در خود مانده‌ای متوجه و آگاه | الف


اتیسم [autism] یا درخودماندگی گونه‌ای اختلال رشدی از نوع روابط اجتماعی است که با رفتارهای ارتباطی و کلامی غیرطبیعی مشخص می‌شود. علائم این اختلال تا پیش از سه‌‌سالگی بروز می‌کند و علت اصلی آن هنوز ناشناخته است. به کسانی که این اختلال را دارند اُتیستیک یا در خود مانده گفته می‌شود. کتاب «چرا می‌پرم؟» (صدای پسری از پس سکوت اُتیسم) [The reason I jump : one boy's voice from the silence of autism] روایت زندگی کودکان اُتیستیک است و شرح این موضوع که تا چه حد می‌توانند با وجود تفاوت‌هایشان شگفت‌انگیز باشند. نائوکی هیگاشیدا [Naoki Higashida]، نویسنده‌ی این کتاب که خود دچار اُتیسم است، در پنج‌سالگی برقراری ارتباط را با استفاده از شبکه الفبای دست‌ساز فرا گرفته و شروع به نوشتن شعر و داستان کوتاه کرده است.



هیگاشیدا، نویسنده‌ی جوانی که اینک پس از نوشتن زندگینامه‌ی خود و تشریح چگونگی شیوه‌های مقابله با اوتیسم، به عنوان پرخواننده‌ترین نویسنده ژاپنی پس از هاروکی موراکامی شناخته می‌شود، متولد سال ۱۹۹۲ در کیمیتسوی ژاپن است. وی کتاب «چرا می‌پرم؟» را در ۱۳ ‌سالگی نوشت و سال 2007 آن را در ژاپن منتشر کرد. کایوشیدا متخصص شعر انگلیسی و همسر نویسنده‌اش دیوید میچل، نویسنده‌ای که تا کنون دو بار نامزد دریافت جایزه‌ی من بوکر شده، آن را به انگلیسی ترجمه کردند. ترجمه انگلیسی این اثر سال ۲۰۱۳ منتشر شد و بعد از آن به 30 زبان‌ دنیا انتشار یافت.

نویسنده‌ی سیزده‌ساله‌ی این کتاب از خوانندگان دعوت می‌کند تا در جایگاه مخاطب، نوعی زندگی روزمره را تصور کنند که در آن توانایی صحبت‌کردن را از دست داده‌اند و توصیف احساس گرسنگی، خستگی، درد و حتی گفت‌وگو با یک دوست از توانشان خارج است. او چنین تصوری را اینگونه معنا می‌بخشد که ذهن انسان در جایگاه یک ویراستار مرتب‌کننده‌ی افکار بدون اطلاع محل کارش را ترک کرده است. ممکن است انسان از پیش هرگز متوجه حضور این ویراستار نشده باشد، اما حالا که خبری از او نیست برای فهمیدن این مسئله دیر شده که انسان چطور سال‌ها عنان ذهنش را برای ویرایش افکار، هیجانات و خاطراتی که بی‌وقفه هجوم می‌آورند به دست این ویراستار سپرده بوده و تنها اجازه‌ی برخورد با بخش کوچکی از آن جریان عظیم و گسترده را داشته است.

بدون تردید مطالعه‌ی این کتاب برای افرادی که در اطراف خود با یک اُتیستیک سر و کار دارند، بسیار ارزشمند خواهد بود تا بدانند وقتی چنین کودکی قصد دارد با آنان حرف بزند، او نیز به اندازه‌ی تمام کودکان دیگر که اُتیسم ندارند به پیرامونش آگاهی و توجه دارد. دانستن این موضوع به افراد کمک می‌کند تا صبورتر، مشتاق‌تر و فهیم‌تر رفتار کنند؛ به حال خود افسوس نخورند؛ بدانند برای کاستن بار سختی‌ها چه باید کرد؛ سطح انتظار خود از کودک را بالا ببرند؛ توان خود را در مواجهه با سختی‌ها افزایش دهند و در نتیجه‌ی تمام این موارد کودکشان آنان را احساس کند و به آنها واکنش نشان دهد.

نویسنده در مقدمه‌ی کتاب نوشته است: «در روزهایی که با ناتوانی، بینوایی و افسردگی دست و پنجه نرم می‌کردم به این فکر افتادم که اگر همه‌ی مردم اُتیسم داشتند، چه‌طور می‌شد. اگر با اُتیسم داشتن به سادگی، مانند یک تیپ شخصیتی برخورد شود، همه چیز برایمان ساده‌تر از آنچه هست خواهد شد. بدون شک ما دیگران را به زحمت می‌اندازیم و اوقات ناخوشایندی به وجود می‌آوریم، اما آنچه از صمیم قلب می‌خواهیم، این است که آینده‌ای روشن‌تر پیش رویمان باشد.»

کتاب علاوه بر مقدمه‌ی نویسنده و 58 فصل کوتاه شامل همین تعداد پرسش و پاسخ‌های مختلف در زمینه‌ی اُتیسم است. در بخش آخر کتاب نیز یک داستان کوتاه با همین موضوع به همراه یادداشت مترجم انگلیسی آن منتشر شده است. بر اساس نوشته‌ی «ایندیپندنت»، روزنامه‌ی صبح لندن، این محتوا طوری ما را به درون دنیای اُتیسم می‌برد که هیچ‌گاه پیش از آن ندیده‌ایم. آن را وصف می‌کند و آگاهی می‌دهد و به تلخی از حس گناهش حرف می‌زند و دنیایی کاملاً ناشناخته را در معرض دید خوانندگان قرار می‌دهد. همچنین «فاینَنشال تایمز» که یکی از قدیمی‌ترین، مهم‌ترین و پرنفوذترین روزنامه‌های اقتصادی سیاسی جهان است نیز زندگی هیگاشیدا را یادآور درسی می‌داند که همه‌ی ما باید همیشه آن را به خاطر داشته باشیم: در سینه‌ی هر کودکی که اُتیسم دارد، هر چه‌قدر هم که منزوی و به دور از اجتماع به نظر برسد، مانند هر یک از ما قلب تپنده و گرمی وجود دارد.

«چرا با صدای بلند و عجیب و غریب صحبت می‌کنی؟»؛ «چرا بارها و بارها یک سؤال را تکرار می‌کنی؟»؛ «چرا زمان زیادی طول می‌کشد تا به سؤال‌ها جواب بدهی؟»؛ «انگار دوست نداری دست کسی را بگیری؟»؛ «چرا موقع خداحافظی صورتت را می‌پوشانی؟»؛ «بدترین چیز درباره‌ی اُتیسم‌داشتن چیست؟»؛ «چرا دست و پاهایت را به شکل ناخوشایندی تکان می‌دهی؟»؛ «چرا این قدر بدغذا هستی؟»؛ «چرا چرخیدن را دوست داری؟»؛ «چرا از بودن در آب لذت می‌بری؟»؛ «از تبلیغات تلویزیونی خوشت می‌آید؟»؛ «چرا بیشتر وقتها گم می‌شوی؟» و ... از جمله پرسش‌های مرتبط با افراد اُتیستیک است که در این کتاب به آنها پاسخ مناسب داده شده است.

ریحانه ظهیری نویسنده، مستندساز و مترجم این کتاب نیز که دانش‌آموخته‌ی رشته پژوهشگری علوم اجتماعی و مقیم دُبی است، هم‌زمان با فعالیت‌های ادبی و سینمایی خود در مدارس انگلیسی زبان آن منطقه به فعالیت در کنار بچه‌های اُتیستیک مشغول بوده است. وی اکتبر سال ۲۰۱۷ تحقیقات فیلم مستند کوتاه «پلاک »۱۳ با موضوع اختلال اُتیسم را آغاز کرد و در ادامه با نگارش هفتگی یادداشت‌های ستون «پازل آبی رنگ» در بخش اجتماعی روزنامه اعتماد به مشکلات خانواده‌های دارای فرزند اتیستیک و نیازهای فرزندانشان پرداخته است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...