الهام قاسمی | صبح نو


اینکه سه روز آخر زندگی سردار بزرگ دل‌ها چگونه گذشته و‌ چطور با نزدیکانش خداحافظی کرده و به دیدار معشوق رفته، ماجرای شنیدنی دارد که زینب مولایی در کتاب «عزیز زیبای من» آورده است. در حقیقت کتاب روایتی مستند از سه روز پایانی زندگی حاج‌قاسم سلیمانی از زبان فرزندان، فرماندهان مقاومت و هم‌رزمان قدیمی ایشان است که البته گاهی به خاطرات قدیمی‌تر هم گریزی می‌زند. وصف آخرین ساعات زندگی دنیایی حاج‌قاسم، از این نظر جذابیت مضاعف دارد که می‌فهمیم مردی چنین بزرگ، آخرین ساعت‌های عمرش را به چه کارهایی اختصاص داده است. خطوط اصلی این کتاب از مستند «پرواز ۱:۲۰» به کارگردانی مهدی نقویان گرفته شده و نکات تکمیلی از طریق مصاحبه‌های بیشتر جمع‌آوری و تدوین شده است.

عزیز زیبای من در گفت‌وگو با زینب مولایی

این کتاب که با پیوست عکس‌های مرتبط با متن، مخاطب را با خود همراه می‌کند در سال 1401 توسط انتشارات مکتب حاج‌قاسم در ۱۷۶ صفحه روانه بازار چاپ شده است. در ادامه مشروح این گفت‌وگو از نظرها می‌گذرد:

«عزیز زیبای من» اسم اثر شماست؟ این عنوان و طرح جلد آن چگونه خلق شد؟
«عزیز زیبای من» عنوان نامه‌ای است بسیار جانسوز که حاج‌قاسم خطاب به شهادت برای دخترشان فاطمه خانم نوشته بودند. ایشان در نامه چنین می‌گویند: «آه مرگ خونین من! عزیز من، زیبای من کجایی...». نامه را هم در کتاب آورده‌ام. طرح جلد را خود انتشارات مکتب حاج‌قاسم انتخاب کردند. هم عنوان دستخط خود حاج‌قاسم است و هم خونی که روی صفحه پاشیده شده و انتهایش به‌صورت پرواز پرنده‌ها درآمده است، نمادی است از خونی که به ناحق از حاج‌قاسم ریخته شده و باعث پرواز ایشان شده است.

این اثر سومین تجربه ادبی شماست. چه اتفاقی سبب شد شما به‌ سراغ حاج‌قاسم سلیمانی رفته و به روایت سه روز پایانی این شهید بزرگوار بپردازید؟
کتاب دوم من «قاسم حاج‌قاسم» زندگی‌نامه داستانی شهید وحید زمانی‌نیا، جوان‌ترین محافظ حاج‌قاسم است. وقتی آن کتاب در سال 1400 به چاپ رسید، مکتب حاج‌قاسم لطف کرده و کتاب بنده را خوانده و پسندیده بودند. به همین خاطر از بنده دعوت کردند و گفتند ما می‌خواهیم شما اثری در مورد شخص حاج‌قاسم کار کنید. من هم به‌خاطر ارادتی که به شهید سلیمانی داشتم قبول کردم. در حقیقت نگارش این اثر لطفی بود که از طرف خداوند و شهید بزرگوار شامل حال بنده شده بود.

بخشی از اثر شما مرور خاطرات اعضای خانواده و بیان سیره و رفتار شهید سلیمانی با همسر و فرزندان است. برای شما به‌عنوان نویسنده کدام خاطره از همسر یا فرزندان شهید جذاب‌تر و تأثیرگذارتر بود؟
تک‌تک رفتارها و گفتارهای حاج‌قاسم جذابیت خاص خودش را دارد. حتی قبل از شهادت هم همه عاشق ایشان بودند و شهادت عاملی شد برای شناخت جهانی ایشان و به‌راستی شدند سردار دل‌ها. ولی در رفتار ایشان با خانواده با بُعد دیگری از شخصیت حاج‌قاسم روبه‌رو می‌شویم؛ ایشان یک فرد نظامی هستند که بیشتر عمرشان را در میدان‌های جنگ سپری کردند؛ اما وقتی بُعد خانوادگی را نگاه می‌کنیم که به‌گونه دیگری با همسر و فرزندان و حتی نوه‌ها ارتباط برقرار کرده و به آنها محبت می‌کنند. برای من خیلی جذاب بود که شهید سلیمانی با تمام مشغله‌هایی که داشتند، چقدر موضوع دور هم بودن خانواده برایشان اهمیت داشته است. وقتی حضور داشتند، همه اعضای خانواده را دور هم جمع می‌کردند. اگر یکی از فرزندان نمی‌توانست در دورهمی خانوادگی شرکت کند، برنامه را عوض می‌کردند. وقتی دور هم جمع می‌شدند، اجازه نمی‌دادند همسرشان کاری انجام دهد، می‌گفتند که شما بنشینید و استراحت کنید، من همه کارها را انجام می‌دهم. جالب است بدانید که در دورهمی‌ها، ایشان غذا درست می‌کردند. این رفتارها مخاطب را یاد بزرگان دین می‌اندازد.

منبع اصلی اثر شما مستند «پرواز 20/1» به کارگردانی آقای مهدی نقویان است. شما از چه طریق به این مستند دسترسی پیدا کردید و دیدن این مستند تا چه حد در نگارش شما تأثیرگذار بود؟
منبع «عزیز زیبای من» مستند «پرواز 20/1» است؛ اما خیلی از مصاحبه‌هایی که به‌واسطه آن مستند گرفته شده است، استفاده نشده بلکه گزینشی از آنها در مستند بخش شده است؛ یعنی خیلی از خاطرات در آن مستند که حدود یک ساعت و خورده‌ای است، عنوان نشده است. به همین دلیل مابقی مصاحبه‌ها را خود نشر مکتب حاج‌قاسم در اختیار بنده قرار دادند. من مصاحبه‌ها را خواندم. یک‌سری جاها برایم سوال ایجاد شد. یک‌سری جاها با کمبود خاطرات مواجه شدم که دوباره مجبور شدم به راوی‌های اثر مراجعه کرده و از آنها بخواهم که خاطراتشان را تکمیل کنند که در نهایت حاصل کار شد کتاب «عزیز زیبای من»

چرا برای فصل‌ها عنوانی انتخاب نکردید تا روند کتاب را بهتر در پیش چشم خوانندگان قرار دهید؟
خود نشر مکتب حاج‌قاسم به من پیشنهاد ثبت عنوان برای فصول را دادند؛ اما من از عمد عناوینی برای فصول انتخاب نکردم. به این خاطر که به عقیده بنده اسم گذاشتن روی فصول سبب می‌شود که ذهن مخاطب حول محور عناوین هر فصل بسته می‌شود. همچنین عناوین پیوستگی بین فصول را از بین می‌برند. به همین خاطر ترجیح دادم که روند به این‌گونه باشد که فصل دوم ادامه فصل یک، فصل سوم ادامه فصل دو و... باشد تا پیوستگی ذهن مخاطب از دست نرود و تقطیع نشود و ذهن مخاطب بتواند روند یک داستان را به‌راحتی در ذهن خود پیش ببرد. چراکه این اثر دارد سه روز پایانی یک شخصیت را روایت می‌کند، به همین خاطر ترجیح دادم عناوینی برای فصول تعیین نکنم.

یکی از نقدها بر کتاب شما این است که سادگی و پایبندی نویسنده به واقعیت سبب شده برخی از جملات خالی از احساس نشان داده شوند و میان خواننده و بعضی از راویان اثر فاصله ایجاد شود. پاسخ شما چیست؟
در کل اصول داستان‌نویسی‌ام را بر پایه ساده‌نویسی پیش بردم؛ چراکه معتقدم ساده‌نویسی خیلی جذاب‌تر است. من خودم به‌عنوان نویسنده این سبک از نوشتن را بیشتر دوست دارم و سعی دارم همان سبک را هم در آثارم اجرا کنم تا اینکه بخواهم با استفاده بیش از اندازه از استعاره‌ها، آرایه‌‌های ادبی و... ذهن مخاطب را درگیر این مسائل کرده و از روند داستان دورش کنم.
در واقع من کتاب‌هایی را دوست دارم که قلم ساده‌ای دارند و به همان سبک هم اثر خلق می‌کنم. قطع به یقین «عزیز زیبای من» ایراداتی دارد و نقدهایی بر آن وارد است. خالی از احساسی بودنش هم به این دلیل است که سعی می‌کردم بیشتر از اینکه بخواهم بیش از اندازه آب و تابشان بدهم، صداقت جملات را حفظ کنم.

یکی از هنرهای نویسنده این است که احساسات راوی را بیان کند و به مخاطب نشان دهد. این اتفاق برای اثر شما رخ نداده است، پاسخ شما در این خصوص چیست؟
در دو کتاب قبلی یعنی «دلتنگ نباش» و «قاسم حاج‌قاسم» به‌شخصه مصاحبه‌کننده بودم. وقتی شما خودت مصاحبه می‌گیری و تحقیقات را انجام می‌دهی، سوالاتی که در ذهنت مطرح می‌شود را می‌پرسی و به‌خاطر ارتباط نزدیکی که با راوی داری، احساسات را بیشتر درک می‌کنی. برای این کتاب مصاحبه‌ها به من داده شد و من هیچ ارتباطی با راویان اثر نداشتم. مصاحبه‌هایی که بعضا ناقص بودند و به بنده اجازه داده نشد و شرایط فراهم نشد که مصاحبه‌های بیشتری گرفته و ارتباط صمیمی‌تری با راویان اثر برقرار کنم. پس یک بخشی به خلأ مصاحبه برمی‌گردد. شاید به‌خاطر این موارد، بنده به‌عنوان نویسنده آن احساس لازم را آن‌چنان که باید دریافت نکردم تا به مخاطب اثرم منتقل کنم یا شاید این مشکل از بنده بوده است؛ اما در کل من به نسبت مصاحبه‌هایی که در اختیار داشتم و احساساتی که از آنها دریافت کردم، سعی کردم توان خودم را برای خلق این اثر بگذارم.

به‌عنوان نویسنده‌ای که در حوزه شهدا قلم می‌زند، مهم‌ترین موانع و مشکلات تولیداتی در این حوزه را چه می‌دانید؟
عوامل زیادی وجود دارد. یکی از این عوامل، عدم وجود کتب و خاطرات شهدا در حوزه هنر است. هنری که در جامعه کنونی به‌روز باشد؛ یعنی سبک روایت شهدای دفاع مقدس که در دهه 50-60 به شهادت رسیدند با شهدای مدافع حرم که در دهه 70-80 به شهادت رسیدند، به روزمرگی‌های جامعه امروزی نزدیک‌تر باشد. البته این نوع روایت، هنر می‌طلبد که نویسنده با هنر به‌روز شده جامعه پیش برود تا هم مخاطب اثرش زده نشود، هم جذابتی را ایجاد کند که به‌درستی بتواند شهدا را بدون تحریف، به دور از کلیشه‌های موجود و غلوهای بیش از اندازه به نسل جدید جامعه معرفی کند.
مشکل دیگر، عجله‌ای کار کردن در این حوزه است. مثلا شهیدی به‌واسطه شهادتش در جامعه معروف شده است و ما هنوز به سال نرسیده، باید کتابش را تولید کنیم. این دست کارهای عجولانه، کارهای پخته و زیبایی نخواهند شد، بلکه تجربه ثابت کرده است که باید صبر و تأمل کرد و زمانی به خانواده داغدار شهید که قرار است در مورد شهیدشان صحبت کنند و حتی خود نویسنده داده شود تا بهتر سوژه را درک کنند و بتوانند اطلاعاتی از خانواده شهید به دست بیاورند.

اثر شما جزو نامزدهای سومین دوره دوسالانه جایزه شهید همدانی قرار گرفته است. به نظر شما وجود این دست جشنواره‌ها و جوایز چگونه می‌تواند به آگاهی نسل جدید منجر شود و از تحریف تاریخ معاصر، خاصه تاریخ زندگی شهدا جلوگیری کند؟
جشنواره‌ها کمک‌کننده هستند؛ اما قطعا کافی نیستند. با توجه به اینکه مخاطبانی داریم که نه‌تنها در جریان جشنواره‌ها نیستند، بلکه اصلا آنها را پیگیری نمی‌کنند، چطور می‌توان گفت که وجود این دست جشنواره‌ها در دیده شدن کتب مؤثر هستند؟ همان‌طور که گفتم به نظر من شهدایمان را باید در دنیای وسیع هنر به‌روز شده معرفی کنیم، آن هم در تمام شاخه‌ها؛ موسیقی، سینما، انیمیشن، حتی تبلیغات شهری. پس با این وسعت امکانات، صرفا جشنواره‌ها مؤثر نیستند.

درباره فعالیت‌های قلمی و پژوهشی که این روزها مشغول آن هستید، بفرمایید؟
به لطف خداوند کاری در مرحله چاپ دارم. این اثر کتابی است که در آن با نگاه زنانه به زندگی‌نامه‌ای از یک خانم بزرگوار که بسیار تأثیرگذار بودند، پرداخته‌ام. همچنین اکنون در حال نگارش زندگی‌نامه یکی از شهدای دفاع مقدس هستم و سعی دارم اثر را به‌صورت داستانی خلق کنم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...