آیین رونمایی چهار کتاب سینمایی «تاریکی فرا می‌خواند؛ پژوهشی انتقادی پیرامون نئونوآر» [Darkness calls : a critical investigation of neo-noir] نوشته سو شورت [Sue Short] با ترجمه عباس کریمی‌عباسی؛ «نبرد پنهان نتفلیکس و هالیوود» [Binge times : inside Hollywood's furious billion-dollar battle to take down Netflix] نوشته دِید هِیز و داون چمیلفسکی [Dawn Chmielewski, Dade Hayes] با ترجمه‌ی الهام جوادپور؛ «تاریخ ادبیات فرانسه در سینما» [The history of French literature on film] نوشته کیت گریفیث و اندرو واتس [Kate Griffith, Andrew Watts] با ترجمه پوپک رحیمی و «بی خورشید» دست‌نوشته‌های کریس مارکر [Chris Marker] با گردآوری و ترجمه مریم رفیعی؛ ازمجموعه کتاب‌های سینمایی نشر گره باهمکاری کمیته فرهنگی انجمن منتقدان سینمای ایران به میزبانی خانه سینما؛ شامگاه یکشنبه، ۲۳ دی برگزار شد.

نشست رونمایی از نبرد پنهان نتفلیکس و هالیوود

به گزارش کتاب نیوز به نقل از همشهری، در ابتدای این نشست الهام جوادپور؛ در معرفی کتاب «نبرد پنهان نتفلیکس و هالیوود» با اشاره به آنکه سکوی برخط محتوای تصویری نتفلیکس از سال ۲۰۱۳ با شعار «دوست داریم مخاطب را شاد کنیم» فعالیت خود را آغاز کرد یادآور شد: سریال «خانه پوشالی» اولین مجموعه‌ای بود که توسط این سکو به مخاطبان ارائه شد و با همین نگرش نتفلیکس تلاش کرد تا فرهنگ تماشای پی‌درپی (binge watching) را برای علاقه‌مندان حوزه سریال‌های تلویزیونی احیا کند.

وی درباره فرهنگ تماشای پی‌درپی (binge watching) و معرفی آن گفت: هم سویی با عصر فناوری و شتابی که زندگی مدرن برای انسان‌ها با خود به همراه آورده، دیگر برای مخاطبان فرصت یک هفته صبر برای دیدن قسمت جدیدی از یک سریال را ایجاد نمی‌کند. سکوی نتفلیکس از این نیاز بهره برد و با پی‌ریزی فرهنگ تماشای پی‌درپی تمامی قسمت‌های یک مجموعه سریال را به شکل توأمان در اختیار مخاطب قرار ‌داد.

این مترجم با اشاره به آنکه همین مؤلفه نتفلیکس باعث شد تا دیگر سکوهای جهانی در این مسیر گام بردارند خاطرنشان کرد: هرچند آن سکوها چون از نگرش نوآورانه نتفلیکس بی‌بهره بودند، نتوانستند به قدرت آن دست یابند. از سوی دیگر باید تاکید کرد که امروز بی‌تردید نتفلیکس به یکی از رقیب‌های بزرگ هالیوود در صنعت تولید محتوای تصویری بدل شده ‌است.

روایت تسخیر سینمای جهان توسط ادبیات فرانسه
پوپک رحیمی؛ مترجم کتاب «تاریخ ادبیات فرانسه در سینما» نیز در معرفی این اثر با اشاره به آنکه این کتاب درباره اقتباس‌های ادبی است که از ادبیات فرانسه در سینما صورت ‌گرفته خاطرنشان کرد: این کتاب به‌هیچ‌وجه بر خود کشور فرانسه و آثار اقتباسی از نویسندگان این کشور استوار نیست و تلاش کرده این مؤلفه را به مخاطب نشان دهد که ادبیات فرانسه با تمام قدرت خود چگونه توانسته در سینمای جهان ریشه باز کند.
وی ادامه داد: اگر کسی علاقه‌مند به حوزه سینما به ‌ویژه اقتباس‌های ادبی به ‌عنوان یکی از جذاب‌ترین شکل‌های تولید آثار سینمایی باشد این کتاب می‌تواند انتخابی خوب برای او باشد و اطلاعات فراوان، دقیق، علمی و به‌روز را به خوانندگانش ارائه کند.

برد پنهان نتفلیکس و هالیوود» [Binge times : inside Hollywood's furious billion-dollar battle to take down Netflix]

دعوت انسان برای سفر به درون و کشف خویشتن
عباس کریمی‌عباسی به‌ عنوان دیگر مترجم حاضر دراین نشست با کتاب «تاریکی مرا می‌خواند، پژوهش انتقادی پیرامون نئونوآر» با اشاره به پیشینه شکل‌گیری گونه نئونوآر در هنر سینمای جهان گفت: زمانی ‌که رمان جنایی واقع‌گرا حیات خود را با «دشیل هَمِت» آغاز و استمرار آن را در قلم نویسندگانی چون «ریموند چندلر» و «راس مک دانلد» باعث جهانی شدن این گونه ادبی شد؛ فرانسوی‌ها برای تحقیر این گونه از واژه‌ «نوآر» به‌ معنای «سیاه» استفاده کردند.

وی خاطرنشان کرد: به تدریج بعد از تجربه قلم نویسندگان فرانسوی در این عرصه و استقبالی که مخاطبان از این گونه ادبی میان نویسندگان فرانسوی داشتند شاهد پیشی گرفتن نویسندگان این کشور در حوزه ادبیات نوآر بودیم. به ‌گونه‌ای که به فاصله کوتاهی شاهد بدل شدن کشور فرانسه به مهد ادبیات و سینمای نوآر شدیم.

ترجمه‌هایی باکیفیت برای نیاز مخاطب ایرانی سینما
در ادامه مازیار فکری ارشاد با اشاره به اینکه مریم رفیعی؛ مترجم نام‌آشنای ادبی به دلیل بعد مسافت در این نشست حضور ندارد به معرفی ترجمه وی پرداخت وگفت: «بی خورشید» دست‌نوشته‌های «کریس مارکر» است که در سینمای ایران و مباحث تئوریک خیلی از وی یاد شده و ارجاع داده می‌شود و خانم رفیعی تصمیم به جمع‌آوری و ترجمه نوشته‌های وی گرفتند. وقتی کتاب از طرف دوست خوبم اصغر نوری به من معرفی شد آن را بسیار جذاب دیدم و مطالعه آن را به شدت توصیه می‌کنم.
مترجم کتاب‌ مخمصه۲ مایکل مان افزود: کتاب‌های این مجموعه با دقت زیاد بر محتوا و کیفیت و به ویژه نیازسنجی برای مخاطب ایرانی و علاقه‌مندان مختلف سینما انتخاب شده و مترجمان برحسب استیلا و علمی که بر موضوعات آنها داشته‌اند انتخاب شده‌اند. ازاین‌رو با مجموعه‌ای باکیفیت و جذاب در حوزه ترجمه کتاب‌های سینمایی روبه‌رو هستیم.

................ هر روز با کتاب .................

صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...