ابنعربی چه میگوید؟ | الف
وقتی دکتر احمد الطیّب، شیخ فعلی دانشگاه الأزهر مصر، به میشل (علی) شوتکیویچ [Michel Chodkiewicz] پیشنهاد کرد کتابش [Seal of the Saints (Prophethood and Sainthood in the Doctrine of Ibn Arabi)] را از فرانسوی به عربی برگرداند، شوتکیویچ با تردید پرسید که فایدهی این کار چیست؟ با توجه به اینکه آثار ابنعربی و شارحانش به زبان عربی در دسترس علاقمندان است، چرا باید کتابی را ترجمه کرد که برای مخاطب غربی نوشته شده است؟
اما شوتکیویچ شکستهنفسی میکرد. چنین اثری نه در عربی و نه در هیچ زبان دیگری، از جمله فارسی، نظیر ندارد. بله؛ متن اصلی خود آثار ابنعربی، از جمله دانشنامهی چندجلدی «فتوحات مکیه»، و شرحها و تفسیرهای پیروانش به زبان عربی بهراحتی در دسترس هستند؛ به فارسی نیز ترجمه شدهاند. اما آثار مفصل و پیچیدهی ابنعربی بیش از اینکه مسئلهای همچون نبوت و ولایت را حل کنند، به آن دامن میزنند. چند ویژگی باعث این امر است:
1) ابنعربی همهی ابعاد این مسئله را یکجا مطرح نکرده است؛ 2) مطالب گوناگون مربوط به این مسئله در آثار زیادی پخش و متفرق شدهاند؛ 3) سخنان ابنعربی در باب نبوت و ولایت ظاهراً منسجم نیستند و گاه متعارضاند. مجموع این ویژگیها باعث شده که گردآوری کامل و جمعبندی همهجانبهی این مسئلهی بنیادی کار بسیار دشواری باشد که البته بسیار هم مفید و حتی ضروریست. شوتکیویچ این کار را بهشکلی درخشان انجام داده است. بنابراین احمد الطیب درست میگوید که «صبوری ورزیدن در مقام فهم میراث ابنعربی و بذل کوشش بهقصد نظم و نسق دادن به آن و پیوند برقرار کردن میان مطالب پسین و پیشین در آن و احاطه یافتن بر نتایج بهدستآمده عمری دراز طلب میکند و کوششی مشقتبار که جز از عهدهی تنی چند از دانشمندان برجستهی عصر جدید برنمیآید.»
شوتکیویچ با عمری مطالعه و پژوهش عاشقانه توانسته چنین کتابی بنگارد که هر محققی را بهاعجاب وامیدارد؛ کتابی با یک درآمد و ده فصل: «نبوت و ولایت از دیدگاه ابنعربی» [الولایة و النبوة عندالشیخ الاکبر محییالدین بن العربی].
در «درآمد» ماجرای آشنایی غربیان با ابنعربی گزارش میشود. فصل اول بررسی لغوی این واژه است. در فصل دوم، تاریخچهی معانی اصطلاح ولایت نزد عرفا و جماعت صوفیه است. در فصل بعدی، این مفهوم از منظر ابنعربی بررسی میشود. پس از آن، نویسنده به موضوع حقیقت محمدیه میپردازد، و در فصل پنجم، ارثِ معنوی بردن از پیامبران را شرح میدهد. فصل بعدی ایضاح کارکرد هستیشناختی و جایگاه جهانشناختی ولیّ است. فصل هفتم به مراتب و طبقات اولیا اختصاص دارد. ختم ولایت در فصل بعدی کندوکاو میشود و با توجه به اینکه ولایت انواعی دارد، انواع خاتمیت ولایت را خواهیم داشت. فصل نهم، بهطور ویژه روی ختم ولایت محمدیه متمرکز میشود و این مسئله بررسی میشود که در نهایت چه کسی خاتم این ولایت است. فصل مفصل پایانی با عرفان عملی گره میخورد، زیرا این مسائل واکاوی میشود که راه ولایت چیست؟ چگونه میتوان به این راه پا گذاشت و در آن سلوک کرد؟ البته فقط در فصل پایانی نیست که مباحث عملی را شاهدیم؛ در سایر فصول هم نکات کاربردی – بله، کاربردی – کم نیست.
مخاطب این کتاب خوانندهی عام نیست. کسانی میتوانند از این کتاب بهره ببرند که آشنایی نسبتاً خوبی با مباحث عرفان نظری، بهویژه جهانبینی ابنعربی، داشته باشند. چنین افرادی از این اثر بسیار محظوظ خواهند شد، به چهار دلیل:
اول اینکه ولایت لُب، هسته، اساس و سرچشمهی عرفان است. عرفان از ثمرات و نتایج ولایت است. بنابراین پرداختن به مسئلهی ولایت، پرداختن به مهمترین و اصلیترین و بنیادیترین نقطهی عرفان است.
دوم اینکه این مسئلهی به همان اندازه که مهم است، همانقدر نیز مبهم است. توضیح اینکه در اسلام، نبوت مسئلهساز است. بهطور مشخص، ختم نبوت. مسئله این است که با توجه به پایان یافتن نبوت و منتفی شدن آمدن پیامبر دیگری بعد از حضرت رسول (ص)، تکلیف این نوع کمال و مقام معنوی چه میشود؟ اینجاست که «ولایت» بهعنوان پاسخ مطرح میشود. ولایت ادامه و دنباله و جایگزین نبوت است. اما این پاسخ ساده، اگر همهجانبه بررسی شود، ابعاد و زوایای زیادی دارد. چگونگی ربط ولایت به نبوت، شرایط آن، مصادیقش، ویژگیهای آنان، شیوهی تشخیصشان، راه دستیابی به آن، و از همه حساستر، آیا ولایت، همچون نبوت، خاتمیت دارد یا خیر؟
سوم اینکه روی آراء و عقاید ابنعربی،در گذرِ قرنها، تفسیرهایی نشسته و اطراف آن شروحی جمع شده که اینک لایهای غلیظ و ضخیم را تشکیل میدهند، طوری که فرع از اصل و پوسته از هسته مهمتر شده است. برای نمونه، مفسران شیعهمذهبِ ابنعربی مباحثِ ولایت او را با عقاید شیعی گره زدهاند و دیدگاه او را در باب ولایت و ختم آن، بر امام اول و آخر شیعیان تطبیق دادهاند. در حالیکه علیرغم ارادت و احترام جدی ابنعربی به امام اول و آخر، دیدگاهش در باب ولایت کاملاً متفاوت است. به همین دلیل، نویسنده به نقد آرائی میپردازد که آنها را صحیح نمیداند. برای نمونه، از نظر او، دیدگاههای کسانی همچون سید حیدر آملی و هانری کربن در مسئلهی ولایت، تحریف نظریهی ابنعربی است.
دلیل چهارم را مترجم در مقدمهی مبسوط و روشنگر خود بیان کرده است: «مزیت چشمگیر و منحصربهفرد کتاب همانا ارائهی تصویری کاملاً انسانی از ولیّ است، انسانی که دارای احساس و عواطف است، عشق میورزد و در بالاترین مراتب قُرب، قلبش برای کودک تبدارش پارهپاره میشود. شوتکیویچ برای نخستین بار جانب انسانی شخصیت ولیّ را برجسته میکند و در روشنایی قرار میدهد، حال آنکه همهی کسانی که پیش از او دربارهی ولیّ و جایگاه والای او بحث و تحقیق کردهاند عمدتاً بر جانب الوهی شخصیت ولیّ و آنچه او را از عالم بشری جدا میکند تمرکز کردهاند و داشتن هرگونه احساسات و عواطف بشری را برای او مایهی نقص و تعلق و لاجرم سقوط از مرتبهی ولایت شمردهاند. اما چنانکه نویسنده در جایجای کتاب تأکید میکند ولایت همان مقام قربت است و ولیّ هم قرب به حق دارد و هم قرب به خلق، قرب به انسان، زیراکه ولیّ تابع و وارث انبیاست و انبیا هم قرب به حق داشتند و هم قرب به خلق.»
با اوصافی که گذشت، این کتاب برای کسانی مناسب است که با مباحث عرفانی و عرفان ابنعربی آشنا باشند. البته همینها نیز باید با صبر و حوصله و تأمل آن را مطالعه کنند، زیرا بسیار پخته و سنجیده است. عجیب نیست، چراکه نویسنده در این کتاب هم تتبع گسترده بهکار برده است و هم تحلیلهای دقیق.
در پایان، این نکته هم گفتنیست که هر چند مباحث این کتاب از جنس عرفان نظری است، اما خالی از سویههای عملی نیست. لابهلای مباحث متافیزیکی نکاتی میبینیم که از جنس عرفان عملی هستند؛ مثل این یکی:
«ابنعربی از ویژگیهای برخی اماکن همچون خانهها و زوایا و گورستانها و اینکه کدامیک از آنها برای تأملات صوفیانه مناسبترند سخن به میان میآورد و میگوید امکنه را در دلهای نازک تأثیری است و چنانکه مراتب و مقامات روحی از یکدیگر متمایزند، امکنهی مادی هم با یکدیگر تفاوت دارند. سپس خاطرنشان میکند که عبدالعزیز مهدوی، دوست تونسیاش، از خلوت گزیدن در حجرههای منارهی واقع در مشرق تونس اعراض میکرد و ترجیح میداد در گورستان نزدیک این مناره خلوت کند. یک بار ابنعربی از او سبب این کار را میپرسد و مهدوی میگوید: «دل خویش را در اینجا بهتر از مناره درمییابم.» ابنعربی سپس میگوید: «من نیز آنچه را شیخ گفته بود دریافتم.» این ویژگی یا خاصیت معنویای که برخی اماکن دارند و برخی نه – چنانکه ابنعربی اعتقاد دارد – باز میگردد به «همّت» آبادکنندگان این اماکن یعنی ملائکه یا اهل صدق یا نیکان و اهل صلاح، و از این قبیل است – بهعنوان مثال – خانهی بایزید بسطامی ملقب به بیتالأبرار و زاویهی جنید بزرگترین صوفی بغداد در قرن سوم، و مغارهی ابراهیم ادهم و مجموعآ همهی اماکن منسوب به صالحان که از آنجاها کوچ کردهاند و آثارشان باقی مانده است. بنابراین اینکه میگویند همهی مکانهای زمینی از سرشت و خصلت واحدی برخوردارند و هیچکدام را بر دیگری ترجیحی نیست نادرست است، بلکه حقیقت امر – بنا به اعتقاد ابنعربی – این است که عبور کردن ولیای از اولیای الهی از یک مکان یا اثری که از او بعد از گذشتن وی در آن مکان بهجا میماند برکات یا نفحات طیبهای در آن مکان پدید میآورد. شیخ اکبر بر مبنای این گواهیِ آشکار یکی از مهمترین اشکال تبرّک جستن به مقامات اولیا و مزارات ایشان را بنیاد مینهد.»
[کتاب «نبوت و ولایت از دیدگاه ابنعربی» با ترجمه اسماعیل باغستانی و توسط نشر هرمس منتشر شده است.]
................ تجربهی زندگی دوباره ...............