آرش شفاعی | جام جم


«لهجه‌های غزه‌ای» در نمایشگاه بین‌المللی کتاب امسال و در آخرین روز برگزاری نمایشگاه، رونمایی شد. کتابی که به روایت زندگی مردم غزه در زیر تهاجم شدید و وحشیانه ارتش صهیونیستی می‌پردازد.
روایت‌های انتخاب شده ازمجموعه روایت‌هایی است‌ که گروهی ازنویسندگان فلسطینی در سایتی به‌نام رصیف‌ منتشر کرده‌اند. نویسندگان روایت‌های این کتاب گرچه خود شخصیت‌هایی مشهور و جزو روشنفکران امروز فلسطین هستند به‌دلیل درگیری ناخواسته در دل‌ ماجرای جنگ، توانسته‌ اند به‌واقعیت سانسورشده جنگ نزدیک شوند و آن راروایت کنند. محمدرضا ابوالحسنی، مترجم این کتاب درباره این اثر و ویژگی‌هایش در گفت‌و‌گو با جام‌جم توضیحاتی داده است که می‌خوانید:

لهجه‌های غزه‌ای در گفت‌وگو با محمدرضا ابوالحسنی

این کتاب یکی از اولین کتاب‌هایی است که روایت جنگ اخیر در غزه است، چه شد که آن را ترجمه کردید و این‌قدر سریع چاپ شد؟
داستان این کتاب، بیشتر نوعی توفیق اجباری بود. ما دوستی داریم که مسئول دفتر ادبیات پایداری حوزه هنری هستند، یک هفته قبل از نمایشگاه کتاب تهران به من گفت با توجه به نزدیکی نمایشگاه و جنگ غزه، دوستان در حوزه هنری و انتشارات سوره مهر خیلی علاقه‌مند بودند که کتابی در این خصوص منتشر کنند. با توجه به کار معمولم که تحقیق است به آنها گفتم یکسری روزنوشت وجود دارد که جالب است که می‌توان از بین آنها تعدادی را انتخاب کرد و برای ترجمه به مترجمان داد و منتشر کرد. گفتند با توجه به نزدیکی گشایش نمایشگاه اگر بخواهیم به دنبال مترجم برویم زمان را از دست می‌دهیم، خود شما می‌توانید این روزنوشت‌ها را ترجمه کنید؟ گفتم من از بین آنها تعدادی را انتخاب می‌کنم و می‌آورم واگر پسندیدید ترجمه می‌کنم، طرحی را به آنها دادم که گفتند خوب است و همین‌ها را کار کن. تا آن زمان حدود۳۰ روزنوشت درآمده بود، من ۱۵تا را انتخاب کردم و برای این‌که نگویند؛ انتخاب کرده یا سانسور کرده‌اند از دو نفر هرآنچه نوشته بودند، آوردم. یکی ۱۰روزنوشت داشت و یکی شش تا. بلافاصله مشغول ترجمه شدیم و به روز اول نمایشگاه هم رساندیم منتها با وجودهمه تلاش دوستان سوره مهر وعجله‌ای هم که داشتند، کتاب تا روز آخر نمایشگاه نرسید. روز آخر نمایشگاه هم یک رونمایی برای کتاب گفتند واین خلاصه داستان این کتاب بود.

دو نفری که روزنوشت‌های‌شان را به‌طور کامل آورده‌اید، چه ویژگی‌هایی داشتند؟
هر دو نفر شاعران کاملا پخته‌ای هستند و قلم‌شان، قلمی ‌مبتدی نیست. هردو نفر چندین کتاب چاپ کرده‌اند. آقای یوسف القدره، مقیم غزه است از۲۰۱۱ تا ۲۰۲۲ در استانبول اقامت داشته است. او در دانشگاه الازهر غزه، ادبیات عرب خوانده است. نفر دوم، خانم فاتنه الغره، شاعری است که بر اثر نارضایتی که از حماس داشته است در سال۲۰۰۸ فلسطین را ترک می‌کند و مقیم بلژیک شده است. روز ۵ یا ۶ اکتبر۲۰۲۳ برای دیدار با خانواده‌اش وارد غزه می‌شود اما به‌دلیل رویداد 7اکتبر دیگر نمی‌تواند بیرون بیاید. تا دو ماه بعد نامه‌هایش به سازمان ملل و جاهای دیگر جواب می‌گیرد و از طریق مصر از غزه خارج می‌شود، شش روزنوشت نوشته است که هر شش تا را در این کتاب بدون کم و کسر آورده‌ایم. این دو نفر را به این علت انتخاب کردیم که اولا قلم‌های بسیار پخته‌ای دارند، ثانیا غزه را خوب می‌شناسند چرا که متولد و سال‌ها ساکن آنجا بوده و جنگ‌های قبلی را دیده‌اند و نوشته‌های‌شان ویژگی خاص داشت.

البته نوشته‌ها هم روایت و هم قلم خوبی دارند و به‌نظر می‌آید مبتدی نیستند.
اساسا افرادی که در این سایت می‌نویسند مبتدی نیستند اما برای مخاطبی ایرانی که دارد از دور ماجرا را می‌بیند و دوست دارد ببیند برق و آب و شرایط اجتماعی و فرهنگی چگونه است، جذاب نیست. مثلا خانم سابرین عزیز نگاهش یک مقدار سانتی‌مانتال است و برای دیوانه‌های غزه یا گربه‌های غزه نوشته است. البته اگر نمی‌خواستیم کتاب حتما به نمایشگاه برسد، شاید هر۳۰ قسمت را ترجمه می‌کردم. می‌خواستم در همان زمان کوتاه یک هفته‌ای به ترجمه برسیم واصلا هم نمی‌خواستم ترجمه سردستی انجام بدهم چرا که متن اصلی را نویسندگانی با قلمی ‌پخته نوشته بودند و می‌خواستم ترجمه حق متن را ادا کند.

ما عملا از نسل جدید ادبا و شعرای فلسطین خیلی اطلاع نداریم و همیشه به نسل قبلی شعر فلسطین مانند محمود درویش و سمیح القاسم ارجاع داده‌ایم. با وجود این‌که مسأله فلسطین برای ما همیشه یک مسأله محوری بوده است، دلیل این انقطاع و ناآگاهی نسبت به ادبیات فلسطین و در نگاه کلی‌تر ادبیات عرب، چیست؟
دلیل اصلی‌اش را باید آکادمیسین‌های زبان عربی بگویند. رشته دانشگاهی من زبان عربی نیست، بنابر‌این در مجامع دانشگاهی این رشته حضور نداشته‌ام تا ببینم علت این مسأله چیست ولی تا اندازه‌ای که خودم ارتباط دارم، می‌توانم بگویم آن‌قدری که محافل دانشگاهی ما به جهان غرب و حوزه زبان‌های لاتین توجه دارند، متاسفانه به حوزه زبان عربی اقبالی ندارند. این مسأله نه فقط در دانشکده‌های ما مشهود است، در وزارت خارجه ما هم این‌گونه است و دیپلمات خبره‌ای مانند شهید امیرعبداللهیان که به حوزه جهان عرب تسلط داشته باشد، خیلی کم است. استادان ارتباطات ما هم پسماند رسانه‌های غربی را مصرف می‌کنند اما در پاسخ به سؤال شما باید بگویم نویسندگان جدید جهان عرب هم بیشتر در فضای روشنفکری سیر می‌کنند و به حوزه مقاومت گذرا و موقتی نگاه می‌کنند و پروژه سازش برای‌شان اهمیت بیشتری دارد اما این گروه هم کم‌کم دارند به واقعیتی ایمان می‌آورند که آقای بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه یک‌بار گفت و آن هم این‌که اگر مقاومت هزینه دارد، هزینه سازش بیشتراست.

همین نویسندگانی که این روزنوشت‌ها را نوشته‌اند، روشنفکر محسوب می‌شوند. حتی این‌قدر روشنفکرند که بعد از ماجرای موشک‌زدن ایران هنوز روزنوشت سی‌و‌یکم را ندیده‌ایم یعنی جرأت نمی‌کنند درباره آن بنویسند چرا که متهم می‌شوند و حوصله آن را ندارند. با این حال حتی کسی مانند خانم العزه که ازآن جا رفته و خودش نویسنده روشنفکری است و سبک نگارشش خیلی خانمانه و مخملی است و سعی می‌کند درباره جنگ به حوزه سیاست وارد نشود، لاجرم جنگ با او هم کاری می‌کند که نهایتا جاهایی مجبور می‌شود موضع بگیرد. موضع منظورم موضع‌گیری سیاسی نیست بلکه درباره افسارگسیخته بودن این جنگ، هجمه ای یا عبثی بودن و بیهودگی آن است. کاری که اسرائیل دارد در غزه انجام می‌دهد هیچ هدفی را دنبال نمی‌کند یا به هیچ‌کدام از اهدافش نمی‌رسد. اینها را در جای‌جای نوشته‌اش می‌توانید ببینید. آقای القدره مقداری صریح‌تر است و جاهایی به‌صراحت موضع سیاسی گرفته است و برای مثال نتانیاهو را دیوانه خطاب می‌کند. با این‌که در این متن با نویسندگان روشنفکر سر و کار داریم، شفاف‌ترین و صادقانه‌ترین روایتی است که از غزه وجود دارد.

در ادبیات هم همین‌گونه است. اگر به نجیب محفوظ هم می‌پردازیم به این دلیل است که نوبل می‌گیرد.
بله، جهان غرب باید آنها را یک‌بار از فیلتر خودش رد کند تا ما ایمان بیاوریم این فرد شاعر یا نویسنده خوبی است یا حرفی برای گفتن دارد و بقیه را متاسفانه کنار می‌گذاریم.

اتفاقا می‌خواستم‌ از شما بپرسم چرا این نوشته‌ها این‌قدر سیاست‌زدایی‌ شده‌ است. با این حساب دلیلش باید روشنفکربودن نویسندگانش باشد.
بله، در میان نویسندگان این سایت رصیف، چند نویسنده ایرانی هم هستند که مگس‌وار روی پلیدی‌ها می‌نشینند و به عربی متن می‌نویسند. مثلا درباره این‌که چند دختر یک جا رقصیده‌اند و با آنها برخوردشده یا کسانی که در سیستان‌وبلوچستان شناسنامه ندارند می‌نویسند و این مسائل را به یک موضوع مورد اقبال در جهان عرب تبدیل می‌کنند. البته که طول می‌کشد اما لاجرم همه اینها به‌هرحال خواهند فهمید که فرآیند سازش و حتی از آن بالاتر فرآیند دوملتی یعنی یهودیت و فلسطین، محکوم به شکست است. ۱۰سال صبر کنید، این واقعیت را خواهید دید.

یک ویژگی کتاب این است با وجود این‌که روایت جنگ است و درآن گرسنگی،تشنگی و انهدام زیرساخت‌های حیاتی به شکل عریان دیده می‌شود، بازهم مرگ‌گریزی و عشق به زندگی در برخی لحظات کتاب زیاد دیده می‌شود.
چیزی که در فلسطینی‌ها وجود دارد این است که اسرئیل همه کارمی‌کند تا آنها زندگی در خارج از فلسطین را به زندگی در فلسطین ترجیح دهند؛ اما فلسطینیان در برابر این خواسته مقاومت می‌کنند؛ یعنی پیش از این‌که ماجرا سیاسی باشد، فرهنگی است. مفهومی ‌به‌نام وطن و میهن چنان دربین آنها اهمیت دارد که باوجود این‌همه حملات و این حجم از کشتار، درحسرت این هستند که۱۰۰۰نفر بیرون بیایند و علیه حماس تظاهرات کنند اما چنین نمی‌شود. این اتفاق کشنده‌ای برای اسرائیل است. این میل به زندگی ازروی ناچاری به‌وجود آمده است، چراکه فلسطینی‌ها بعد از۷۰و چندسال فهمیده‌اند راه‌حلی جز مقاومت وجود ندارد و راه‌حل‌هایی مانند سازش و دوملیتی راه به جایی نخواهد برد. به همین دلیل است که سنوار پیام می‌دهد اگراسرائیلی‌ها باخواسته‌های ماموافقت نکنند،کربلایی دیگراتفاق می‌افتد.

اگر خودم می‌خواستم ...
اگر خودم می‌خواستم از بین این روایت‌ها یک کدام را برای کار تصویری انتخاب کنم، دستم خیلی باز بود، چراکه خیلی ازاین روایت‌ها این خاصیت را دارد که به فیلم تبدیل شود و انتخاب هرکدام بستگی به موضوعی داردکه می‌خواهید بسازید. مثلا اگر موضوع‌تان کودک باشد، روایت آقای قدرت در فضایی که بچه‌ها به‌شدت آسیب دیده‌اند و به‌دلیل دیدن این‌همه خشونت از فضای فطری خود خارج شده‌اند، شخصی که او اسمش را دلقک می‌گذارد. برای بچه‌ها برنامه‌ها اجرا می‌کرد و این برنامه چقدر مورد استقبال بچه‌ها قرار می‌گیرد. اگر موضوع آب را انتخاب کنیم، خودش داستانی است. اگرموضوع طبخ غذا را انتخاب کنیم، برای خودش ماجرایی است، یعنی چگونگی گیرآوردن‌ هیزم، نداشتن کپسول و مواداولیه برای پختن غذا هرکدام داستانی دارد. موضوع برق خودش ماجرای دیگری است. شارژکردن موبایل و دردسرهایش و یا این‌که شب‌ها ازساعت ۵عصر تا ۵صبح باید به کوری عادت کنیم و تنها نور تلفن‌های همراه است که روشنایی دارد؛ همه اینها موضوعاتی است که می‌تواند مورد توجه یک مستندساز قرار گیرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...