تصویری بدون رتوش از جامعه آمریکایی | اطلاعات


در آپارتمان اجاره‌ای برادرم حامد واقع در تهران‌پارس، خیابان شهید اسفندانی، کوچه‌ی شهید فرزه، طبقه‌ی سوم نشسته بودم که بلند شدم و کتابی را همین‌طوری از قفسه‌ی کتاب‌خانه‌ی جمع‌وجور او و خانمش که شاعر است، برداشتم و شروع کردم به خواندن: «مردی در تاریکی» [Man in the Dark]. امردادماه تازه شروع شده بود و هوای توی آپارتمان چندان گرم و زننده نبود؛ هر چه بود بهتر از هوای گرم بیرون بود؛ و هوای گرم شهر تهران را هم که همگی می‌دانیم چه تُخس است و ناقلا!

مردی در تاریکی» [Man in the Dark] پل استر

نویسنده‌اش زیاد برایم آشنا نبود: پل استر. گویا جایی اسمش را دیده بودم؛ شاید هم کتابی از او. خوب یادم نبود. کتاب، فاقد مقدمه و پیش‌درآمد و چیزی که آگاهی‌هایی به خواننده بدهد نداشت. هنوز به سومین صفحه از متن کتاب نرسیده بودم که حامد قدری از نویسنده گفت و بیش‌تر از خودِ کتاب. وقتی گفتم تا به امروز چیزی از این نویسنده ندیده و نخوانده‌ام، بیش‌تر سرِ ذوق آمد و پیشنهاد کرد که خواندن مردی در تاریکیِ این داستان‌نویس آمریکایی را که «سه‌گانه‌ی نیویورک» را نوشته است از دست ندهم. همین‌که سه‌گانه‌ی نیویورک را شنیدم؛ انگار که خاطره‌ای از کُنج فراموشی بیرون بجهد، گفتم: فکر می‌کنم اسم این کتاب را شنیده باشم! ولی خوب نمی‌دانم کجا.

این‌جا بود که دوباره سخاوت حامد گُل کرد: برش دار برای خودت!

- نه دیگر! کتابِ کتاب‌خانه‌ات است...

و او مردی در تاریکی را به من پیشکش کرد؛ و من چون چنین دیدم، خوانش کتاب را موکول کردم به زمانی که به زادگاه‌ام بر‌گشتیم.

مردی در تاریکی، داستان نویسنده‌ و منتقد کتابی که بازنشسته است و 72 سال دارد را به میان می‌کشد که دچار سانحه‌ی اتومبیل شده و در روزهای نقاهت و رو به بهبودی‌اش، برای گریز از یادمان‌ها و خاطرات گزنده‌ی گذشته و بی‌خوابی‌هایی ‌رنج‌زا که به سرش می‌زند، به جهان وهم و خیال پناه می‌برد و داستانی را نه روی کاغذ که در ذهنش طرح‌ریزی و تعریف می‌کند: کشورش امریکا گرفتار جنگ‌های داخلی شده است؛ این در حالی است که نه نشانی از حمله‌ی سازمان‌ها و گروه‌های تروریستی است و نه برج‌های دوقلو خراب شده‌اند و نه ارتش مدرن کشورش به عراق و جای دیگری از کره‌ی زمین یورش آورده است؛ هر چه هست آتش جنگ در خاک ایالت‌های امریکا شعله‌ور است: نبرد خونین با خود! ... و این‌چنین است که یک امریکای دیگر آفریده می‌شود. امریکای دومی که دارد با روانی ویران‌شده، وسط کوره‌ی گدازان جنگ، خودش را تکه‌پاره می‌کند. مردی در تاریکی، رمانی است ضد جنگ؛ جنگ قلدرانه‌ی امریکا با عراق.(1)

خوش داشتم آثاری دیگر از استر را بخوانم که این‌گونه هم شد: «شب پیش‌گویی» و «سفر در اتاق تحریر»؛ و من زود دریافتم که کتاب‌های وی پیرامون پیچیدگی‌های وجود آدمی و پاره‌ای رازهای کیهانی و تلاش برای فهمِ ماندن و دریافت معنا در زندگی است.

«شب پیش‌گویی» نام یکی از رمان‌های این نویسنده‌ی غربی است؛ داستانِ نویسنده‌ای است که در پی رخدادی، چند ماه به ژرف‌خوابی (اغماء) می‌رود. او پس از آن‌که از کما بیرون می‌آید، بر آن می‌شود که دیگربار پیشه‌ی خود را ازسر بگیرد و مانند سابق بنویسد. «در خودنویسم جوهر تازه‌ای گذاشتم. صفحه‌ی اول دفترچه را باز کردم و به نخستین سطر نگاه کردم. هیچ نمی‌دانستم چه‌گونه آغاز کنم. هدف از این تمرین نوشتن چیز خاصی نبود؛ بل‌که فقط می‌خواستم به خودم ثابت کنم که هنوز توانایی نوشتن را دارم. معنی‌اش این بود که فقط باید چیزی می‌نوشتم و محتوای آن چندان مهم نبود.»(2)

دیگر رمان استر «سفر در اتاق تحریر» است؛ ماجرای مرد کهن‌سالی است که گرفتار فروپاشیِ عقل (آلزایمر) می‌شود. او (آقای بلنک) هم نویسنده است و حالا در این اتاق، سایه‌هایی از ذهنش می‌گذرند. وسط این سایه‌ها انسان‌هایی سربرمی‌آورند که «وجودش را مملو از ترس و وحشت» می‌کنند؛ همان انسان‌هایی که او در داستان‌هایش آن‌ها را به مأموریت‌هایی می‌فرستاد و به کارهایی وامی‌داشت که اینک وجودش را «سرشار از حسِ عمیق و ریشه‌دار گناه» می‌کنند... آقای بلنک که زندگی‌اش را فدای چیزی بزرگ‌تر از خودش کرده، اینک چیزی را به یاد نمی‌آورد؛ چنان‌که حتا نمی‌تواند از اتاق خودش درک و دریافت روشنی داشته باشد. «توی خیالاتش گم است. انگار دنبال جوابی برای سئوالی است که ذهنش را اشغال کرده است... اصلاً نمی‌داند کجاست. بله؛ توی یک اتاق است؛ اما این اتاق در چه ساختمانی قرار دارد؟ اتاقی در یک خانه؟ بیمارستان؟ زندان؟ یادش نمی‌آید چند وقت است که این‌جاست یا چه شرایطی باعث انتقال او به این مکان شده است. شاید اصلاً از اول همین‌جا بوده؛ یا شاید اصلاً از زمان تولد همین‌جا بوده است.»(3)

هم اندیشه‌ها و پنداشت‌های روان‌شناختی و هم رگه‌هایی از هیچ‌انگاری و پوچ‌گرایی (نیهیلیسم) را می‌توان در کتاب‌های استر به ویژه در سفر در اتاق تحریر یافت که خالی از زندگی واقعی او نیست.(4) کودکی و نوجوانی پل استر آغشته به درگیری‌ها و بگومگوهای وقت و بی‌وقت پدر و مادرش بود. «طلاق» به او رحم کرد و وی را از میان دریای متلاطم کشمکش‌ها و برخوردهای خانوادگی بیرون آورد و نجات داد. وارد دانشگاه که شد، جز رشته‌ی ادبیات به چیز دیگری روی نیاورد. او می‌خواست در پوشش داستان، چیزهایی را بگوید؛ «اختراع انزوا»(5) از این دست است.

استر درباره‌ی همین رمان پست‌مدرنیستیِ سفر در اتاق تحریرش به این بخش از سبکِ نوشتاری‌اش می‌گوید: «گویی پیرمرد داستان، خودِ اوست که شخصیت‌های سایر کتاب‌ها و داستان‌های قبلی‌اش به سراغش آمده‌اند و درحالی‌که خود را دربرابر آن‌ها بی‌دفاع می‌بیند، باید دربرابر سرنوشتی که برایشان رقم زده است به آن‌ها پاسخ‌گو باشد.»

«اوهام؛ تیمبوکتو؛ هیولا؛ مون پالاس؛ ناپیدا؛ 4321» از دیگر آثار قلمی پل استر است.

اشاره شد که رمان مردی در تاریکی، کتابی است ضد جنگ؛ و این یعنی نگاه سیاسی داشتن نویسنده. می‌بینیم که پل استر نه تنها نسبت به رخدادها و حوادث اجتماعی و سیاسی کشور خود و دولت‌های مداخله‌گر و فضول و استکباری میهن خود بی‌تفاوت نبود، بل احساس تعهد می‌کرد و هم‌چون یک کنش‌گر اجتماعی، از موضع گرفتن و مطرح کردن آن‌ها در قالب داستان، کوتاهی نمی‌کرد؛ نمونه‌ی بارز و آشکار سیاسی‌نویسی او رمان «سانست‌پارک» است «که در آن به غیر از پرداختن به تبعات انتخاب فردی نظیر اوباما در امریکا، به موضوع سانسور آثار نویسندگان و تهدید و حبس آن‌ها نیز پرداخته است.» او هم‌چنین به عنوان روشن‌فکری قلم به دست، در سال 2017 گردانندگی گروه دفاع از آزادی بیان و نیز رهبری اپوزیسیون نویسندگان علیه دونالد ترامپ را بر دوش گرفت (6). استر رمان‌نویسی بود که آزادی بشر و برابری را دنبال می‌کرد؛ چنان‌که می‌گویند «سبک نویسندگی او دموکراسی در عمل» بود. خود نیز گفته بود: «من در کتاب‌هایم به واقعیت پیرامون خود واکنش نشان می‌دهم؛ یک واقعیتِ امریکایی.»


استر رمان‌نویسی بود که مانند بسیاری دیگر از داستان‌نویسان، طعم ردِ نخستین کتابش را چشید: «شهر شیشه‌ای»؛ آن‌هم از سوی چند ناشر. اما شهر شیشه‌ای در 38 سالگی نویسنده‌اش چاپ و در پی آن «ارواح» و «اتاق دربسته» نیز سر از چاپ‌خانه درآوردند و سپس در یک مجلد زیر عنوان «سه‌گانه‌ی نیویورک» در دسترس علاقه‌مندان به ادبیات داستانی قرار گرفت. همین سه‌گانه‌ی نیویورک، مورد توجه نقادان و سنجش‌گران ادبی قرار گرفت و باعث گردید نام استر بر سر زبان‌ها بیفتد و آوازه‌اش بلند شود.

شمار کتاب‌های این نویسنده‌ی پُست‌مدرن آمریکایی- که دستی هم در سرودن شعر و نوشتن فیلم‌نامه و کارگردانی فیلم داشت- از 30 عنوان فراتر است که اغلب آن‌ها به فارسی و به دیگر زبان‌ها ترجمه شده‌اند.

باید گفت که قلم استر مشحون از پنداره‌های فلسفی و آکنده از مفاهیم پرسش‌گری در مورد پرسمان‌ها و پرسش‌های بی‌پاسخِ انسان امروزین است. به این گفته‌ی او نگاه کنید: «در فکر نوشتن مقاله‌ای هستم، درباره‌ی اتفاق‌هایی که نمی‌افتد، زندگی‌هایی که سر نمی‌گیرد، و دنیاهای سایه‌واری که درست به موازات دنیایی که واقعی می‌پنداریم درگذر است.» آیا او توانست چنین گفتاری را قلمی کند؟ پل استر خیلی چیزها نوشت؛ چیزهایی که در آرزوی نوشتن‌شان بود. گمان نمی‌کنم او آرزو به دل مرده باشد!

پل استرِ داستان‌سرا عمیقاً بر این باور بود که جهانِ بدون داستان و قصه، یا به‌هیچ‌روی وجود ندارد و یا تماماً بی‌معنی است. او این هنر و تبحر را داشت که از رویدادی ساده و نه چندان مهم، داستانی چندلایه و گیرا بنویسد با سبک ویژه‌ی خودش.

استر واقعیت‌های زندگی این جهان را تهی از پندار و تخیل آدمی نمی‌دانست؛ و برای او جهان پر از وقایع عجیب بود؛ و اصرار می‌ورزید که «واقعیت از آن‌چه ما می‌پنداریم بسیار اسرارآمیز است.» او گفت: «هیچ چیز برای‌مان باقی نمی‌ماند مگر مرگ؛ مگر حقیقتِ تحلیل‌ناپذیرِ میرایی‌مان.»
پل استر 77 سال زیست و به تاریخ 30 آوریل 2024 (11 اردی‌بهشت 1403) در شهر نیویورک درگذشت.
 

پی‌نویس‌ها:
1. استر، پل. مردی در تاریکی. ترجمه‌ی خجسته کیهان. نشر افق. چاپ اول 1388.
2. استر، پل. شب پیش‌گویی. ترجمه‌ی خجسته کیهان. نشر افق. چاپ سوم 1388.
3. استر، پل. سفر در اتاق تحریر. ترجمه‌ی مهسا ملک‌مرزبان. نشر افق. چاپ دوم 1389.
4. آیا نیهیلیسم، برون افتادن فطرت آدمی از پسِ لایه‌های گیجاگیجِ تظاهراتِ عذاب‌آور نیست؟ تعریف نویسنده‌ی این گفتار است از این مسلک.
5. کتابی است از استر که نه می‌توان رمانش خواند و نه صددرصد خودزندگی‌نامه و نه غیر آن. می‌شود گفت که بخشی از خاطرات اوست از پدرش که جامه‌ی داستان به آن‌ها پوشانده است.

اختراع انزوا از دو بخش تشکیل شده است: «پرتره‌ی مردی نامرئی» و «کتاب خاطره». در کتاب خاطره می‌خوانیم: «وقتی پدر می‌میرد، پسر می‌شود پدر خودش و پسر خودش. به پسرش نگاه می‌کند و خودش را در چهره‌ی پسربچه می‌بیند. به این فکر می‌افتد که پسرک چه می‌بیند وقتی به او نگاه می‌کند؛ و خودش را در حال تبدیل شدن به پدر خودش می‌یابد. به شکلی توضیح‌ناپذیر، تحت تأثیر قرار می‌گیرد. فقط چهره‌ی پسربچه نیست که متأثرش می‌کند، و نه حتا فکر ایستادن درون پدرش؛ بل‌که آن چیزی که او در پسربچه از گذشته‌ی نابودشده‌ی خودش می‌بیند. آن چه احساس می‌کند شاید نوستالژیایی برای زندگی خودش است، خاطره‌ای است از کودکی خودش در مقام پسری برای پدرش. به شکلی توضیح‌ناپذیر، خودش را در آن لحظه، لرزان از هم سعادت و هم افسوس می‌بیند؛ اگر که ممکن باشد گویی هم به جلو می‌رود و هم به عقب، به آینده و به گذشته. و زمان‌هایی هست، اغلب زمان‌هایی هست که این احساسات آن‌قدر قوی می‌شوند که گویی زندگی‌اش دیگر در زمان حال نمی‌گذرد.»

6. او پس از چاپ رمان 4321 طی گفت‌وگویی در فرانسه در پاسخ به این پرسش که: یک سال می‌شود که ترامپ بر سر کار آمده؛ نظرتان درباره‌ی او چیست؟ گفت: «خیلی دلم نمی‌خواهد که درباره‌ی او حرف بزنم. او خطر بزرگی برای امریکا محسوب می‌شود. مطبوعات و صنعت نشر به‌واسطه‌ی این دلقک که هر روز کارهای عجیب و بی‌سابقه‌ای از او سر می‌زند، انگار که هیپنوتیزم شده‌اند. جناح راست‌ حزب جمهوری‌خواهِ موافق او دارند کشور را به سمت نابودی می‌کشانند. ترامپ یک دلقک است.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...