جنایت عاشقانه | الف


روایت است که از ریموند چندلر می‌پرسند: «تو که با این قدرت می‌توانی بنویسی، چرا به‌جای رمان پلیسی، اثری جدی نمی‌نویسی؟» چندلر در جواب می‌گوید: «به نظر من جدی‌ترین گونه رمان، رمان پلیسی است.»

چمن» [LA Pelouse] فردریک دار [Frédéric Dard]

این سخن به دورانی برمی‌گردد که هنوز ادبیات پلیسی، در بهترین حالت، ادبیاتی درجه دو و سرگرم‌کننده محسوب می‌شد. سرانجام نویسندگانی همانند ریموند چندلر، دشیل همت، ژرژ سیمنون و... با آثاری که نوشتند این ذهنیت را تغییر دادند. آن‌ها با رمان‌هایشان نشان دادند مهارت‌های نوشتن و احاطه بر صناعت‌های داستان‌نویسی را می‌توان در خلق آثاری با مضامین جنایی نیز با موفقیت بکار برد. حاصل کار آن‌ها نه‌تنها از مایه‌های رئالیستی اجتماعی برخوردار بود؛ بلکه گاه از جنبه‌های روان‌شناختی عمیقی بهره می‌برد و... درعین‌حال ارزش‌های ادبی در خور اهمیت و قابل اعتنایی داشتند.

رمان «چمن» [LA Pelouse] اثر فردریک دار [Frédéric Dard] نیز در ادامه چنین سنتی از ادبیات پلیسی، جنایی خلق شده است. به عبارت روشن ما با رمانی کاملاً جدی روبه رو هستیم که از مضمونی جنایی برخوردار است و این جنایی بودن مضمونِ رمان، فی‌نفسه برای آن نه ارزش و نه ضدارزش محسوب می‌شود.

«چمن» چهل و ششمین رمان از مجموعه کتاب‌های پلیسی جنایی نشر جهان کتاب است که با عنوان نقاب منتشر می‌شوند. در این مجموعه آثاری ارزشمند از ادبیات پلیسی جنایی با کیفیتی مطلوب و به شکلی مستمر، به علاقه‌مندان این گونه عرضه شده‌اند. هرچند جای نویسندگان شاخص و تأثیرگذار ادبیات پلیسی، جنایی آمریکا در این مجموعه تاکنون خالی بوده، اما لااقل در شاخه‌ی اروپایی این ژانر، آثار در خور اعتنایی به فارسی برگردانده شده که خوانندگانی جدی نیز دارد.

فردریک دار، نویسنده فرانسوی این رمان، برای نخستین بار در ایران با رمان‌هایی مانند آسانسور و مرگی که حرفش را می‌زدی، در همین مجموعه‌ی نقاب، به مخاطب فارسی‌زبان معرفی شد. او نویسنده‌ای بسیار پرکار بود که با حدود بیست نام مستعار، نزدیک به ۳۰۰ رمان و داستان بلند و کوتاه، حدود ۲۰ نمایشنامه و ۱۶ اثر برای سینما نوشته است.

شکی نیست پرکاری بر کیفیت آثار او موثر بوده، اما قریحه‌ی بسیار او در نویسندگی باعث شده است آثاری خلق کند که علاوه بر جذابیت‌های داستانی، از کیفیت ادبی و قوت مضمون نیز بهره‌مند باشند.

فردریک دار از سنتی در داستان‌های پلیسی و جنایی استفاده می‌کرد که در فرانسه بوالو- نارسژاک (دو نویسنده که با یک نام داستان می‌نوشتند) و در آمریکا جیمز مک‌کین از جمله پایه‌گذاران آن محسوب می‌شدند. این نوع از ادبیات پلیسی بیشتر از آنکه کارآگاهی باشد جنایی است و برخلاف شکل‌های سنتی ادبیات پلیسی بر حضور و قدرت هوش کارآگاه متکی نیست. در این سنت از پنهان کردن قاتل، گره‌افکنی، طی مراحل تحقیقات جنایی و سرانجام کشف مجرم و گره‌گشایی از پرونده خبری نیست. بلکه بیشتر روی خود جنایت یا عمل مجرمانه و تأثیری که بر ذهن و روح افراد می‌گذارد تمرکز می‌شود. در این داستان‌ها اغلب با آدم‌هایی معمولی روبه رو هستیم که در لحظه‌ی بحرانی دست به جنایت زده و زندگی‌شان تغییر مسیر می‌دهد و در راهی قرار می‌گیرند به هیچ وجه انتظار آن را نداشته‌اند.

«چمن»، نوشته فردریک دار نیز چنین رمانی است. این رمان با حال و هوایی عاشقانه آغاز می‌شود. نویسنده در نیمه نخست رمان در خلق اتمسفر عاشقانه تبحری بسیار از خود نشان می‌دهد. جذابیت و کشش داستان در این بخش‌ها چیزی از نیمه دوم که در آن‌ شاهد تم جنایی هستیم کم ندارد به‌خصوص اینکه چندین صحنه بسیار تأثیرگذار و فراموش‌نشدنی در این فصول از کتاب وجود دارد که از بار روان‌شناختی عمیقی نیز برخوردارند. یک‌سوم ابتدایی رمان نشان می‌دهد که تبحر فردریک دار در نوشتن داستان عاشقانه و خلق اتمسفری پراحساس از توان او در نوشتن رمان جنایی چیزی کم ندارد.

«چمن» ماجرای رابطه ژان‌ماری والز (مردی فرانسوی) و مارژوری (زنی انگلیسی) است که خیلی اتفاقی در ایام تعطیلات در سواحل جنوب فرانسه با هم برخورد می‌کنند. این برخورد کوتاه و غیرمنتظره بدون آنکه با بروز احساسات عاطفی مستقیم همراه باشد، در ادامه به عشقی سوزان بدل می‌شود. مرد به دنبال زن به اسکاتلند می‌رود اما در آنجا با حوادث و اتفاقاتی غیرمنتظره روبه ‌رو می‌شود که این رابطه عاشقانه را به ماجرایی جنایی بدل می‌سازد که پای پلیس را به میان می‌کشد.

هرچند عنوان «چمن» برای یک رمان پلیسی جنایی چندان جذاب به نظر نمی‌رسد، اما در اواسط رمان با وقوع یکی از کلیدی‌ترین بخش‌ها در روی چمن پارک، شأن نزول این نام روشن می‌شود.

رمان فضایی دلگیر دارد. فردریک دار از اتسمفر شهر ادینبورگ در اسکاتلند که در آنجا شب‌ها خیلی زود خیابان‌ها خلوت می‌شوند، برای تقویت فضای گرفته و دلگیر حاکم بر نیمه‌ی دوم رمان بهره بسیاری برده است. رمان چمن اثری جذاب و خواندنی است که مخاطب را تا انتها با خود همراه می‌کند؛ از یک‌سوم ابتدای رمان به بعد خواننده چنان درگیر ماجرا می‌شود که تا آن را تمام نکند زمین نمی‌گذارد!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...