زیبایی و زندگی | الف


«طبق نظریه‌ی دوبو، لذت ما از هنر، به‌طور خاص، از تسکینِ یکی از شایع‌ترین پریشانی‌های ذهن، یعنی ملال یا کسالت ناشی می‌شود. به نوشته‌ی او: "خواسته‌های نفس، کمتر از خواسته‌های بدن نیست؛ یکی از بزرگ‌ترین خواسته‌های انسان، این است که ذهنش همواره در تکاپو باشد. اندوهِ ناشی از ملال که بلافاصله به رکودِ ذهن می‌انجامد، وضعیتِ بس بسیار ناخوشایندی برای انسان رقم می‌زند، تا جایی که قرار دادنِ خود در معرض محنت‌بارترین فعالیت‌ها را به رکودِ ذهن ناشی از ملال ترجیح می‌دهد." سپس دوبو مدعی می‌شود که ذهن به دو روشِ مختلف می‌تواند به تکاپو بیفتد: یا تحت تأثیر ابژه‌های خارجی که می‌توانیم آن را انطباع محسوس بنامیم و یا به‌واسطه‌ی اندیشیدن به موضوع‌های عجیب‌وغریب یا سودمند که بناست به‌درستی موردِ تأمل و تعقل قرار گیرند. اما دومی، افزون بر این‌که تنها در دسترس طبقه‌ی مرفه و فرهیخته‌ی جامعه است، خودش می‌تواند بلافاصله خسته‌کننده و ملال‌آور شود، بنابراین نخستین روش فوق‌الذکر، یعنی مشغول کردنِ ذهن با ابژه‌های خارجی – که آن را انطباع محسوس نامیدیم – در واقع، ساده‌ترین روش است. دگرگونی‌های لذت و الم، روح را به تکاپو وامی‌دارد و به نظر می‌رسد که خون تازه‌ای به شریان‌های خیالِ ملول و ازنفس‌افتاده می‌دمد.»

سنت زیباشناسی فرانسوی در عصر روشنگری از کروزا تا روسو

کتاب را که اتفاقی تقریباً از وسط باز کردم و این عبارت را دیدم، از آن خوشم آمد، به دلم نشست و با دقتی بیشتر خواندمش. خوشبختانه این‌گونه نکات جالب و مفید روان‌شناختی اصلاً کم نبودند. تعجبی هم ندارد، چون حاصل یک قرن تأملات فلسفی در باب هنر هستند، قرن هجدهم، و البته مشخصاً در فرانسه.

این کتاب یک کتاب نیست، بلکه سه اثر از سه نویسنده‌ی مختلف است که مترجم فاضل آن‌ها را بنا به تناسب درستی که با هم دارند، در سه بخش به‌خوبی کنار هم جای داده است تا هم تصویری کلی از سنت زیباشناسی فرانسوی در قرن هجدهم ترسیم شود و هم ظرایف و جزئیات آن را ببینیم.

بخش اول، «زیباشناسی فرانسوی در قرن هجدهم»، مدخل دانشنامه‌ی فلسفه‌ی استنفورد در این حیطه است. ژاک موریزو در این مقاله‌ی چهل صفحه‌ای کلیت زیباشناسی فرانسوی در آن عصر را بیان می‌کند. این مقاله با عنایت به میراث آشفته‌ی قرن هفدهم آغاز می‌شود و با زمینه‌سازی برای جریان‌های فکری قرن نوزدهم، از جمله رمانتیسیسم، به پایان می‌رسد. در این میان نیز دیدگاه‌های متفکران برجسته‌ی آن قرن مطرح می‌شوند. در کل، این بخش را می‌توان تاریخچه‌ی کل زیباشناسی در قرن هجدهم به شمار آورد.

بخش دوم، «اندیشه‌ی زیباشناختی در روشنگری فرانسه»، در واقع، کتابی دویست صفحه‌ای است به قلم فرانسیس کلمن. نویسنده در مقدمه نکات زمینه‌ای مهم را با خواننده در میان می‌گذارد: انتظار چه چیزی را نداشته باشد، توقع چه مطالبی را داشته باشد، تفاوت نظریه‌ی انتقادی با نظریه‌ی زیباشناختی، سبک نوشتاری اندیشمندان فرانسوی قرن هجدهم، نوع نگاه‌شان به نظریه‌ی زیباشناختی، ارزش و اهمیت زیباشناسی فرانسوی آن روزگار. کلمن در پایان مقدمه به نکته‌ای کلیدی اشاره می‌کند که چارچوب کلی اثرش را بر آن مبتنی می‌سازد. او می‌گوید که زیباشناسی آن دوران حاصل تنش‌ها و کشمکش‌هایی است که از دل دوگانه‌انگاری‌های خاصی برآمده است. به‌طور مشخص، چهار تنش اصلی و کلی در جریان بود: عقل و احساس، قواعد و خودانگیختگی، تقلید و آفرینش، هنر و اخلاق. بر همین اساس، مباحث کتاب کلمن در چهار فصل با همین عناوین سامان یافته‌اند. او نظریات قریب به سی اندیشمند فرانسوی آن روزگار را موشکافانه تشریح و نقادی می‌کند. این کتاب علی‌رغم فروتنی و بی‌ادعایی نویسنده معرکه است؛ پژوهشی سخت عالمانه و بسیار آموزنده. برداشت من از این اثر آن است که کلمن با نگاهی فراتر از یک پژوهش متعارف در باب زیباشناسی، در پی فهمی گسترده‌تر و ژرف‌تر از زیباشناسی است تا سایر مسائل زندگی را هم پوشش دهد. ازاین‌رو، مقدمات و ربط و نسبت‌های خیلی خوبی بین مسائل زیباشناسی و دیگر امور برقرار می‌کند.

اما بخش سوم، «زیباشناسی فرانسه در قرن هجدهم: از کروزا تا روسو»، در اصل، بخش دوم از جلد اول کتاب سه‌جلدی پل گایر با عنوان «تاریخ زیباشناسی مدرن» است. گایر بر اساس ایده‌ای کلی سنت زیباشناسی قرن هجدهم فرانسه را بازخوانی می‌کند. مسئله‌ی اصلی این است: تجربه و لذت زیباشناختی از چه چیزی ناشی می‌شود؟ سه منبع وجود دارد: شهود کمال، بازی آزاد قوای ذهنی، و تأثیر عاطفی هنر. از نظر گایر، سنت زیباشناسی فرانسوی قرن هجدهم طبق دو ایده‌ی اخیر پیش رفته است. و در همین چارچوب، به‌ترتیب زیباشناسی این اندیشمندان را بررسی می‌کند: ژان-پیر کروزا، آبه ژان-باتیست دوبو، پره آندره، شارل باتو، اصحاب دائرةالعارف، دنی دیدرو، و ژان ژاک روسو. در حین تحلیل نظریات، گایر مباحثی بس دلکش و جالب پیش می‌کشد که نمونه‌ای از آن‌ها را در ابتدای این یادداشت آوردم که در صفحه‌ی 243 آمده و در ادامه قید و شرط‌های آن ذکر می‌شود که قدم‌به‌قدم جذاب‌تر می‌شود.

سنت زیباشناسی فرانسوی قرن هجدهم نسبتاً مهجور است و توجه شایانی صرف آن نکرده‌اند. این سنت لای دو سنت رقیب و همسایه مانده و نادیده گرفته شده است. طلایه‌داران زیباشناسی قرن هجدهم در دو سنت بریتانیایی و آلمانی بودند و ابداعات آن‌ها بر سنت فرانسوی سایه انداختند و به‌ناحق آن را به محاق بردند. این بی‌توجهی حتی در مجامع علمی غربی هم رایج است، چه رسد به کشورمان. لذا منابع مناسب در این زمینه بسیار اندک است. این کتاب غنی و تخصصی منبعی شایسته در این حوزه‌ی متروک برای فارسی‌زبانان فراهم ساخته است. در ضمن، به دلیل ظرایف تحلیلی و تخصصی بودن مباحث، برخی از موضوعات برای خواننده‌ی عام احتمالاً مبهم یا ناشناخته است. در این‌گونه موارد، مترجم پی‌نوشت‌هایی روشنگر آورده است.

اما در پایان همه‌ی این حرف‌ها مسئله‌ای به ذهن خطور می‌کند. آیا آشنایی با این سنت ارزشی غیر از یک معرفت تاریخی دارد؟ به عبارت دیگر، زیباشناسی فرانسوی قرن هجدهم به‌خودی‌خود چه ارزشی دارد؟

اول این‌که اگر چیزی در تاریخ ظاهر شود، این‌طور نیست که لزوماً فقط ارزش تاریخی داشته باشد. برای مثال، یک نظریه‌ی ریاضی در لحظه‌ای خاص، در شرایطی معین، از تاریخ کشف می‌شود، اما ارزش آن فراتاریخی است و اعتبار آن به قبل و بعد از آن لحظه و شرایط تسری می‌یابد. این سنت زیباشناسی هم زوایایی از تجربه‌ی زیباشناختی را منکشف ساخت که امروزه همچنان سودمند و اثربخش است. به همین دلیل، این سنت یکی از ستون‌های زیباشناسی دوران مدرن باقی ماند، طوری که حتی برخی از فیلسوفان قرن بیستمی متأثر از اندیشمندان آن سنت نظریه‌های خود را در باب زیباشناسی ساخته و پرداخته کردند. لذا مطالعه‌ی این کتاب خواندن یک اثر تاریخی نیست که ما را با اندیشه‌هایی در گذشته آشنا می‌سازد. برعکس، این کتاب پر است از مطالبی که همین حالا نیز به کار می‌آیند و پرتوی روشنگر بر آثار هنری می‌اندازند، حساسیت ما را در مواجهه با هر هنری بیشتر می‌کنند، و ذوق هنری ما را ارتقا می‌بخشند. سنت زیباشناسی فرانسوی مربوط به سه قرن پیش یک میراث ماندگار و همچنان ارزشمند است.

اضافه بر همه‌ی این‌ها، خود این کتاب هم موضوعیت دارد؛ زیرا وقتی اثری فلسفی از سطح مقدماتی و کلیات فراتر می‌رود و به جزئیات تخصصی می‌پردازد و آن‌ها را دقیق و انتقادی می‌کاود، خودبه‌خود نکات خوب و مفید فراوانی در آن شکل می‌گیرد. به‌عنوان مثال، از این کتاب می‌آموزیم که چرا و چگونه حساسیت بالایی که از طریق سروکار داشتن با آثار هنری برای فرد حاصل می‌شود محدود به عرصه‌ی هنر نیست و در دیگر ساحت‌ها و زوایای زندگی هم به کار می‌آید. فراموش نکنیم که بدون حساسیت فرهیخته، عواطف ما فقط با امور مبتذل برانگیخته می‌شوند. ما می‌توانیم از طریق هنرهای فاخر هرگونه عاطفه‌ی خوشایند را تجربه کنیم بدون این‌که در چاه هرزگی بیفتیم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...