زندگی و مرگ اولین خلبان در تاریخ ایران | الف


تاجی را که آغا محمدخان قاجار با اقتدار و خونریزی بسیار بر سر گذاشت، صد و پنجاه سال بعد احمد شاه مفت و مسلم ازدست داد. طبع راحت‌طلب و عشرت‌پسندِ این جوان فربه، خوردن و نوشیدن و البته هم‌نشینی با خانم‌های فرنگی در سالن های پاریسی را بیشتر می پسندید تا دردسرهای حکومت ایران در زمانه‌ای پر آشوب، عدم دخالت او در سیاست نیز ناشی از همین راحت‌طلبی بود نه اعتقاد او به پادشاهی دموکرات (پادشاهی که سلطنت کند نه حکومت) در نظامی مشروطه.

کلنل پسیان و ناسیونالیسم انقلابی در ایران» نوشته استفانی کرونین [Cronin, Stephanie]

بی کفایتی احمد شاه، آن هم در زمانه دشوار جنگ عالمگیر نخست و همچنین وقایع بعد از قرارداد ۱۹۱۹ ، شرایطی چنان پر هرج و مرج را برای کشور رقم زده بود که از راه رسیدنِ حکومتی نظامی برای سروسامان دادن به اوضاع، برای بسیاری قابل پیش بینی بود و در همین احوال بود که رضا خان میرپنج دست در دستِ سید ضیاء طباطبایی ( زیر لوای حمایت بریتانیا) با کودتای اسفند ۱۲۹۹، در سپهر سیاست این دیار ظاهر شده و بردیگران پیشی گرفتند.

اما در آن روزگار افسران لایق ایران دوستی بودند که اگر جای رضا خان، زمام امور را در دست گرفته بودند، بی شک سرنوشتی دیگر برای این دیار رقم می خورد؛ کلنل محمد تقی خان پسیان برجسته‌ترین چهره در این میان بود، چنان‌که سید ضیاء بعدها حسرت می‌خورد که چرا به جای رضاخان با نظامی درستکار و وطن‌پرستی چون پسیان دست دوستی نداده است.

البته با توجه به روحیات کلنل پسیان، بعید به نظر می رسد در کودتایی که یک ضلع آن بیگانگان و به خصوص بریتانیایی‌ها بودند شرکت کرده و آبش با سید ضیاء در یک جوی برود. به خصوص که برخی از اعضای خانواده این نظامی وطن‌پرست و درستکار در راه مبارزه با بیگانگان و استعمار بریتانیا جانشان را از دست داده بودند.

اعتماد کلنل پسیان به سید ضیاء و کابینه‌اش در آن روزگار نیز ناشی از عدم آگاهی او از ماهیت واقعی این جریان، به دلیل دوری زیادش از پایتخت بود. همین دوری بود که باعث شد شعارهای فریبنده سید ضیاء (به خصوص مبارزه با اشرافیت پوسیده) و اقدامات به ظاهر اصلاح گرایانه او، برای مدتی اعتماد کلنل را جلب کند. چه بسا اگر در پایتخت بود می دید این جماعت برای آب خوردن هم از سفارت بریتانیا اجازه می گیرند، در همان گام نخست راهشان از هم جدا می شد.

به هر روی در همان روزگاری که سردار سپه برای خود اسم و رسمی به هم زده بود و با اتکاء به سفارت بریتانیا و نزدیک به هزار و پانصد نیروی قزاقش در مقام فاتح پایتخت، چپ و راست اعلامیه‌های «حکم می کنم» صادر می کرد؛ شنیدن نام کلنل پسیان لرزه بر اندامش می‌انداخت. چنانکه رضا خان سردار سپه‌ای که در هر امر حکومتی دخالت می کرد، آشکارا خود را از غائله خراسان کنار می‌کشید، او که به یقین می دانست یارای آن را ندارد که مردانه و از روبه‌رو در میدان نبرد با کلنل روبه رو شود؛ بنابراین مصلحت را در این می دید که در غائله خراسان ابتکار عمل را به قوام بسپارد تا با تیر سیاست‌ورزی‌های او کلنل جوان از پای در آید. خاصه اینکه قوام با تجربه و سیّاس از برخورد تند کلنل در خراسان و مصادره اسب‌های محبوبش به نفع ژاندارمری کینه‌ای عمیق به دل گرفته بود.

بی شک همانگونه که سیاستمداران بریتانیایی حاضر در ایران نیز اعتراف کرده اند اگر در همان زمان کلنل ژاندارم‌های تحت فرمان خود را یکجا گرد آورده و عزم پایتخت می کرد، رویارویی چهار هزار نیروی ژاندارم دوره دیده‌ی معتقد و برخوردار از سلاح های پیشرفته چیزی نبود که از عهده رضاخان و قزاق های پاپتی‌ای که دور خود جمع کرده بود برآید. آنها حتی در مکتوبات خود علنا اشاره کرده بودند در صورت وقوع این اتفاق رضا خان فرار را برقرار ترجیح خواهد داد.

اما از بد حادثه کلنل پسیان سیاست باز نبود، سربازی وطن پرست و دلیر بود که ترجیح می داد پستی را که به او محول شده به خوبی انجام دهد؛ بنابراین برای برقراری نظم و آرامش مردم نیروهای خود را در سراسر خراسان پراکنده کرده بود و نه سودای سردار سپه‌ شدن در سر داشت نه نخست وزیری که آنها را دور خود جمع کند. سرانجام نیز همین بی باکی او که با تعداد اندکی سرباز در ایالت خراسان این‌سو و آن‌سو می رفت، فرصت را به دست کردهای یاغی دست نشانده قوام داد تا در مبارزه ای نابرابر سر او را که تا آخرین نفس جنگیده بود از تن جدا کنند.

شیوه کار کلنل به گونه‌ای بود که وقتی برای مدتی کوتاه حکومت خراسان را نیز عهده‌دار شد، مردم مشهد را با تجربه متفاوتی از نظم و حکومت داری توأم با عدالت و حسابرسی شفاف روبه‌رو کرد. چیزی که نه کسی تا آن زمان دیده بود و نه بعد از آن دید. لیاقتی که پسیان با وجود جوانی در اداره خراسان با آن اوضاع پرآشوب از خود نشان داد، حاکی از آن بود که اگر او امکان نقش آفرینی در افقی وسیع تر را یافته بود می توانست منشاء دگرگونی های سازنده بسیاری برای این دیار باشد.

اما تاریخ نشان داده که سرنوشت چهره‌های وطن پرستی همچون او، که به بیگانگان وابستگی نداشته، زیر بیرق آنها نرفته و به مصلحت مملکت خود جسارت رویارویی با قدرت های نامدار بیگانه را داشته‌اند، چندان به خوبی و خوشی نیانجامیده... یکی از تلخ ترین لحظه های تاریخ معاصر ایران، با تصویر سر بریده‌ی کلنل محمد تقی خان پسیان بر روی سرنیزه‌ی دژخیمانش ثبت شده، جوانی که هنوز به سی سالگی نرسیده بود اما با شایستگی ریاست قوای ژاندارم ایالت بزرگی چون خراسان را برعهده داشت و حتی برای مدتی کوتاه به بهترین شکل رل حاکم خراسان را نیز بازی کرد. او برخلاف قزاق کم سوادی چون رضا خان، نظامی تحصیل کرده ای بود که به چندین زبان خارجی تسلط داشت، آثاری ادبی را نیز ترجمه و منتشر کرده بود، با موسقی آشنایی داشت، پیانو می نواخت و نامش به عنوان اولین فرد ایرانی در تاریخ که گواهینامه خلبانی (با هواپیماهای جنگی) گرفته ثبت شده است.

دور از ذهن نیست که نه اشرافیت پوسیده و نه سیاست‌مداران وابسته و نه بیگانگان تمایلی برای بودنِ فردی با این شایستگی‌ها در مصدر امورنداشتند، به خصوص که او به زندگی ساده‌ای خو کرده و به ثروت اندوزی هم علاقه نداشت.

از همین رو در آن آشفته اوضاع این دیار که نیاز به فردی مقتدر با پیشینه نظامی برای سرو سامان دادن به اوضاع احساس می‌شد، سرو کله نظامی عامی و کم سوادی چون رضا خان پیدا شد که اقتدارش با خشونت و بدهنی همراه بود، نه نظامی تحصیل‌کرده و فرهیخته‌ای که از خانواده ای اصیل برخاسته بود و اقتدارش در میان زیردستان به دلیل کاردانی، لیاقت و شهامتش بود.

در تاریخ ایران اگر و اماها و حسرت‌ها برای فرصت های از دست رفته فراوان است ماجرای کلنل پسیان نیز یکی از پرافسوس ترین گوشه های تاریخ این دیار است که از قضا که آنگونه که شایسته اش بوده بدان پرداخته نشده است. در کتابهای تاریخ ایران تنها در مقاطع مربوط به وقایع کودتای اسفند ۱۲۹۹، اشاراتی گذرا نیز به ماجرای قیام کلنل درخراسان می شود. اما به صورت منفرد کتابهایی که زندگی این چهره وطن دوست را دستمایه خود قرار داده باشند، بسیار انگشت شمار بوده‌اند. درباره کلنل گویا تنها دو کتاب نوشته شده، یکی قیام کلنل محمد تقی خان پسیان که توسط علی آذری در سال ۱۳۵۲ نوشته شده و دیگری کتاب از تبریز تا مشهد (پژوهشی پیرامون قیام کلنل محمد تقی خان پسیان) نوشته دکتر یوسف متولی حقیقی که در دهه هشتاد به بازار آمده، هر دو کتاب بیشتر کیفیت روایی دارند تا تحلیلی، اولی جامع تر است و دومی خلاصه وار. از این سبب همواره خلاء آثاری که به روایت و تحلیل تاریخی قیام کلنل با در نظر گرفتن اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی آن روزگار پرداخته باشند، احساس شده است.

کتاب «کلنل پسیان و ناسیونالیسم انقلابی در ایران» نوشته استفانی کرونین [Stephanie Cronin] که اخیرا به همت نشر ماهی وارد بازار شده با توجه به رویکرد تاریخی و تحلیلی نویسنده تا اندازه می تواند خلاء موجود در این زمینه را مرتفع سازد. استفانی کرونین پیش از این با کتاب ارتش و حکومت پهلوی که توسط غلامرضا علی‌بابایی به فارسی ترجمه شده بود، در میان علاقمندان حوزه تاریخ به ویژه تاریخ نیروهای نظامی در ایران چهره ای کم و بیش شناخته شده محسوب می‌شد.



این کتاب توسط عبدالله کوثری ترجمه شده که خود اهل خراسان است و از علاقمندان کلنل و البته واقف به کمبود منابع درباره او. مقدمه ای هم که برای کتاب تدارک دیده نوشته ای‌ست خاطره برانگیز که حکایت از علاقه و همدلی او با خاطره این چهره مبارز درتاریخ معاصر ایران دارد که متاسفانه کم توجهی ها به او باعث شده امروز حتی در خراسان نیز برای بسیاری چهره‌ای ناشناخته باشد. در حالی که مزارش در باغ نادر در جوار مقبره نادرشاه در مرکز شهر مشهد قرار دارد.

کتاب حاضر درواقع برآیند همین احساس علاقه و رابطه عاطفی کوثری با کلنل پسیان بوده، چرا که با کنار هم گذاشتن چند متن مرتبط با زندگی و قیام کلنل کتابی کوچک اما خواندنی و مهم را درباره او تدارک دیده است. بخش اصلی کتاب در واقع مقاله ای بلند است از دکتر استفانی کرونین استاد دانشگاه آکسفورد و پژوهشگر تاریخ، درباره کلنل و قیام او با عنوان «کلنل پسیان و ناسیونالیسم انقلابی در ایران»؛ در این مقاله قیام این چهرۀ انقلابی در فروردین تا مهرماه ۱۳۰۰ شمسی مورد بررسی قرار گرفته و در عین حال اشاراتی نیز به زندگی و گذشته کلنل پسیان شده است.

اما چند نوشته‌ی دیگری که به کتاب پیوست شده نیز نقش مهمی در کامل شد نگاه خواننده کتاب به ابعاد مختلف قیام کلنل و زندگی شخصی او دارد. در این میان دو مقاله به قلم خود کلنل پسیان است، یکی رساله ای کوچک به نام «رساله دفاعیه» که در واقع شرح حال اوست به قلم خودش و دیگری رساله ژاندرمری ایران که کلنل در آن درباره اوضاع و احوال روبه احتضار ژاندرمری ایران نوشته است که این مقاله در مجله کاوه که در برلن منتشر می شده به چاپ رسیده است.

سوای اینها نوشته کوتاه دیگری که آن هم از مجله کاوه نقل شده در کتاب آمده که به خبر اعطای نشان صلیب طلایی آلمان به کلنل اختصاص دارد. این نشان در زمان خدمت و آموزش نظامی پسیان در ارتش آلمان به دلیل رشادت و لیاقت به او داده شده بود.

پایان بخش کتاب نیز مقاله ای ست که توسط آبتین گلکار از زبان روسی ترجمه شده است. در این مقاله پژوهشگر روس ولادیمیر گنیس، به بررسی تحولات خراسان و تلاش‌هایی که پیش از به قدرت رسیدن کلنل برای نزدیک کردن خراسان به سوی شوروی در این منطقه رخ داد پرداخته است. این مقاله به دلیل ترسیم فضای حاکم بر خراسان در آن ایام، در فهم بهتر وقایع خراسان در دوران قیام کلنل تاثیری در خور دارد.

سرانجام اینکه مقاله بلند استفانی کرونین با وجود کوتاهی آن در قیاس با حجم یک کتاب مفصل، به دلیل اشرافی که نویسنده، درباره تاریخ معاصر ایران به ویژه از جنبه نظامی داشته حاوی تحلیل هایی قابل تامل درباره زندگی و قیام کلنل است. به ویژه اینکه قیام کلنل توسط یکی از چهره های معروف تاریخ ایران یعنی احمد قوام سرکوب می شود که در عالم سیاست چهره ای دوگانه از او ترسیم شده است: گاه خادم و گاه خائن!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...