میشناسد | اعتماد
کتاب «صلحی که همهی صلحها را به باد داد» [A peace to end all peace] را سالها پیش دوستانم در نشر ماهی برای ترجمه پیشنهاد کردند و من به عادت همیشگی شروع به تحقیق درباره اثر و نویسنده اش کردم. کتاب را پرمایه و نویسنده را ورزیده در کارش دیدم. دیوید فرامکین [David Fromkin]، استاد ۸۵ ساله بازنشسته تاریخ و روابط بین الملل است. هفت کتاب نوشته که مشهورترین آنها اثری است که در ۱۹۸۹ تالیف کرده و من افتخار ترجمه آن را داشته ام. خود او مینویسد تحقیق در این زمینه را از ۱۹۷۹ آغاز کرده و بنابراین ۱۰ سال صرف آن کرده است.
فرامکین کتاب را با این جملات آغاز میکند: «خاورمیانهای که امروزه در عنوانهای خبری نامش را میشنویم محصول تصمیمات متفقین در جنگ جهانی اول و پس از آن است. در صفحات آینده قصد دارم این داستان پرشاخ و برگ را نقل کنم که چرا و چگونه- و با چه بیمها و امیدها، عشقها و نفرتها، اشتباهها و سوءتفاهم ها- این تصمیمها گرفته شد.» روشن است که بدون فهم تحولات این منطقه در آن دوران نمیتوان به ریشه آنچه امروزه اینجا در خاورمیانه جریان دارد، پی برد. اما «خاورمیانهای که من میشناسم فقط مصر و اسراییل و ایران و ترکیه و ممالک عرب آسیا را در بر نمیگیرد، بلکه کشورهای آسیای میانه و افغانستان را نیز شامل میشود: کل منطقهای که بریتانیا از زمان جنگهای ناپلئون به بعد در آن جنگید تا مسیر هندوستان را از یورشهای فرانسه و بعد روسیه در امان نگاه دارد.»
نقشه روسیه در شکل گیری خاورمیانه
فرامکین برخلاف دیگر پژوهشگرانی که تنها به نقش بریتانیا یا تنها بریتانیا و فرانسه در این تحولات پرداخته اند برای روسیه هم نقش مهمی در داستان قایل است و اصلا فکر «اتحاد بریتانیا با جهان عرب» را از بیم روسیه میداند و میافزاید «نیز بدین سبب بود که بریتانیا و فرانسه، گرچه ترجیح میدادند امپراتوری عثمانی در منطقه باقی بماند، تصمیم به اشغال و تقسیم خاورمیانه گرفتند.» نیز «از همین رو بود که وزارت خارجه بریتانیا رسما اعلام کرد از تاسیس کشوری برای ملت یهود در فلسطین حمایت میکند.» روسیه به ویژه پس از انقلابش که خطر کمونیسم را برای دول غرب پیش آورد، موی دماغ قدرتهای استعماری شد. بدین جهت «عدهای از دولتمردان انگلیسی احساس میکردند مکلفند جبهه مخالفت با بلشویسم پیکارجو را در خاورمیانه حفظ کنند.»
نقشه خاورمیانه امروز محصول تصمیمات دول غرب است. «مثلا عراق و کشوری را که اکنون اردن نام دارد انگلیسیها اختراع کردند: مرزها را سیاستمداران انگلیسی، بعد از جنگ جهانی اول، در نقشهای خالی کشیدند. حدود عربستان و کویت و عراق را یک کارمند دولت انگلیس در سال ۱۹۲۲ تعیین کرد و مرزهای میان مسلمانان و مسیحیان را فرانسه بین سوریه و لبنان و روسیه بین ارمنستان و آذربایجان شوروی، کشید.»
بدعهدی بریتانیا
اسلام از دیرباز مزاحم قدرتهای اروپایی شده بود، چه در مستعمرات شان و چه در خود خاک اروپا که عثمانیان تا پشت دروازههای وین پیش رفته بودند. این مزاحم را، چون پی بردند که نمیتوانند ریشه اش را بزنند، درصدد برآمدند که با خود همراه کنند: «باید نوعی نظام حکومتی مصنوعی در خاورمیانه به وجود آورند تا اساس موجودیت سیاسی آسیای مسلمان را تغییر دهند: ازاین رو خاورمیانه به مجموعهای از کشورهایی تبدیل شد که هنوز که هنوز است ملت نشده اند.»
دیوید فرامکین در این شاهکارش که بازه زمانی ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۲ را در بر میگیرد، هم تحولات داخل خاورمیانه و هم تحولات داخل دول اروپایی را که منشا اثر در این منطقه بودند بررسی میکند. مثلا خواهیم دید که در پی تغییر دولتها در بریتانیا و نتیجتا تغییر دیدگاهها «همان کسانی که در ۱۹۱۷ طرفدار صهیونیستها بودند، در ۱۹۲۱ و ۱۹۲۲ ضدصهیونیست شدند» یا «همان کسانی که سنگ نهضت عربی فیصل را به سینه میزدند» طولی نکشید که از او سلب اعتماد کردند و جانب برادرش عبدالله را گرفتند. بریتانیا بر اساس تجربه اش در هندوستان دست به قمار بزرگی در خاورمیانه زد که نسلها زمان میبرد تا این منطقه را هم مثل هندوستان دچار استحاله کند. ولی «بریتانیا درست زمانی دست به این قمار زد که افکار عمومی بریتانیا خواهان کاهش تعهدات دولت در ماورای بحار بودند و دیگر علاقهای به ماجراجوییهای استعماری نداشتند.» فرامکین مینویسد «احتمالا بحران مدنیت سیاسیای که خاورمیانه امروز گرفتار آن است صرفا ناشی از آن نیست که بریتانیا در ۱۹۱۸ نظم کهن منطقه را ویران کرد و در ۱۹۲۲ در باب نظم جدید آن تصمیم هایی گرفت. شاید عامل دیگر بحران مذکور این باشد که بریتانیا در سالهای بعد دیگر به توافقی که خود در ۱۹۲۲ عهده دار اجرایش شده بود، اعتقادی نداشت.»
نگاهی گذرا به کتاب
صلحی که همه صلحها را بر باد داد در ۱۲ بخش و ۶۱ فصل تدوین شده و پیشگفتاری هم دارد. فرامکین فصل اول را با «نفسهای آخر اروپای کهن» آغاز میکند. در فصل ۳ به «خاورمیانه پیش از جنگ» میپردازد و سپس نگاهی به درون «باب عالی» و کشاکش در دولت عثمانی میافکند. از فصل ۸ کیچنر، عالی ترین مقام نظامی دولت بریتانیا در منطقه، وارد داستان میشود و در فصل ۱۰ «نقشه میکشد اسلام را مصادره کند.» فصل ۱۲ درباره «مرد میانه میدان» است، حسین بن علی که «از جانب سلطان عثمانی بر حجاز فرمان میراند و عنوانهای شریف و امیر مکه را یدک میکشید.» در فصل ۱۴ «کیچنر موافقت میکند» که «بریتانیا به ترکیه» حمله کند. در فصل ۱۶ دولت روسیه هم که دولت عثمانی را در آستانه سقوط میبیند شروع به دست اندازی به خاک عثمانی میکند. در فصل ۱۷ نویسنده به «تعریف هدفهای بریتانیا در خاورمیانه» میپردازد. فصل ۲۳ میگوید «جوان عرب مرموزی پیدا شده که مدعی است میتواند با دوستانش به بریتانیا کمک کند جنگ را ببرد.» او ستوانی از اهالی موصل به نام محمد شریف فاروقی است که در ارتش عثمانی خدمت میکند و «عضو جمعیتی سری در آن شهر بود.» فصل ۲۸ درباره «قیام ملک حسین، امیر مکه» است، کسی که از عثمانیها پول میگیرد تا با انگلیسیها بجنگد و از انگلیسیها پول میگیرد تا علیه عثمانیها قیام کند. فصل ۲۹ شرح سقوط دولتها در بریتانیا و فرانسه بر اثر فشار جنگ و پیامدهای آن است و در فصل ۳۰ تزار روسیه سرنگون میشود.
در بخش ششم و فصل ۳۱ امریکا و نفت به معادلات اضافه میشوند: «سال ۱۹۱۹، در جنگی قرن بیستمی که تانک و هواپیما نیز وارد کارزار شد، امریکا پی برد (مثل فرانسه در همان سال و مثل چرچیل در پیش از جنگ) که به علت حجم عظیم نفت خام لازم برای جنگهای جدید، منابع نفتی احتمالی در خاورمیانه اهمیت بسیار خواهد یافت.» سپس در بریتانیا قضیه اعلامیه بالفور توجهها را به خود جلب میکند. در فصل ۳۳ گفته میشود «اعضای غیرنظامی مهم دولت... خاورمیانه را به طور کلی و فلسطین را به طور خاص دارای ارزش حیاتی برای امپراتوری بریتانیا یافتند و... به این نتیجه رسیدند که هم پیمانی با صهیونیسم، در جنگ و در صلح، در خدمت رفع نیازهای بریتانیا خواهد بود.» چند فصل بعد کتاب درباره ارض موعود و موقعیت راهبردی بیت المقدس و کشیده شدن دامنه جنگ جهانی به این مناطق است.
بخش هشتم، فصل ۳۸، با شرح «دو تحول تازه» آغاز میشود: «یکی اینکه ارتشهای غربی یکباره خود را گرفتار جنگ با متفق پیشین خود، روسیه، یافتند و دیگر اینکه نفت به عامل مهمی در جنگ قدرت بر سر خاورمیانه تبدیل شد.» پس از آنکه امپراتوری عثمانی فروپاشید و آلمان به زانو درآمد «مقدمات کنفرانس صلح از ژانویه ۱۹۱۹ رسما در پاریس آغاز شد» (فصل ۴۲). در بخش دهم کتاب - «توفان بر فراز آسیا» - ممالک و نواحی متاثر از جنگ یک به یک جداگانه زیر ذره بین قرار میگیرند: مصر (۴۴)، افغانستان (۴۵)، عربستان (۴۶)، ترکیه (۴۷)، سوریه و لبنان (۴۸)، فلسطین شرقی یا ماورای اردن (۴۹)، فلسطین عرب و یهود (۵۰)، بین النهرین عراق (۵۱) و ایران (۵۲).
ایران و قضیه ایران
فرامکین مینویسد لرد کرزن، وزیر خارجه بریتانیا حوزه تخصصی اش ایران بود و «راهبردی را تبلیغ میکرد که عبارت بود از ایجاد کمربندی از دولتهای اسلامی در خاورمیانه برای جلوگیری از توسعه روسیه... وقتی انقلاب بلشویکی سبب عقب نشینی روسیه از مواضع اولیه اش شد، کرزن پیشنهاد کرد بریتانیا فرصت را مغتنم شمرده و کمربند اسلامی را ببندد.» در ایران، احمدشاه بر سریر سلطنت بود که «از انگلیسیها مقرری ثابتی میگرفت تا رییس الوزرایی طرفدار آنها را بر سر کار نگاه دارد.» نخست وزیر بریتانیا دیوید لوید جورج از سیاست وزیر خارجه اش در مورد ایران ناخرسند بود و میگفت «کرزن مسوولیت هایی در ایران به گردن ما گذاشته است که هرگز نباید پذیرفته میشدند.» پاییز ۱۹۲۰ (۱۲۹۹) سرلشکر ادموند آیرونساید به ایران آمد که مخالف سیاست وزیر خارجه بود و میگفت بریتانیا به جای حمایت از ته مانده سلسله پیزری قاجار باید سعی کند دولت مقتدری در ایران بر سر کار آورد: و از قضا در شمال ایران به رضاخان برخورد که بعدها او را «مردترین مرد ایرانی که دیده بودم توصیف کرد.» اما این «مردترین مرد ایرانی» وقتی احمدشاه قانع نشد که «منصبی عالی به رضاخان بدهد» خودش «با سه هزار قزاق وارد تهران شد، قدرت را به دست گرفت و خود را فرمانده کل قوای مسلح کشور خواند. آیرونساید خبر را که شنید، گفت تا اینجا که بد نشد. حالا همه فکر میکنند نقشه کودتا را من کشیده ام. به گمانم حقیقت هم همین باشد.» (برای تفصیل ماجرا و مکاتبات مربوط به این وقایع، بنگرید به کتاب دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی نوشته محمدعلی همایون کاتوزیان و ترجمه حسن افشار.)
وینستون چرچیل
بخش یازدهم کتاب فرامکین تحت عنوان «بازگشت روسیه به خاورمیانه» درباره مزاحمتی است که نیروی تازه نفس اتحاد شوروی برای استعمارگر پیر ایجاد میکنند. وزیر هند در دولت بریتانیا، ادوین مانتگ یو، در آغاز سال ۱۹۲۰ به کرزن مینویسد «خطر بلشویکها برای ایران و هند تا حد زیادی نتیجه سیاست خود بریتانیاست... ما میتوانستیم پان اسلامیسم را بدل به دوست بریتانیا کنیم... اما آن را دشمن خود کرده ایم.»
فصل ۵۷- «زمامداری وینستون چرچیل» که بخش دوازدهم کتاب را آغاز میکند، شرح مخالفت این وزیر جنگ و سپس وزیر مستعمرات بریتانیا با نخست وزیر در مورد سیاستهای او در خاورمیانه است. چرچیل معتقد است که نباید امپراتوری عثمانی را تجزیه کنند و از آن «حوزههای استعماری جداگانه» پدید آورند. در نامهای به نخست وزیر مینویسد «ما باید با مصطفی کمال کنار بیاییم... تا نیروهای... ترک و مسلمان را از دست ندهیم... باید آن مانع ترک در برابر امیال روسیه را... از نو به وجود آوریم.» بسیاری از تصمیمها درباره آینده خاورمیانه را سال ۱۹۲۱ در کنفرانس قاهره میگیرند و کارگردان کنفرانس چرچیل است.
از پیش از استقرار چرچیل در وزارت مستعمرات، کوچ گسترده یهودیان به فلسطین آغاز شده بود و «اعراب در فلسطین شورش هایی علیه صهیونیستها به راه انداخته بودند» و پس از آن در روز اول ماه مه ۱۹۲۱ «در یافا بلوایی به پا شد... و... کار به کشت وکشتار کشید.» حل مساله بر عهده چرچیل افتاد (فصل ۵۸) در حالی که اعتقاد داشت و در فلسطین به نمایندگان اعراب گفته بود «یهودیان پراکنده باید وطن و مرکزی ملی داشته باشند تا دوباره جمع شوند و این مرکز کجا میتواند باشد جز فلسطین که پیوند عمیق و قلبی سه هزار سالهای با آن دارند؟» اما چرچیل نتوانست در جهت احیای امپراتوری عثمانی کاری از پیش ببرد و در شرق امپراتوری «جمعیتهای کرد، سنی، شیعه و یهودی در کشور جدیدی به نام عراق» گرد آمدند که نه تحت حاکمیت ترکان عثمانی بلکه به ریاست ملک زادهای عرب تحت حمایت دولت بریتانیا تشکیل شد. سوریه و لبنان را فرانسه برداشت و یک «کشور جدید عربی که بعدها اردن نام گرفت از قلمرو فلسطین تراشیده شد.»
نقش امریکا
امریکا که از ۱۹۱۷ به جنگ پیوسته و کمکهای بزرگی به متفقین کرده بود از ۱۹۱۹، وقتی که دید سهمی از غنایم برایش کنار نگذاشته اند با آنها اختلاف پیدا کرد. «مهم ترین منافعی که امریکا در خاورمیانه دنبال میکرد منافع شرکتهای نفتی اش بود. اختلاف امریکا و بریتانیا از همین جا شروع شد.» (فصل ۵۹) کار به حدی بالا گرفت که بریتانیا قیام عراقیها و نهضت کمال آتاتورک را هم زیر سر امریکا دید و مدعی شد مامورانش نامهای یافته اند که نشان میدهد «کنسول امریکا در بغداد بین شورشیان شیعه در شهر مقدس کربلا پول پخش میکند.» رییس جمهور امریکا در دوره جنگ وودرو ویلسون بود و او اصرار داشت که متفقین پس از جنگ اجازه دهند «هر قومی در منطقه بتواند حکومتش را خود انتخاب کند.» ولی او در ۱۹۲۱ سکته شدیدی کرد و نیمی از بدنش فلج شد و جای او را وارن هاردینگ گرفت که یکی از فاسدترین دولتهای تاریخ امریکا را بر سر کار آورد. هاردینگ «صرفا مقید به حفظ منافع امریکا بود و این در خاورمیانه خلاصه میشد در منافع اقتصادی امریکا و عمدتا منافع نفتی.»
فرامکین مینویسد: «در آغاز قرن بیستم، جز شرق آسیا، خاورمیانه تنها سنگر بومیای بود که اروپاییها هنوز آن را نگرفته بودند. اما در پایان جنگ جهانی اول، لوید جورج به خود میبالید که ارتش اش سرانجام این سنگر را هم گشوده است.» (فصل ۶۱) قدرتهای اروپایی در اصل اشغال خاورمیانه مخالفتی با یکدیگر نداشتند: ترس شان فقط از این بود که «اختلاف بر سر سهمها به جنگهای خانمان سوزی بین خودشان بینجامد.» فرهنگ سلطه استعماری در اروپا بازار گرمی داشت تا اینکه «ویلسون در امریکا و لنین در روسیه، با الفاظی ضدامپریالیستی، اروپای سنتی را به چالش کشیدند.»
اندیشهها چه تاثیری داشتند
دیوید فرامکین نحوه شکل گیری خاورمیانه معاصر، نیروهای دخیل در آن و نتیجه فروپاشی امپراتوری عثمانی را تقریبا به جامع ترین صورت ممکن در یک کتاب آورده است و بعید میدانم نکته مهمی را از قلم انداخته باشد. او در این میان نشان میدهد که دیدگاهها و اندیشهها چه تاثیر شگرفی در این تحولات داشته اند. روانشناسی شخصیتهای تاریخی، چه آنها که اثر گذاشته اند و چه آنها که اثر پذیرفته اند، نیز مورد توجه فرامکین قرار میگیرد. اما در عین حال میبینیم که تصادفها نیز گاهی منشا تحولات بزرگ در تاریخ میشوند: دیر رسیدن تلگرامی، غلط فهمیده شدن پیغامی، مرگ نابهنگامی و مانند اینها. تاریخ نگاری، اگر نگارنده به هنر نگارش نیز مجهز باشد، میتواند از هر رمان تخیلی جذاب تر شود و هر نوع خوانندهای را مجذوب کند زیرا که تاریخ شرح و تحلیل واقعیت هایی است از منظر یک مورخ و خوانندهای که به «حال» خویش علاقه مند باشد، نمیتواند به آن گذشته تاریخی که حال او را رقم زده است، بی اعتنا بماند. بگذریم از اینکه هر تاریخی لاجرم از صافی ذهن تاریخ نگاری میگذرد: چون حوصله اثر او محدود است، از میان انبوه اطلاعاتش باید گزینش کند، سبک و سنگین کند، ریز و درشت کند، و در این روند غربالگری بی شک نکات بسیاری فدای نکاتی که از نظر او مهم ترند میشود. فرامکین با قلم شیوا و ذهن کاوشگرش خواننده را به دنبال خود میکشاند اما خسته نمیکند. به ویژه برای ما ایرانیان نیز که ساکن این منطقه ایم و کم چوب منافع استعمارگران را نخورده ایم، تاریخ او کشش و گیرایی فراوانی دارد.
اما نکتهای که مایلم در پایان این مقال عنوان کنم و به گمان من بسیار مهم است، نقش و عملکرد گماشتگان و کارمندان استعمار در مناطق تحت نفوذ آنهاست. اینان برای هر اقدام خود لزوما و مستقیما از لندن و پاریس یا دیگر پایتختهای متبوع شان دستور نمیگیرند. خود اشخاصی کاردانند و بسیاری از اقدامات شان به تصمیم خود آنها و بدون اطلاع دولت شان- و البته اغلب اوقات از سر وظیفه شناسی برای حفظ منافع دولت شان به تشخیص خودشان - است. بعد مسافت و کندی ارتباطات به آنها اجازه نمیداد که برای هر اقدام شان منتظر دستور از مرکز بمانند. بدین ترتیب میبینیم که برخی از رویدادهای اثرگذار در سرنوشت ملتهای منطقه اصلا بدون آگاهی، پیش بینی، یا حتی رضایت مراکز تصمیم گیری رخ داده اند. نمونهای از آنها نحوه روی کار آمدن رضاخان در ایران است. نمونه دیگری از آنها تقابل رای دولت بریتانیا در لندن با دولت انگلیسی هند در دهلی در بسیاری از موارد است که اعوجاجهای عجیبی در مسیر تحولات ایجاد میکند. از این مثالها در این کتاب فرامکین بسیار مییابیم. نکته همانا نقش افراد، منافع محلی و تشخیصهای موضعی است که میبینیم گاهی نه تنها چرخ استعمار را روغنکاری نمیکنند بلکه چوب لای چرخش میگذارند.