رازهای اجزای سازنده‏ بدن | هم‌میهن


وقتی از دریچه‌ی میکروسکوب به پوست خودت یا به کبدت نگاه می‌کنی، از شباهت‌شان جا می‌خوری. متوجه می‌شوی که درواقع همه‌ی ما از واحدهایی زنده ساخته شده‌ایم؛ از سلول‌ها. نخستین سلول توانست سلول‌های دیگری به وجود آورد و بعد با تقسیم‌شدن‌شان باز هم سلول‌ها بیشتر شدند، تا این‌که کبد و روده‌ها و مغز رفته‌رفته شکل گرفت. چه زمانی بود که فهمیدیم انسان‌ها درواقع برآیند ترکیب‌بندی واحدهای مستقل زنده‌اند؟

سرود سلول‌ها» [The Song of the Cell: An Exploration of Medicine and the New Human] اثر سیدارتا موکرجی [Siddhartha Mukherjee]

چه زمانی فهمیدیم که این واحدها بنیاد همه‌ی کارکردهایی هستند که بدن توان انجام‌شان را دارد و از آن‌سو، کی به این دانش رسیدیم که سرگذشت و سرانجام دانش پزشکی‌مان پیوندی تنگاتنگ با تغییراتی دارد که در این واحدهای زنده رخ می‌دهد؟ که بیماری‌های ما نتیجه‌ی آسیب‌های سلولی است. جواب تمام این سوالات را می‌توان در «سرود سلول‌ها» [The Song of the Cell: An Exploration of Medicine and the New Human] اثر سیدارتا موکرجی [Siddhartha Mukherjee] پیدا کرد.

این کتاب داستان این است که دانشمندان سلول‌ها را کشف و شروع به درک آن‌ها کردند و حالا از آن دانش برای خلق انسان‌های جدید استفاده می‌کنند. سلول‌ها، ارگانیسم‌ها را از پایه می‌سازند، بنابراین انتخاب نوشتن درباره‌شان به این معناست که به خود اجازه می‌دهیم تقریباً هر جنبه‌ای از دنیای زنده را کشف کنیم. همان‌طور که سیدارتا موکرجی در آخرین کتاب خود بیان می‌کند، آن‌ها «یک زندگی در یک زندگی» هستند، که مروری کامل بر زیست‌شناسی پایه ارائه می‌دهد و در عین حال متفکران تأثیرگذاری را که به روشن‌شدن حقایق علمی و رفع باورهای غلط رایج کمک‌کرده‌اند، برجسته می‌کند.

این فقط در مورد موفقیت‌های واضح نیست: در کنار داستان‌های دانشمندان سختکوش، داستان‌های جذاب بسیاری از افراد غیرعادی وجود دارد که سهم آن‌ها در دگرگونی پزشکی حیاتی بود. به این ترتیب این کتاب پر از اشتباهات، استدلال‌ها و تعصبات است. در میان شخصیت‌های بسیار متنوع، رابرت هوک انگلیسی همه‌چیزدان وجود دارد. بیش از 350 سال پیش او یک تکه چوب‌پنبه را زیر میکروسکوپ گذاشت و کشف کرد که آن از «تعداد زیادی جعبه‌های کوچک» تشکیل شده است.

او آن‌ها را سلول‌ها نام نهاد که برگرفته از کلمه‌ی لاتین «سلا» به‌معنی «اتاق‌های کوچک» بود. هوک به این درک نرسید که حیوانات از زیرواحدهای اساسی مشابهی تشکیل شده‌اند. شاید زمانی که با کریستوفر رن پس از آتش‌سوزی بزرگ برای بازسازی لندن گذرانده بود، یا ادعای او مبنی بر اینکه گرانش را قبل از نیوتن توصیف کرده بود، حواسش پرت شده بود.

یک دهه‌ بعد تاجر هلندی پارچه، آنتونی فون لیوونهوک قطره‌ای از آب باران را زیر میکروسکوب خانگی قرار داد و ارگانیسم‌های کوچکی را دید که آن‌ها را ریزجاندار نامید. لیوونهووک که نه تحصیلکرده، نه نجیب‌زاده بود تلاش می‌کرد تا او را باور کنند. او با امتناع از اجازه دادن به کسی که تجهیزاتش را بررسی کند، اوضاع را بدتر کرد و در عوض به گروهی از شاهدان آماتور برای تأیید ادعاهای خود تکیه کرد. در دهه 1830، دانشمند آلمانی رابرت ریماک، درحالی‌که در زیر میکروسکوپ به خون مرغ نگاه می‌کرد، سلولی را دید که به دو قسمت تقسیم شد.

او کشف کرده بود که سلول‌های جدیدی با تقسیم سلول‌های قبلی ایجاد می‌شوند، اما تا حد زیادی نادیده گرفته شد و به‌دلیل یهودی بودن اجازه استادی به او داده نشد. موکرجی از داستان‌های مفید و همیشه جذابی مانند این‌ها برای آموزش اصول زیست‌شناسی سلولی استفاده می‌کند، اما همچنین نشان می‌دهد که پیشرفت‌های علمی نتیجه همکاری‌های ناشناخته بسیاری است، نه تلاش‌های یک نفر. داستانی درباره‌ی شیرفروشی گفته می‌شود: عفونت آبله گاوی، محافظتی در برابر آبله ایجاد کرد که الهام‌بخش ادوارد جنر برای انجام اولین تلقیح روی پسر باغبانش بود.

اگر در حال حاضر مجذوب بیولوژی نشده‌اید، کتاب «سرود سلول‌ها» ممکن است شما را به آنجا برساند. این کتاب یک مستر کلاس در نحوه‌ی عملکرد سلول‌هاست. ویروسی را در نظر بگیرید که در داخل یک سلول تکثیر می‌شود و برای سیستم ایمنی بدن نامرئی است، بنابراین قادر به تکثیر بدون کنترل است. چگونه ممکن است که سیستم دفاعی بدن که کاملاً در خارج از سلول زندگی می‌کند، بتواند حضور بیگانه را در داخل تشخیص دهد؟ این توضیح به شکل یک مولکول تخصصی به‌نام مجموعه سازگاری بافتی اصلی کلاس اول ارائه می‌شود.

این ماده به‌طور موثر قطعاتی از پروتئین‌های داخلی سلول را جمع‌آوری می‌کند و آن‌ها را به سطح می‌آورد تا به سیستم ایمنی بدن ارائه شود، تقریباً مانند سرو کردن یک پیش‌غذای کوچک از محتویات سلول. این فرآیند به سیستم ایمنی اجازه می‌دهد تا یک جسم خارجی را شناسایی کند که منجر به تخریب سلول آلوده می‌شود. مسیر کلاس مجموعه سازگاری بافتی اصلی، توسط کرونا ویروس سندروم حاد تنفسی دو، مورد هدف قرار گرفته است، که تا حدودی توضیح می‌دهد چرا کووید تا این حد کشنده بوده است.

موکرجی موارد مهم پزشکی را از تجربیات خود به اشتراک می‌گذارد تا نشان دهد ما چگونه یاد گرفته‌ایم که از سیستم ایمنی برای مبارزه با این سلول‌های سرکش استفاده کنیم. موکرجی به خوانندگان همه سطوح پاسخ می‌دهد و گاهی اوقات از استعاره‌های بصری برای شفاف‌سازی مفاهیم استفاده می‌کند. او خوانندگان را تشویق می‌کند که خود را به‌عنوان فضانوردانی تصور کنند که در حال کاوش در سلول‌هایی مانند فضاپیماهای ناشناخته هستند.

«سرود سلو‌ل‌ها» نوشته سیدارتا موکرجی که برنده جایزه‌ی پولتیزر هم شده، با ترجمه آرش فرزاد توسط نشر نو منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...