رمان «ه ه ح ه؛ هایدریش، هوش و حواس هیملر» [HHhH] نوشته لوران بینه [Laurent Binet] درباره زندگی راینهارد هایدریش (قصاب پراگ) با ترجمه احمد پرهیزی توسط نشر ماهی منتشر و راهی بازار نشر شد.

ه ه ح ه؛ هایدریش، هوش و حواس هیملر» [HHhH]  لوران بینه [Laurent Binet]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب سال ۲۰۱۰ برنده جایزه رمان اول گنکور فرانسه شد و سال ۱۳۹۶ ترجمه سیامند زندی از آن، توسط نشر قطره چاپ شد.

راینهارد هایدریش افسر بلندپایه نازی و مورد اعتماد هاینریش هیملر بود که در جریان جنگ جهانی دوم به مقام فرمانداری منطقه بوهم موراویا منصوب شد. او به‌دلیل این‌انتصاب در شهر پراگ مستقر و در یک نقشه حساب‌شده توسط چتربازان چکسلواکیایی که از انگلستان آمده بودند، ترور شد. هایدریش سال ۱۹۰۴ متولد شد و یکی از مقامات مهم آلمانی در طرح تسویه و کشتار یهودیان محسوب می‌شود. او را یکی از تاریک‌ترین چهره‌های آلمان نازی می‌دانند.

«ه ه ح ه؛ هایدریش، هوش و حواس هیملر» به‌عنوان اولین‌رمان نویسنده‌اش سال ۲۰۱۰ منتشر شد و همان‌سال برنده جایزه گنکور شد. این‌کتاب سال ۲۰۱۶ به فهرست رمان‌های برجسته نیویورک تایمز راه پیدا کرد و سال ۲۰۱۷ هم فیلمی سینمایی با اقتباس از آن به کارگردانی سدریک خیمه‌نز ساخته شد. در این‌فیلم سینمایی جیسون کلارک نقش هایدریش را بازی می‌کند. لوران بینه متولد سال ۱۹۷۲ در پاریس است و کتاب بعدی‌اش را سال ۲۰۱۵ با عنوان «هفتمین کارکرد زبان» چاپ کرد.

عنوان «ه ه ح ه؛ هایدریش، هوش و حواس هیملر» یا شکل اصلی آن «HHhH» که یک واژه مخفف آلمانی است، عبارت توصیفی‌ای است که آلمانی‌های درباره هایدریش به کار می‌بردند. این‌عبارت به پیشنهاد علیرضا اسماعیل‌پور، به «هایدریش، هوش و حواس هیملر» ترجمه شده است. یکی از محورهای اصلی رمان پیش‌رو، ماجرای عملیات ترور هایدریش با نام عملیات آنتروپی، یا آنتروپوید است که طی آن دو چترباز چکی از انگلستان به چکسلواکی و پراگ آمدند و هایدریش را که دیگر تحمل سیاست‌های استبدادی‌اش غیرقابل تحمل شده بود، ترور کردند.

رمان پیش رو از ۲۵۷ بخش کوتاه به هم‌متصل تشکیل شده و پس از آن، یادداشت ماریو بارگاس یوسا با عنوان «قصاب پراگ» درباره آن چاپ شده است. این‌مقاله توسط لیلی مینایی از اسپانیایی به فارسی ترجمه شده است. یوسا این‌کتاب را یک رمان عالی فرانسوی خوانده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

سروان موراوک، آخرین بازمانده «سه پادشاه» و واپسین فرمانده سازمان سه‌سر مقاومت چک، می‌داند که نباید در آن قرار ملاقات حاضر شود. دوست قدیمی‌اش رُنه، معروف به سرهنگ پُل تومل، این قرار را ترتیب داده است، همان افسر سازمان اطلاعات نظامی ارتش آلمان، با نام رمزی آ۵۴، بزرگ‌ترین جاسوسی که تا آن روز برای چکسلواکی کار کرده است. آ۵۴ موفق می‌شود به موراوک هشدار دهد: پوشش او لو رفته و آن قرار یک دام است. با این‌همه، موراوک احتمالا گمان می‌کند بی‌باکی‌اش او را از مهلکه خواهد رهاند، چنان‌که پیش‌تر نیز بارها جانش را نجات داده بود. مردی که عادت داشت برای سران گشتاپو کارت پستال بفرستد و شاهکارهای خود را به اطلاع آنان برساند اینک نیز مصمم است ترسی به دل راه ندهد. باید می‌رفت و از ماجرا سر در می‌آورد. وقتی موراوک به محل قرار در پارک پراگ می‌رسد، هم رابط خود را شناسایی می‌کند و هم مامورانی را که چشم از او برنمی‌دارند. موراوک آماده گریز می‌شود، اما دو مرد بارانی‌پوش نامش را فریاد می‌زنند. من هرگز صحنه به رگبار بستن کسی را از نزدیک ندیده‌ام و به‌سختی می‌توانم تصور کنم که در شهر آرامی همچون پراگ امروزی رگبار گلوله چگونه می‌تواند باشد. باری، تعقیب و گریزی سخت روی می‌دهد و بیش از پنجاه گلوله رد و بدل می‌شود.

این‌کتاب با ۳۸۰ صفحه، شمارگان هزار و ۵۰۰ نسخه و قیمت ۶۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...