ژنرال پیری است که «بین 107 و 232 سال» دارد و از جنسیت سرکش او پنج‌هزار بچه نامشروع به دنیا آمده است... زن مرغان فرتوت و وارفته‌اش را با قلم‌مو رنگ می‌کند و در بازار می‌فروشد. وقتی که می‌میرد، پسرش او را به طور مضحکی تا مقام قدیسان بالا می‌برد... رودریگو د آگیلار در یک سینی نقره‌ای نزول اجلال فرمود، دراز به دراز بر روی طبقه‌ای از گل کلم و برگ بود که در ادویه خیسانده شده و در فر سرخ شده بود.

پاییز پدرسالار | گابریل گارسیا مارکز El otono del patriarca] . (The Autumn of the Patriarch)
پاییز پدرسالار
[
El otono del patriarca] . (The Autumn of the Patriarch) رمانی از گابریل گارسیا مارکز(1928) . نویسنده ژنرال پیری است که «بین 107 و 232 سال» دارد و از جنسیت سرکش او پنج‌هزار بچه نامشروع به دنیا آمده است. او که جبار شکاک و هذیان‌گویی است، ‌با ظلم و وحشت بر کشور استوایی کوچکی فرمان می‌راند و تن تنهایش را در کاخ فرسوده‌ای که پله‌هایش آلوده به تپاله و فضله حیوانات است به این سو و آن سو می‌کشد. زیرا یگانه مهمانان ساکن در کاخ، گاوها و مرغ و خروسها هستند. این مردی که تصویر او بر پشت و روی سکه‌ها، تمبرهای پست، ‌اتیکت ها، ‌فتق‌بندها و کتف‌بندها چاپ شده است، مانند معاصران واقعی‌اش، ‌مادری زحمت‌کش دارد. این مادر، ‌زن مرغداری از فلاتهای مرتفع است که مرغان فرتوت و وارفته‌اش را با قلم‌مو رنگ می‌کند و در بازار می‌فروشد. وقتی که می‌میرد، پسرش او را به طور مضحکی تا مقام قدیسان بالا می‌برد. همسر پدرسالار، ‌لائه‌تیسیا لاسارنو راهبه سابقی است ترک صومعه گفته و مجسمه‌ای‌ است از گوشت و چربی آلوده که خوش دارد در سوپر مارکتها دزدی کند و سرانجام به دندان شصت سگ خشمگین، که به همین منظور نگهداری شده‌اند، دریده می‌شود. ضمناً پدرسالار نظیر همانندهای خودش نقاط ضعفی هم دارد: ساعتهای طولانی را صرف فریفتن مانوئلاسانچس ملکه زیبایی فقیران می‌کند که نتیجه‌ای نمی‌گیرد زیرا ملکه زیبایی روزی با استفاده از کسوفی که به افتخار او ترتیب داده اند ناپدید می‌شود.

همه سفاکی‌ها، شکنجه‌ها و انحراف‌های خاص جباریت را پدرسالار با استفاده از یک رشته ابداعات غریب انجام می‌دهد از آن قبیل که در گرماگرم شورش که حکومت او را تهدید می‌کند، همه مقامات بالای کشوری و لشکری را به ضیافت شام دعوت می‌کند. شب به نیمه رسیده است وزیر دفاعش، ژنرال رودریگو د آگیلار که اعمال و جنایتهایش مسبب اصلی شورش بوده اما خود در خفا با سران شورشی همدستی می‌کرده است،  هنوز در ضیافت حضور نیافته است. راوی که ظاهراً یکی از حاضران آن ضیافت است، صحنه را چنین وصف می‌کند: «شب به نیمه رسیده بود و هنوز از ژنرال رودریگو د آگیلار خبری نبود، کسی خواست که از جا برخیزد و گفت: با اجازه‌تان. او با نگاهی کشنده که می‌گفت هیچ کس تکان نخورد، هیچ کس نفس نکشد، هیچ کس بی‌اجازه من زنده نباشد، آن شخص را در جای خود میخکوب ساخته تا دوازدهمین ضربه ساعت نیمه شب، که سرلشگر معروف رودریگو د آگیلار در یک سینی نقره‌ای نزول اجلال فرمود، دراز به دراز بر روی طبقه‌ای از گل کلم و برگ بود که در ادویه خیسانده شده و در فر سرخ شده بود. اونیفورم مجلل مراسم مهمش رابا پنج بادام طلایی بر شانه بر تن او کرده بودند با نوار شجاعت بی‌مثال بر آستین تاشده دست بریده‌اش و هفت کیلو مدال بر سینه و یک بوته جعفری در دهان،  آماده تکه‌تکه شدن به دست سلاحهای رسمی. در برابر ما، مهمانان این ضیافت دوستانه، که همه از وحشت به جای خود خشکمان زده بود، و نفس بریده، در مراسم لذت بخش بریدن و تقسیم شرکت کردند. بعد وقتی که تکه‌ای از وزیر دفاع با چاشنی سبزی و هسته میوه کاج در بشقاب هر کس قرار گرفت، او فرمان داد که شروع کنیم: نوش جان بفرمایید آقایان!»

این رمان، که هجو نامه هزل‌آمیز یک دیکتاتور امریکای جنوبی است، سبک نگارشی متفاوت با همه آثار قبلی گارسیا مارکز دارد. و به نوشته ماکس پل فوشه: «متن بدون جدا کردن پاراگرافها از همدیگر و تقریباً بدون فواصل لازم دنبال می‌شود. جمله‌ها تقریباً نقطه‌گذاری ندارند، در عین حال ادامه روایت و دخالت شخصیتها و تراکم استوایی حوادث و ایماژها را در درون خود دارند. خواننده در آن غرق می‌شود و داستان قوی‌تر و تحسین‌انگیزتر از آن است که خواننده بتواند خود را از آن رها کند. انسان نوعی طغیان رود آمازون را در نظر مجسم می‌کند که جانوران و پرندگان درختهای سبز را به یاد می آورد.»

رضا سیدحسینی. فرهنگ آثار. سروش

 1.Gabriel Garcia Marquez   2.Laetizia Lazareno  3.Manuela sanchez
  4. Rodrigo de Aguilar  5.Max-pol Fouchet

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...