یک آخرالزمان شخصی | هم‌میهن


مارگارت اتوود مجموعه داستان جدید خود را با «اخبار بد» آغاز می‌کند و اضطراب‌های زندگی مدرن را از دریچه‌ی نگاه یک زوج مسن در حال خواندن روزنامه بررسی می‌کند که در این روز، آن‌ها از ترور یک رهبر دیگر از یک دولت موقت مطلع می‌شوند. تیگ می‌خواهد اخبار بد را سریع به اشتراک بگذارد، اما نل ترجیح می‌دهد اول قهوه‌اش را بخورد. او تصدیق می‌کند که اگرچه اخبار بد ناخوشایند هستند، اما به آن نیاز داریم.



ما به این اطلاعات نیاز داریم تا نسبت به تهدیدات احتمالی هوشیار باشیم. مثل گله‌ای از آهوها در حال چرا در یک علفزار، بی‌خبر از سگ‌های وحشی که در آن نزدیکی کمین کرده‌اند. ناگهان آهو احساس خطر می‌کند و برای فرار آماده می‌شود. افکار نل، منعکس‌کننده‌ی ترکیبی از تحقیر برای چنین نگرانی‌هایی است. آنها همچنین به‌عنوان یک یادآوری هستند که خطر همیشه وجود دارد و می‌تواند به‌طور غیرمنتظره ظاهر شود.

در نوشته‌های اتوود، مضمون آخرالزمان عنصری تکراری است و اگرچه ممکن است همیشه به شکل‌های افراطی مانند خشونت در «داستان ندیمه» یا فروپاشی در «اوریکس و کریک» ظاهر نشوند، اما همیشه بزرگ هستند و حتی تراژدی‌های شخصی در آثار او حس فاجعه‌ای را به همراه دارند. در جدیدترین مجموعه‌ی او «جنون اخلاقی» [Moral disorder]، داستان‌ها بیشتر به سبک زندگی‌نامه‌ای هستند و بیشتر بر تجربیات زندگی واقعی تمرکز دارند تا افراط‌های تخیلی. درحالی‌که هیچ اقدام تکان‌دهنده‌ای مانند آدم‌خواری یا خشونت علیه حیوانات وجود ندارد، اما تهدید اصلی به‌عنوان فاجعه همیشه وجود دارد.

نل به‌غیر از تیتر اخبار، نگرانی‌های دیگری هم دارد؛ او و تیگ حالا در مرز باریکی به‌نام «هنوز» در میان «گذشته» و «آینده‌ای نامشخص» زندگی می‌کنند. او می‌ترسد روزی بیدار و متوجه شود که مانند گربه‌ی سالخورده‌شان نمی‌تواند به یاد بیاورد که کیست و از کجا آمده است. به‌نظر می‌رسد داستان‌هایی که در ادامه می‌آیند پاسخی ضمنی به این سوال هستند.

در طول «جنون اخلاقی»، نقش‌های مختلف زنانه‌ای کاوش شده و نادیده گرفته شده‌اند. وقتی زنی به دیگری می‌گوید: «نمی‌توانستم بفهمم قرار بود تو چه کسی باشی»، درباره‌ی وظیفه و همین‌طور آرزو صحبت می‌کند. در داستان «هنر آشپزی و سرو کردن غذا»، دختربچه‌ای سعی می‌کند از مادرش که بارداری پرخطری دارد، محافظت کند.

درحالی‌که داستان‌ها به‌صراحت یک زن را در مراحل مختلف زندگی به تصویر نمی‌کشند، آن‌ها یک ارتباط بالقوه را نشان می‌دهند که خوانندگان را به کشف تجربیات و تاریخچه‌های مشترک شخصیت‌ها دعوت می‌کند.

در ابتدا خوانندگان ممکن است شخصیت‌ها را به‌هم‌پیوسته درک کرده و به گذشته و روابط آن‌ها فکر کنند. با این حال پس از تأمل بیشتر مشخص می‌شود که هر شخصیت دارای یک هویت متمایز است که تنوع تجربیات زنان را در مراحل مختلف زندگی به نمایش می‌گذارد؛ مانند یک نوجوان جاه‌طلب، یک زن بی‌بندوبار و یک همسر دوم در حال مبارزه.

ابهام عمدی اتوود در مورد ارتباطات شخصیت‌ها بر سیال‌بودن و ماهیت گسسته هویت تأکید می‌کند و نشان می‌دهد که چقدر سریع و به‌طور چشمگیری، احساس یک شخص می‌تواند در طول زمان تکامل و تغییر کند. این پیچیدگی تجربه‌ی خواندن را هم برای منتقدان چالش‌برانگیز می‌کند و هم برای خوانندگان، زیرا آنها را به تفکری عمیق‌تر در مورد زندگی و هویت شخصیت‌ها تشویق می‌کند.

هفت داستان از داستان‌های این مجموعه توسط یک «من» روایت می‌شود که بی‌نام مانده است و چهار داستان از دیدگاه سوم‌شخص «نل». به‌راحتی می‌توان نل را در همه داستان‌ها تصور کرد، زیرا آن‌ها به‌ترتیب زمانی از کودکی تا پیری پیش می‌روند و شخصیت اصلی همیشه زن است. دو داستان آخر مربوط به تجربه‌ی یک زن از زوال عقل پدرش و پیری مادرش است که باید با آن‌ها دست‌وپنجه نرم کند.

«جنون اخلاقی» شامل ۱۱ داستان کوتاه مرتبط با مارگارت اتوود است. این کتاب اولین‌بار در سال ۲۰۰۶ توسط مک کللند و استوارت منتشر شد. این داستان‌ها، دردهای پنهان یک خانواده‌ی مشکل‌دار کانادایی را در طول ۶۰ سال روایت می‌کند. همه داستان‌های کوتاه در مقاطع مختلف زندگی او، شخصیت اصلی زن یکسانی دارند، به‌جز آخرین داستان که یک داستان زندگی‌نامه‌ای است.

کتاب «جنون اخلاقی» مارگارت اتوود، با ترجمه منیژه صدیقی به‌تازگی از سوی نشر ققنوس منتشر شده است. از مارگارت اتوود، نویسنده‌‌ی کانادایی، پیش از این کتاب‌هایی به فارسی ترجمه شده است: «سرگذشت ندیمه» و «چشم گربه» با ترجمه‌ی سهیل سمی، «چهره‌ی پنهان» با ترجمه جلال بایرام و «آدمکش کور» با ترجمه شهین آسایش تعدادی از آثار این نویسنده‌اند که به فارسی ترجمه شده‌اند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...