نگاهی به خاطرات محمد رجبی (دوانی) | اعتماد


آنها که مباحث فکری و بحث‌های جدلی جامعه ایران در دهه‌های 1360 و 1370 را دنبال می‌کنند و با تقابل معروف فردیدی‌ها- سروشی‌ها یا به عبارت دیگر هایدگری‌ها- پوپری‌ها آشنا هستند، حتما با نام محمد رجبی (دوانی) آشنایی دارند. محمد رجبی یکی از مهم‌ترین شاگردان احمد فردید است که از جوانی و در دانشگاه محضر او و مهم‌ترین شاگرد بلافصل پیش از انقلابش رضا داوری اردکانی را درک کرده است. رجبی در سال‌های پس از انقلاب در کنار چهره‌هایی چون محمد مددپور، عباس معارف، محمدرضا جوزی، شهریار زرشناس از سرشناس‌ترین طرفداران اندیشه‌های فردید بود که در سخنرانی‌ها و گفت‌وگوها و مقالات مطبوعاتی، به دفاع از دیدگاه‌های فردید می‌پرداخت و از خوانش خاص او از اندیشه‌های مارتین هایدگر دفاع می‌کرد.

 آن سال‌های سخت دگردیسی محمد رجبی

محمد رجبی همچنین بزرگ‌ترین فرزند علی رجبی دوانی (1385-1308) است، روحانی نویسنده و محقق ایرانی که پیش از انقلاب از روحانیون طرفدار نهضت اسلامی بود و پس از انقلاب در کنار آثار فراوانی در زمینه تاریخ اسلام، کتاب ده جلدی نهضت روحانیون ایران را منتشر کرد. حجت‌الاسلام دوانی، غیر از محمد، فرزندان دیگری نیز دارد که از میان ایشان محمدحسن و محمدحسین، به عنوان پژوهشگر تاریخ اسلام برای اهل فرهنگ شناخته شده هستند، اما از همه ایشان معروف‌تر در عرصه سیاست، فاطمه رجبی دوانی است که به علت موضعگیری‌های سیاسی‌اش در دوران ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد و دفاع سرسخت از او، به چهره‌ای شناخته‌شده بدل شد. او همسر غلامحسین الهام از حقوقدانان شورای نگهبان و معاون احمدی‌نژاد و همچنین نویسنده کتاب بحث‌برانگیز احمدی‌نژاد؛ معجزه هزاره سوم است.

به تازگی انتشارات روزنامه اطلاعات، کتاب «آن سال‌های سخت دگردیسی» را در 848 صفحه با قیمت 320 هزار تومان در 525 نسخه منتشر کرده است. این کتاب خاطرات محمد رجبی (دوانی) را از زمان تولد در سال 1328 تا سال 1355 دربرمی‌گیرد. کتاب بعد از مقدمه، از پنجاه‌وهفت فصل تشکیل شده و آن‌طور که روی جلد آن نشان می‌دهد، به نظر جلد اول خاطرات مولف است و چنان که محمد رجبی در مقدمه نوشته این متن به زمان آزادی سومین‌بار دستگیری او در شهریور 1355 ختم می‌شود و خاطرات بعدی را احتمالا بعدا خواهد نگاشت.

محمد رجبی در فصل آغازین کتاب با عنوان نخستین شکل‌گیری، به پیشینه خانوادگی و سوابق علمی و خاندانی پدر و مادر خود می‌پردازد. پدر او چنان که اشاره شد، متولد روستای دوان در حومه کازرون و بزرگ‌شده آبدان است و مادرش امجد آل‌آقا متولد و ساکن نهاوند، دختر آیت‌الله احمد آل‌آقا از سلاله وحید بهبهانی از احیاگران اجتهاد شیعه. علی دوانی پس از ازدواج با همسرش به قم مهاجرت کرد و نخستین فرزندانش محمد یک سال بعد در نیمه دی‌ماه 1328 در محله بدوخانه نزدیک محله عشقعلی و پشت بازارچه گذرخان به دنیا آمد. همسایگی با رهبران فداییان اسلام سبب شد که محمد رجبی از کودکی در فضایی سیاسی و فرهنگی پرورش یابد.

رجبی آموزش رسمی‌اش را از سال 1334 در مکتب آغاز کرد و در سال 1335 به دبستان حکمت رفت و در سال 1341 به دبیرستان دین و دانش به مدیریت شهید بهشتی رفت که دبیرانی چون علی‌اصغر فقیهی و شهید مفتح در آن تدریس می‌کردند. محمد رجبی در سال‌های نوجوانی در قم در کنار تحصیل به فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی مشغول است و از نزدیک شاهد قیام 15 خرداد. او در نتیجه همین فعالیت‌ها، در سال 1344 برای مدت کوتاهی بازداشت شد، اما پس از آن همچنان به فعالیت‌های خود ادامه داد. او در سال 1347 برای تحصیل به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران رفت و پس از یک سال تحصیلش را در رشته فلسفه ادامه داد و همزمان به فعالیت‌های سیاسی دانشجویی پرداخت که نتیجه آن دومین بازداشت در سال 1348 بود. بازداشت دوم چند هفته به طول انجامید.

در این سال‌ها، فضای سیاسی و اجتماعی ایران به‌شدت متشنج است و فعالیت‌های دانشجویی ضد رژیم اوج گرفته است. محمد رجبی نیز در این سال‌ها به سازمان مجاهدین خلق نزدیک و با بسیاری از آنها دوست شد. البته رجبی خود تاکید می‌کند که آشنایی با افکار فردید و شاگردان برجسته‌اش دکتر جلیلی و دکتر داوری، علاقه‌اش را به هر گونه ایدئولوژی کمرنگ کرد. با این‌همه سرانجام در سال 1352 برای سومین بار دستگیر شد که این‌بار دستگیری تا سال 1355 به طول انجامید.

آنچه آمد، اشاره‌ای مختصر به کلیات سوانح زندگی محمد رجبی در سال‌های پیش از انقلاب است. تفصیل ماجرا و شرح دیدارها و گفت‌وگوها و رخدادهای زندگی محمد رجبی با چهره‌های متعدد را باید در خود کتاب خواند، چهره‌هایی چون آیت‌الله بروجردی و امام خمینی و دکتر نصر و دکتر فردید و دکتر شریعتی و بنیانگذاران سازمان مجاهدین مثل مجید شریف‌واقفی و.... رجبی در این کتاب با جزییات درباره خاطراتش از آن سال‌ها سخن می‌گوید و ضمن شرح تحولات مهم سیاسی و اجتماعی، به دگردیسی‌های خودش در مسیر مبارزه و به خصوص در زندان می‌پردازد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...