به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایرنا، ترجمه در ایران به برگردان متن ادبی به زبان فارسی خلاصه نمیشود، بلکه مترجمان با مسائل متعددی مواجه هستند. یکی از مهمترین مسائل، سانسور بر آثار ترجمه شده است. مساله سانسور در ترجمه ابعادی بینالمللی پیدا میکند، زیرا هرچند ایران به کنوانسیون برن نپیوسته است، اما ناشران و مترجمانی که آثار با کیفیت منتشر و تولید میکنند، با نویسنده و ناشر در دیگر کشورها مذاکره و برای ترجمه و انتشار کتاب اجازه میگیرند. در چنین شرایطی اگر اثری که ترجمه شده است، مورد سانسور قرار بگیرد، فقط نویسنده و ناشر ایرانی را درگیر نمیکند، بلکه مسالهای بینالمللی در میان است و میتواند موجب نارضایتی ناشر و نویسنده دیگر کشورها هم بشود.

اهمیت انتشار آثار با کیفیت، تاثیر سانسور بر دیدگاه فعالان فرهنگی دیگر کشورها بر فرهنگ، ادب و نشر ایران و همچنین امکان کپیبرداری از کتاب یک مترجم در نبود قوانین و نظارت کافی موضوع گفتوگوی ایرنا با اسدالله امرایی نویسنده و مترجم است:
سالها است که کتابهای متعددی را با کیفیت ترجمه کردهاید، در حالی که در ایران هنوز به کنوانسیون برن(یک معاهدۀ بینالمللی در خصوص حق تکثیر و حق مولف است که در سال ۱۸۸۶ در شهر برن سوئیس تصویب شد) نپیوستیم و ممکن است از کتاب با تغییر نام نشر و مترجم یا با کپیبرداری از همان کتاب، سواستفاده شود، چنین روندی آیا میتواند روی کیفیت ترجمه شما تاثیر بگذارد؟
روی کیفیت ترجمه تاثیر نمیگذارد، زیرا من کار خودم را میکنم. در واقع بحث کنوانسیون برن مساله فردی نیست، بلکه حاکمیتی است. من برای ترجمه بیشترکتابهایم از نویسنده اجازه میگیرم و حتی شده قبل از اینکه کتاب توسط ناشر اصلی منتشر شود، متن کتاب به دست من رسیده است و آن را در آرامش ترجمه کردم، همچنین میدانم ترجمه کتاب، حتی خرید حقنشر(copyright) برای من هیچ حقی ایجاد نمیکند.
خرید حقنشر ممکن است مزایایی برای ناشر داشته باشد، زیرا در نتیجه آن ناشر میتواند در نمایشگاههای خارجی شرکت کند و حقنشر کتابهایش را بفروشد؛ اما تا زمانی که دولت به کنوانسیون برن نپیوسته است، اجازه گرفتنهایِ فردی، فقط اقدامی اخلاقی است. نویسندههای دیگر کشورها مانند ما انسان هستند و زمانی که فردی آثار آنها را مورد تمجید قرار میدهد، برای آنها دلپذیر است، اما در نهایت سودی برای او نخواهدداشت.
وقتی اعطای حقنشر به ناشر و نویسنده ایرانی سودی برای ناشران و نویسندگان دیگر کشورها ندارد، چرا هنوز هم به انتشار کتابشان در ایران اجازه میدهند؟
برخی برای رعایت مسائل اخلاقی اجازه انتشار کتابشان را میدهند، اما وقتی متوجه میشوند که درآمدی نخواهند داشت یا سهم ناچیزی به آنها تعلق میگیرد، پشیمان میشوند. در این مساله باید به تفاوت قیمت ارز هم توجه داشت، زیرا رقمهایی که آنها برای فروش حقنشر در نظر دارند، به دلیل بالا بودن قیمت ارز در ایران، به نظر رقم بالایی است؛ برای مثال اعلام میکنند، برای انتشار ۱۰ هزار نسخه از کتابشان در طول پنج سال، ۳۵۰ پوند، یعنی برای هر نسخه کتاب کمتر از یک پِنی در نظر دارند، برخی از نویسندگان هم هستند که با توجه به بازار خود، رقم بالا میخواهند، من تا به حال ندیدم کسی رقم بالایی بخواهد.
یک مورد بود که میخواستم درباره یک نویسنده پروندهای در یک مجله منتشر کنم، اما نویسنده به من گفت که نمیخواهد در پرونده به او اشاره شود، زیرا زمانی که ایرانیها سفارت امریکا را گرفته بودند، یکی از اقوام آنها که با یک ایرانی ازدواج کرده و در خیابان فارسی صحبت میکرد، کتک مفصلی خورده بود، در حالی که ربطی به این ماجرا نداشت، اما به همین دلیل نمیخواستند پروندهای برای او در مجله نوشته شود.
تعداد قابل توجهی از نویسندگان میپذیرند و اجازه انتشار کتابشان در ایران را میدهند برای مثال کتاب نخست بن لوری(یک نویسنده داستان کوتاه آمریکایی) را با اجازه او منتشر کردم و ناشر حقنشر کتاب دوم را خرید، همچنین برای انتشار نخستین کتاب از لیدیا دیویس(نویسنده داستان کوتاه، رمان و مترجم امریکایی) اجازه گرفتیم و ناشر حقنشر کتاب بعدی را خرید.
اگر من برای ترجمه و انتشار کتابی اجازه بگیرم و آن را منتشر کنم، حقی را برای من ایجاد نمیکند. نمیتوانم از کسی بپرسم چرا بعد از من کتاب را ترجمه و منتشر کردند؟ زیرا آنها هم میتوانند از من بپرسند که چرا برای این کار اجازه گرفتم؟ در حالی که میتوانستم بدون اجازه و پرداخت پولی، همین کار را انجام بدهم. گاهی میگویند: «حتما پولدار هستید که میتوانید این کارها را انجام بدهید» همه میتوانند اخلاق را نادیده گرفته و بدون اجازه کتابها را ترجمه و منتشر کنند، به خصوص اینکه این روزها اخلاق کاربردی ندارد.
به نظر شما مخاطب قدرت شناخت ترجمه با کیفیت و بیکیفیت را دارد؟
بله، حتما این قدرت را دارند؛ اینکه بگوییم مخاطب قدرت شناخت ترجمه با کیفیت را ندارد، توهین به او است. افرادی که وقت میگذارند و کتاب میخرند و اوقات فراغت را با مطالعه پر میکنند، حتما از کتاب شناخت دارند و اینگونه نیست که چشم بسته بخواهند این کار را انجام بدهند. ممکن است یکبار فریب بخورند و کتاب ضعیف بخرند اما این مساله برای دفعه دوم تکرار نخواهد شد و به مترجم، نویسنده و موضوع توجه میکنند.
در هر زمانهای مترجمهای خوبی در ایران داشتیم، انسانهایی که به آسانی شهرت و اقتدار در کار ترجمه را به دست نیاوردند، شهرت آنها حاصل سالها مرارت و زحمت است.
ترجمه یک کتاب چقدر زمان نیاز دارد، آیا درصد حقالترجمه از پشت جلد برای گذران زندگی کافی است؟ شما چگونه میتوانید به کار فرهنگی خود ادامه بدهید؟
مصاحبهای را میشنیدم که فردی در آن میگفت: «مترجم و ویراستار باید پدر پولدار داشته باشد». به نظر من تا حدودی بیراه نمیگفت. با ترجمه چرخ زندگی نمیچرخد، این مشکل بزرگی است که ما داریم و به همین دلیل تعداد کمی مترجم و نویسنده حرفهای داریم. برای مثال کتابی را ترجمه کردم و الان هفت سال است که در وزارت ارشاد خوابیده است. برای ترجمه کتاب یک سال و نیم زحمت کشیدم، ویراستار و نمونهخوان آن را بررسی کردند و دوباره برگرداندند و من کتاب را خواندم و برای دریافت مجوز تحویل دادم. هفت سال است که کتاب در ارشاد خوابیده است و اگر بنا باشد چشمم را به انتشار کتاب بدوزم، نمیتوانم زندگی کنم، زیرا مشخص نیست ارشاد چه زمانی میخواهد به من درباره کتاب پاسخ بدهد، همچنین ممکن است متن کتاب را رد کند و تمام حاصل کار من به باد برود یکی از مشکلات ما همین است.
همچنین بعد از اینکه ارشاد مجوز انتشار کتاب را داد، ممکن است عدهای فکر کنند که ارشاد کار درستی انجام نداده است و شروع به اقداماتی کنند که مجوز کتاب پس گرفته شود، بارها این اتفاق افتاده است. در چنین فضایی نمیتوانید به حقالترجمه تکیه کنید. مترجم ممکن است کتابهای بازاری را ترجمه کند، کتابهایی که۷۰ تا ۸۰ بار تجدید چاپ میشوند، ناشران پختهخوار هم آن را کپی میکنند. بارها کتابی را که وزارت ارشاد اجازه انتشارش را نداده است، در بساط کنار خیابان دیدم که با کیفیت پایین فروخته میشد. حتی اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران از آنها شکایت کردند و انبار قاچاقچیان را به نیروی انتظامی نشان دادند و اعلام کردند اینها کتابهای ماست که با تقلب منتشر شده است. خلافکارها را دستگیر و بعد آزاد کردند. بنابراین نمیتوان روی ترجمه حساب و با پول آن زندگی کرد.
قانون حمایت از حقوق مولفان، مصنفان و هنرمندان که در سال ۱۳۴۸ تصویب شد، چقدر میتواند از حقوق این افراد حمایت کند؟
میتواند حمایت کند اما مترجم و مولف برای استفاده از این قانون باید کفش آهنین بپوشید و ثابت کنید که این ترجمه برای کیست. برای مثال کتابهای پرفروش را که ناشران منتشر کرده بودند، یک ناشر با تغییر نام مترجم منتشر کرده بود و در نمایشگاه میفروخت؛ اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران این مورد را بررسی کرد و متوجه شد مترجم، پسری ۱۱ ساله است، بعد از اعتراض ناشران، غرفه آن ناشر در نمایشگاه جمع شد، همان کتابها در تمام طول سال با تخفیف ۶۰ تا ۷۰ درصد جلوی دانشگاه تهران به فروش میرسد. مگر کتاب چقدر سود دارد که فرد بتواند آن را با تخفیف ۷۰ درصد بفروشد؟
افرادی که کتاب را کپی میکنند، کتابی را که ۲۰۰ هزار تومان قیمت دارد، با قیمت ۳۵۰ هزار تومانی منتشر میکنند و با تخفیف ۴۰ تا ۷۰ درصد میفروشند. همه این کتابها در ایستگاههای مترو، بساط دستفروشان کنار خیابان با برقی که شهرداری به آنها داده است، پیش چشم ناشر و کتابفروش میفروشند در حالی که ناشر اصلی نمیتواند کتاب را در کتابفروشی بفروشد.
همچنین سیاستهای دوگانه برای مجوز انتشار کتاب انجام میشود، ناشری حقنشر کتابی را خریداری و کتاب را ترجمه میکند، ممکن است نتواند مجوز دریافت کند، اما میبینیم که ناشر دولتی همان کتاب را منتشر میکند. وقتی درباره چرایی این مساله میپرسیم، میگویند که ناشر در خارج از کشور حرفی زده است، به همین دلیل در نمایشگاه هم کتاب او را جمع میکنند.
مظلومترین بخش نشر، بخش فرهنگی آن است، زیرا این بخش، ملتزم به رعایت حقوق نویسنده و مترجم است.
سالها است مساله کپیبرداری از کتاب توسط نویسندگان، مترجمان، ناشران و خبرنگاران پیگیری میشود اما چرا نتوانستیم کاری کنیم؟
به یاد دارم ناشری به کپیکاران اعتراض کرده بود، به او گفته بودند: «چنان تو را میزنم که از زمین بلند نشوی! مگر دیه تو چقدر است؟»، به ناشر دیگر گفته بودند: «برو و هرجایی میخواهی شکایت کن!»
«روزی حکیم انوری در بازار بلخ میگذشت. هنگامهای دید، پیش رفت و سری در میان کرد. مردی دید که ایستاده و قصاید انوری به نام خود میخواند و مردم او را تحسین میکردند. انوری پیش رفت و گفت: «ای مرد! این اشعار کیست که میخوانی؟» گفت: «اشعار انوری» گفت: «تو انوری را میشناسی؟» گفت:«چه میگویی؟ انوری منم.» انوری بخندید و گفت: «شعر دزد شنیده بودم، اما شاعر دزد ندیده بودم.» برگرفته از «لطائف الطوائف، ص۲۲۸.»
این داستانی است که داریم، قبل از این هم داشتیم و از این به بعد هم خواهیم داشت. کتابهای تقلبی در بازار زیاد است و عدهای هستند وقتی میبینند که کتابی در بازار پرفروش شد، از آن رونویسی میکنند و با اسم مترجمهایی که وجود خارجی ندارند، اثری از آنها به عنوان مترجم در جامعه دیده نشده است، کتاب منتشر میکنند.
در چنین شرایطی وقتی میخواهید کتابی را برای ترجمه انتخاب کنید، چه مسائلی را در نظر میگیرید؟ آیا نیاز روز را در نظر میگیرد یا مساله ممیزی روی انتخاب شما تاثیر میگذارد؟
من معمولا کتاب را پیش از انتشار میخوانم، اگر احتمالِ مجوز نگرفتن کتاب وجود داشته باشد، آن را ترجمه نمیکنم. البته گاهی داستانهای کوتاهی را ترجمه میکنم و برای مخاطبهای محدود، برای دل خودم میفرستم، ترجمه این کتابها برای انتشار نیست گاهی در جلسههایی داستانهایی را خواندم که قابل انتشار نیستند.
برای داستاننویس اینکه بداند ادبیات جهان درباره چه مسائلی حرف میزند خوب است، هرچند مخاطب ۱۰ نفری به صدای او گوش کنند.
به نظر شما مخاطب ایرانی به چه کتابهایی توجه میکند؟
مخاطبهای ایرانی به همه کتابهای دنیا علاقه دارند، در صنعت نشرمان بیشتر کتابهای فرهنگی را عرضه میکنیم. کتابهایی که میبیند در بازار منتشر میشوند، کتابهای پرفروشی نیستند. کتابهایی در کشورهای دیگر منتشر میشوند که پنج میلیون نسخه از آنها در یک هفته، در سوپرمارکتها فروخته میشود. مترجم ما آن کتاب را ترجمه نمیکند، همچنین ناشر قبول نمیکند انتشار آن کتاب در سابقه فعالیتش ثبت شود.
نمیدانم جامعه در آینده به چه سمتی برود، اما سلیقه فعلی جامعه کتابخوان ما آثاری است که رویکرد اجتماعی و سیاسی و مسائل از این قبیل دارد.
برای مثال آثار نویسندهای مانند کاترین کوکسون(نویسنده بریتانیایی) یکبار مصرف است، کتابهای معمولی و ساده که اگر نصف آن را بخوانید، میتوانید انتهای آن را حدس بزنید، مانند سریالهای آبکی که در شبکههای تلویزیونی پخش میشود و پلات ساده با شخصیتهای محدود دارد، یکی عاشق دیگری میشود و یکی را میکشند. مترجمها و ناشران ما سراغ این کتابها نمیروند.
برای مثال کتابهایی هستند که به آثار بزرگسال(adult reader) معروف است، یعنی کتابهایی که از ابتدا تا آخر در رختخواب میگذرد و مترجم ما اصلا سراغ این کتابها نمیرود. اینها مسائلی است که در مباحثی که داریم نمیگنجد. قبل از انقلاب هم همینطور بود و به آن کتابها توجه نمیشد و آنها را ترجمه نمیکردند.
چند کتاب شما پشت دیوار ممیزی و دریافت مجوز گیرافتاده است؟
حداقل میدانم یکی از کتابهایم چندین سال است که پشت سد ممیزی گیر کرده است، البته من نام آن را ممیزی نمیگذارم. اسم آن سانسور است و ممیزی برای اداره مالیات است. در واقع خواستند اسم قابل قبولی روی آن بگذارند، اما اسمی غیر از سانسور ندارد. افرادی که این کار را انجام میدهد، زمانی که میخواهد گواهینامه یا پاسپورت بگیرند، جای خالی برای شغل را با عنوان سانسورچی پُر نمیکنند، حتی از عنوان ممیزی کتاب هم استفاده نمیکنند.
سانسور بد است و ایراد دارد. سانسور آبروی کشور را میبرد. بارها شده وقتی میخواهیم حقنشر کتابی را بخریم، ناشر یا نویسنده خارجی میگویند که میدانند در کشور ما ممکن است آثار آنها سانسور شود. در این زمان دست من به عنوان مترجم بسته است و نمیتوانم کاری انجام بدهم، حقنشر را هم نمیتوانم بگیرم.
گاهی ممکن است از تواناییهای زبان فارسی استفاده کنم و سانسور را دور بزنم، اما دفعه بعد، سانسورچی بعدی آن دور زدن را میبیند و مانع انتشار کتاب میشود. وزارت ارشاد بعد از ۱۳ بار تجدید چاپ یکی از کتابهایم، مانع انتشار مجدد آن شد. نکته جالب این است که دولت تغییر کرد و دولت بعدی مجوز کتاب را پس داد، معیارهای اعطای جواز به کتاب دوگانه نه، بلکه ۱۰ گانه است. دیدم همان کتاب مرا که مجوز نداده بودند، به ناشر دیگر مجوز دادند؛ زمانی که اعتراض میکنیم، میگویند آن کتاب را بیاورید تا اجازه انتشارش را لغو کنیم؛ اما من نمیگویم که چرا به کتاب ناشر دیگر مجوز دادید، میگویم چرا به کتاب من مجوز نمیدهید؟ من نه مدعی و نه وکیل فرد دیگری هستم. بحث این است که وقتی میتوانید مجوز بدهید تا کتاب وارد بازار شود، میتوانید به من هم برای انتشار آن کتاب مجوز بدهید؛ اما گفتند که کتاب باید به شورا برود. در حالی که این کتاب شاهکار ادبی نویسنده شناخته شده جهانی است، نویسندهای که برنده جایزه نوبل بوده است، این روزها هم که همه چیز دیجیتال شده و باید پیگیری برای مجوز کتاب آنلاین انجام شود.
به یاد دارم، روزی مترجمها جمع شدند و گفتند که ما دیگر به ارشاد کتاب نمیدهیم اما به آنها گفتم مگر ارشاد ما را به رسمیت میشناسد که به آنها کتاب بدهیم یا ندهیم. ناشر است که کتاب را به ارشاد میبرد پس میتوانید بگویید که کتاب منتشر نمیکنیم؛ اما اینگه گفته شود ما به عنوان مترجم کتاب به ارشاد نمیدهم، درست نیست.
به نظرم اشتباهترین کاری که انجام شد، تعمیم نظارت به کتابهای کودکان به بزرگسالان بود؛ زیرا اساس این بود که هر کتابی را به دست کودک ندهیم، اما بعد، مانند داستان ظلمی شد که انوشیروان به آن اشاره میکند.
سانسور کتاب از حوزه کودک شروع شد؟
بله، گفتند هر کتابی را نمیتوان به دست کودکان داد و کتاب را ردهبندی کردند و بعد آن دیدگاه را به کتاب بزرگسال گسترش دادند. من یا هر انسان دیگری در ۵۰ سالگی کتاب فلسفی میخوانم، کودک نیستم، همچنین فردی که رمان میخواند، کودک نیست که بخواهند برای او تصمیم بگیرند.
برای کودک هم مادر و پدر کتاب میخرند.
آن در حد نهایی است، اما اصل ماجرا این است که سانسور غیرقانونی است. سانسور نام بدی داد و این نام بد را به نامی ملایمتر تبدیل کردند. عدهای هم از آن سود میبرند مانند همه مسائلی که هست، فرد در خانه خود نشسته است، کتاب را تحویل او میدهند، در خانه میخواند، سانسور میکند و حقوق میگیرد. اینها همه هزینههای پنهان کتاب است. در حالیکه مترجم یک یا دو سال زحمت کشیده و کتاب را ترجمه کرده است، حروفچین، نمونهخوان و ویراستار افرادی هستند که دیده نمیشوند. در آخر کتابی منتشر میشود که فقط کتاب روی آن اسم مولف، مترجم و ناشر دیده میشود، در حالی که یک لشکر انسان پشت آن کتاب زحمت کشیده اند. یکسال بعد از انشار پول کتاب وصول میشود تا ناشر بتواند پول آنها را پرداخت کند.
مهمترین مطالبات مترجمان در شرایطی که درباره آن صحبت کردیم، چیست؟
من مطالبات خودم را میگویم و همکارانم مطالبات شخصی دارند.
بزرگترین عامل مزاحمت برای من سانسور است و اینکه به هر حال نمیتوانم کتابم را به موقع منتشر کنم. من حسرت میخورم زمانی که میبینم ناشری از کشورهای دیگر برای کتابهایش تاریخ گذاشته و از امروز تا آخر سال پروندهاش منظم و پُر است و میداند که در کدام تاریخ کدام کتاب را منتشر میکند و همان روز کتاب آماده است؛ اما ادعای ما تمام دنیا را میخرد و میفروشد و چاپ یک کتاب را تحمل نمیکنیم. کتاب باید از ۱۰۰ خان بگذرد و حتی بعد از آن اگر کسی به یکی از کلمههای کتاب حساس شود، مجوز زیر سوال میرود. همان مسالهای که هر روز برای فیلم «پیرپسر» شاهد آن بودیم، در حالی که نماینده مجلس کارشناس سینما نیست و مجوزی را که کارشناس سینما داده است، زیر سوال میبرد.
اگر بنا است که اخلاق مردم با کتاب خواندن تغییر کند، بهتر است که با کتاب خواندن تغییر کند!
به عنوان مترجم خواسته اصلی من که میدانم محقق نخواهد شد این است که سانسور را حذف کنند و کتاب منتشر شود. اگر بنا است که اخلاق مردم با کتاب خواندن تغییر کند، بهتر است که با کتاب خواندن تغییر کند! این روزها با هزار و یک کانال ماهوارهای مواجه هستیم که هیچ کنترلی روی آنها نیست و به راحتی پخش میشود؛ اما اخلاق مردم با آنها خراب نمیشود و با چهار کتابی که در نهایت در چاپ اول ۵۰۰ خواننده دارد، خراب میشود؟ اینها منطقی نیست.
سانسور فقط مختص ترجمه نیست، تالیف هم وضعیت بدتری دارد، سینما وضعیت بدتری دارد. یک جایی فیلمها باید به زندگی انسانها در خانه شبیه باشند، اما نیستند و همه اینها میرسد به دیدگاه قیم مابانه و اینکه آنها اعلام کنند که چه چیزی منتشر شود و چه چیزی منتشر نشود. در حوزه کتاب هم به ناشری مجوز میدهند و همان کتاب را به ناشر دیگر مجوز نمیدهند، به یک مترجم برای یک کتاب مجوز میدهند و به مترجم دیگر برای همان کتاب مجوز نمیدهند، به یک مولف مجوز میدهند و به مولف دیگر نمیدهند. اینها سیاستهای چندگانهای است که به نظرم باید برچیده شود. روزی میآید که به همه این چیزها میخندند همانطور که امروز ما به خیلی از مسائل قبلی میخندیم.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............