دنیای جهنمی | سازندگی


دانلد آنتریم [Donald Antrim] علاقه‌ بسیاری به کمدی سیاه دارد. در نخستین رمانش «برای داشتن دنیایی بهتر به آقای رابینسون رای بدهید» روستایی را در حومه‌ شهر می‌بینیم که حالا به جهنمی تبدیل گشته و منطقه‌‌ای جنگی شده است، حالا همسایه همسایه‌ خود را با موشک استینگر می‌زند و می‌کشد، و راوی روان‌پریش داستان، آقای رابینسون پیر و مهربان، حالا مأمور اجرای شکنجه‌های زیرزمینی، از جمله قتل یک دختربچه شده است.

دانلد آنتریم [Donald Antrim] دونالد صد برادر» [The hundred brothers]

آقای آنتریم در دومین رمانش «صد برادر» [The hundred brothers] -که نسخه اصلی آن در سال 1998 منتشر و ترجمه فارسی آن توسط طهورا آیتی در سال جاری از سوی نشر برج به بازار عرضه شده- اتحاد دوباره‌ دارودسته‌ برادران ظالم و نابابِ معتاد به تستسترون را به نمایش درآورده است. بله، گردهم‌آمدن به‌راستی «صد برادر - مردان آمریکایی سفیدپوستِ آنگلوساکسونِ پروتستان با حرفه‌های معمول طبقه‌ متوسط». آنتریم برای دادن جنبه‌ها‌ی افسانه‌ای و هزل‌آمیز به رمانش، زاده‌ عظیمی از خودش برساخته که پدرجدش مرده است، اما هنوز دفن نشده؛ و برادران در کتابخانه‌ عظیم و قرمزرنگ خانه‌ متروکه‌ آباواجدادی‌شان، برای اجرای هدفی مشخص گرد هم آمد‌ه‌اند: باید کوزه‌ حاوی خاکستر پدرجدشان را پیدا کرده و دفنش کنند.

آقای آنتریم نویسنده‌ بسیار زیرکی است و کنترل دقیق و موشکافانه‌ای بر مواد داستانش دارد. جملات آغازین رمان هنرنمایی فوق‌العاده‌ای در شرح نام‌های برادران است. در هیچ‌جای داستان هیچ اشاره‌ای به مادران آن‌ها نمی‌شود، اصل مادری‌ به‌طرز ظالمانه‌ای در این رمان فروگذار شده است. تاثیرات زنانه در آن، کمتر از فیلم‌های جنگی فاجعه‌بار زیردریایی است. تمامی حوادث داستان از صبح یک روز تا غروب، و در محدوده‌ دلگیر و شلوغ و پرسروصدای کتابخانه که پیوسته وهم‌آلودتر می‌شود، رخ می‌دهد.

داگ که تبار‌شناسی سخت سراسیمه است راوی و راهنمای ماست. او ما را با هیرام 93ساله آشنا می‌کند، بزرگ‌ترین برادر سگ‌مصّبِ ظالم؛ با زاکاریِ گردن‌کلفت و غول‌تشن؛ با چاک، وکیل عمومی خودرأیی که دچار اختلال شخصیت مرزی است؛ و با مکس، گیاه‌شناس مواد افیونی که طغیان‌های عصبی پس از حالت خلسه‌ او عناصر تشریفاتی ناگواری به‌بار می‌آورد که به اوج وحشتناک اول شب ختم می‌شود. صد برادر تعداد زیادی است: بیشتر رمان دربردارنده‌ صحنه‌هایی از آشوب و فریاد ناشی از زدوخورد‌ها، آرنج‌های دررفته و وسایل شکسته و خردوخاک‌شیر شده است. در کتابخانه، لابه‌لای قفسه‌ها، قمار و دود و دم و الکل، فوتبال و گاهی هم رفت‌و‌آمدهای دیگر آدم‌ها جریان دارد.

داگ در تلاش است تا چهره‌ای عادی از اتفاقات جاری نمایش دهد. او آن‌‌هنگام‌که برادران گرد هم می‌آیند، خردمندانه می‌گوید «در این خانواده هم مثل هر خانواده‌ی دیگری، یک‌سری خلقیات و حالات روحی مشخص، آنقدر غالب و ریشه‌دار شده‌اند که دیگر نمی‌شود به آن‌ها خلقیات گفت، بلکه باید آن‌ها را ویژگی‌های شخصیتی معمول یا صفات مشترک اعضای خانواده دانست.» بااین‌حال، بعدا، تمایل داگ به روانکاوی آن‌ها لحنی شوم به خود می‌گیرد‌. او می‌پرسد «درکُل، ریختن خون قربانی برای چیست؟» وقتی پدر مرحومش شروع می‌کند و به‌خاطر لکه‌‌ای آب روی سقف، که به شکل یک سر است، به او می‌توپد، می‌فهمیم که همه‌چیز ختم به خیر نخواهد شد.

«صد برادر» رمان تحسین‌برانگیزی‌ است. مرجع‌ اشارات هزل‌آمیز کتاب عمدتا ادبی و روانکاوانه‌اند تا موضوعی یا اخلاقی. اینجا و آنجا، رگه‌هایی از رندی حول بداهه‌پردازی‌های متوهرانه‌ آن دیده می‌شود. آیا صد برادرِ بی‌بند‌و‌بار و خود‌رأی مشابه مردان دوران کودکی هستند؟ آیا فروپاشی خانه‌‌ آن‌ها تفسیری بر سقوط اقتدار پدرسالاری است؟ شاید این‌طور باشد، اما تمام این احتمالات چیزی نیست جز اشارات مبهمی که در تاریکی کابوس تحسین‌برانگیز ذهن نویسنده شناور است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...