آریامن احمدی | آرمان امروز


صدوهفده سال از امضای فرمان مشروطیت در 14 مرداد 1285 می‌گذرد، ودر طول این سال‌های یاس و نومیدی و شکست، آثار بسیاری در شعر و داستان و رمان نوشته و منتشر شده است. حسن اصغری از جمله این نویسندگان است. «ول کنید اسب مرا»، «وعده‌گاه مرگ»، «قتلگاه باغ اتابک» و یک کتاب با عنوان «احزاب سیاسی در انقلاب مشروطه» چهار اثری است که از این نویسنده و پژوهشگر از سوی نشر روزگار و اندیشه هزاره سوم منتشر شده است.

ول کنید اسب مرا حسن اصغری

اصغری نیم قرن است که داستان می‌نویسد. او متولد 1326 در شهر خمام رشت است. از سال ۱۳۵۵ با انتشار مقاله‌ و داستان کوتاه در نشریات کارش را شروع کرد و به‌دنبال آن اولین کتابش «خسته‌ها» در سال 1355. تا امروز بیش از سی رمان‌ و مجموعه‌داستان‌ از اصغری منتشر شده است. برخی از داستان‌های کوتاه اصغری برنده جوایزی چون جایزه گلشیری شده و برخی نیز به زبان‌های انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی، لهستانی و ترکی ترجمه شده است. آنچه می‌خوانید گفت‌وگویی است با حسن اصغری درباره آثار تازه‌‌اش که روایتی داستانی-تاریخی از شخصیت‌های دوران مشروطه، ستارخان، حیدرعمواوغلی و دکتر حشمت است:

آقای اصغری، شما طی سال‌های اخیر و سال جاری، سه رمان با زمینه تاریخی مشروطه منتشر کرده‌اید: «ول کنید اسب مرا»، «وعده‌گاه مرگ» و «قتلگاه باغ اتابک»، و یک کتاب هم که مجموعه مقالات شما است با عنوان «احزاب سیاسی در انقلاب مشروطه». پیش از ورود به این سه رمان، برگردیم به خود مشروطه تا روی کارآمدن رضاشاه. در این دوره ادبیات ما بیشتر بر شعر استوار بود که سرانجامِ بسیاری از شاعران مرگ بود. در زمینه داستان چندان اثر موفقی نداشتیم. شعر و داستان در این دوران را چگونه می‌بینید؟

بله، دوره قاجار، شعر حرف اول را می‌زد و جایگاه ویژه داشت؛ اما در یک دوره هفت‌هشت ساله پیش از انقلاب مشروطیت، موزه‌های ادبیات اعم از شعر و سفرنامه و حتی داستان‌سرایی و قصه‌نویسی و حتی تاریخ‌نگاری درحال شکوفایی بودند. نشریات ادبی و سیاسی و انتقادی به وجود آمدند و تاثیرگذار هم شدند. به‌عنوان مثال، آثار ادبی فرانسوی و روسی ترجمه و چاپ شدند. بی‌شک تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تاثیری انقلابی در روساخت و فرهنگ و ادبیات و هنر ایجاد می‌کند که همین تحولات فرهنگی و ادبی بر زیرساخت سیاسی و اقتصادی جامعه تأثیری متقابل دارد و دگرگونی پدید می‌آورد. در جریان یکی‌دو دهه پس از انقلاب مشروطیت، شکوفایی شعر و داستان و نقاشی و موسیقی و نوگرایی در همه عرصه‌های فرهنگی پدیدار شد.

نیما و میرزاده عشقی و عارف و دهخدا و جمالزاده و حتی صادق هدایت و دیگران، فرزندان انقلاب مشروطیت‌اند. باید گفت که شعر نیما، زاده انقلاب مشروطیت است که ادبیات مدرن فرانسه را وارد فرهنگ ایران کرد و نگاه شاعران و هنرآفرینان ما را به افق‌های نو آشنا کرد. نوگرایی و نوآوری در هنر همواره زاده تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. ما امروزه نمی‌توانیم شعر و داستان و نقاشی و موسیقی یکصدساله‌مان را جدا از تحولات انقلاب مشروطیت ارزیابی کنیم. پس‌لرزه‌های انقلاب مشروطیت اکنون نیز دیده می‌شود و هم‌چنان زنده و پویا و زایا است.

تاثیر مشروطه را بر شکل‌گیری مسیری تازه و نو در ادبیات معاصر، چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا مشروطه، که صدوهفده سال از آن می‌گذرد، دستاوردهای نویی در ادبیات داشت؟

بله، ما در طول هزارسال، اشعار منظوم داشته‌ایم که با داستان‌سرایی و قصه‌پردازی درهم آمیخته‌اند؛ و همین آثار منظوم میراث فرهنگی ما را شکل داده‌اند. شاعران و داستان‌نویسان یکصد سال اخیر ما، با پشتوانه این میراث سترگ، آثاری نو آفریده‌اند. هیچ شاعر و داستان‌نویس یکصد ساله ما، بدون پشتوانه میراث یک‌هزار ساله ما، قادر نبوده‌اند آثار ادبی عالی بیافرینند. جمالزاده، هدایت، چوبک و احمد محمود و سایر داستان‌نویسان صدساله ما از این میراث هزارساله آب نوشیده‌اند و آنگاه ثمر نو تولید کرده‌اند. تمام آثار شعر و داستان یکصدساله ما، بدون میراث فرهنگی هزارساله‌مان زاده نمی‌شدند. آثار ادبیِ اکنون ما، وابسته به سرچشمه آثار ادبی و فرهنگی یک‌هزار ساله ماست. رشد و شکوفایی مستمر فرهنگی، بی‌شک نتیجه تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است. تحولی که بنا به ضرورت اقتصادی و اجتماعی در زیرساخت روابط اجتماعی پدید می‌آیند، ناگزیر روساخت فرهنگی جامعه را نیز دگرگون می‌کند. دگرگونی فرهنگی البته آرام‌آرام جوانه می‌زند، و به بار می‌نشیند. اشعار شاعران یکی‌دو دهه‌ پیش از انقلاب مشروطیت، عموما با مضامینی اجتماعی و سیاسی، به‌گونه‌ای پنهان و پر از اشاره و کنایه، سروده می‌شدند.

نمونه برجسته‌اش اشعار ملک‌الشعرای بهار است. در اوج حرکت اجتماعی مشروطه، آثار جمالزاده و پاورقی‌نویسان روزنامه‌ها و مجلات، با مضامینی سیاسی و اجتماعی منتشر شده‌اند و تاثیر فرهنگی بر جنبش مردم داشته‌اند. مثلا یک داستان ناتمام دهخدا در صوراسرافیل نوشته که پس از اعدام میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و مهاجرت دهخدا به فرنگ، ناتمام ماند. این داستان ناتمام سرانجام در مجموعه «چرند و پرند» دهخدا چاپ شده است. در دو دهه‌ پیش از انقلاب مشروطیت، آثار نویسندگان فرانسوی و روسی آرام‌آرام ترجمه می‌شدند و در روزنامه‌ها و مجلات آن دوره به چاپ می‌رسیدند و خوانندگان مشتاقی نیز داشتند. تمام تحولات و انقلابات اجتماعی و سیاسی در اذهان مردم، تکان‌های زلزله‌وار پدید می‌آورند و در فرهنگ و باورهای مردم نیز دگرگونی و دگربینی ایجاد می‌کنند. دستاوردهای فرهنگی صدسال اخیر ما درواقع از چشمه انقلاب مشروطیت آب نوشیده‌اند و ثمر داده‌اند. نوگرایی در آثار شاعران و داستان‌نویسان صد سال اخیر ما، بی‌شک از انقلاب مشروطیت تاثیر گرفته‌اند.

کدام گرایش‌های سیاسی از مشروطه به بعد، در ادبیات موفق‌تر و ماندگارتر بودند؟

گرایش سیاسی، هیچ‌گاه به‌گونه‌ای عریان و آشکار، در آثار ادبی و فرهنگی بازتاب نمی‌یابند. به‌نظر من، گرایش غالب سیاسی و اجتماعی در آثار ادبی و فرهنگی پس از انقلاب مشروطیت، نگاه آزادی‌خواهانه و عدالت‌خواهانه بود و اکنون نیز همین گرایش به صورت پنهان و غیرمستقیم در آثار داستانی و شعر ما ادامه دارد. این گرایش در آثار جمالزاده و هدایت و سایر داستان‌نویسان بازتاب دارد. در شعر نیز همین گرایش در بافت اشعار میرزاده عشقی و عارف و بهار و ایرج‌میرزا و سایران دیده می‌شود.

این گرایش اجتماعی اکنون نیز در آثار داستانی و شعر ما به چشم می‌خورد. به بیانی دیگر، مضامین اجتماعی انقلاب مشروطیت اکنون نیز در آثار داستانی و اشعار ما دیده می‌شوند. مضامین فرهنگی هزارساله ما مثل کاوه آهنگر و ضحاک و آرش و رستم و اسفندیار و سیاوش و صدها نام و اسطوره یک‌هزار ساله، در شعر و داستان اکنون ما به چشم می‌زند که البته این نام‌ها به عنوان نماد و اشارات تاریخی و اجتماعی، کارکرد منفی نداشته‌اند و به‌نظر من تاثیرگذار نیز بوده‌اند. هر ملتی با میراث گذشته خویش، به‌گونه‌ای پنهان و عاشقانه درهم آمیخته‌اند و با آن می‌زیند و از آن بهره می‌گیرند تا سخن روز دل خویش را بازگویند. به نظر من داستان و شعر امروز ما نیز از نوشگاه انقلاب مشروطیت آب می‌نوشد و سیراب می‌شود.

یاسی که پس از مشروطه بر فضای ادبی حاکم بود، در کودتای 28 مرداد نیز تکرار شد. آثار این دو مقطع مهم تاریخی در شعر و داستان را چگونه ارزیابی می‌کنید و چه آثار موفقی از این یاس و نومیدی که می‌توان از آن با عنوان «شکست تاریخی» نیز یاد کرد، هنوز خواندنی است؟ ناگفته پیدا است که شعر در هر دو مقطع تاریخی، کارکردِ بهتری نسبت به داستان داشت در جامعه. کارکردِ رسانه‌ایِ شعر بیشتر از داستان بود. به‌نوعی ما در این دو دوره، شاهد «شعر شکست» بودیم. این شکست در داستان هم بود. بعد از یک قرن، هنوز دامن‌گیرِ ادبیات، هنر و جامعه ما است. همین شکست، در شخصیت‌های رمان‌های مشروطه شما نیز هست. خاستگاه این شکست‌ها کجاست؟

من البته با طرح یاس و اندوه ناشی از شکست انقلاب مشروطیت موافق نیستم. بازتاب شکست در آثار شاعران و داستان‌نویسانی که من دیده و خوانده‌ام، بیشتر فریادِ دادخواهانه بازتاب داشته تا یاس و اندوه. من خشم در آثار آن‌ها دیده‌ام نه یاس و اندوه. این یاس و فریاد در اشعار نیما و شاملو و اخوان و دیگران نیز به چشم می‌خورد. بازتاب ناکامی و شکست در فرجام انقلاب مشروطیت وحتی شکست جنبش ملی مصدق در شعر و داستان این دو مرحله تاریخی فقط ناله اندوهناک نبوده، بلکه فریاد اعتراض هم بوده است. نمونه‌های برجسته و چشمگیر اشعار شاملو و سیاوش کسرایی است مثل شعر «آرش کمانگیر» و ده‌ها سروده اعتراضی شاملو. من بازتاب این نگاه به آینده را در داستان یکصد ساله هم مشاهده می‌کنم. کسی نمی‌تواند ادعا کند که اشعار بهار بعد از انقلاب مشروطیت اندوه‌زده است. به نظر من موارد ناچیز و اندک را نباید به کلیت ادبیات یکصد سال اخیر آوار کرد. خودِ من در سه رمان تاریخی‌ام بیشتر بن‌مایه‌های حماسی را برجسته کرده‌ام، از این منظر می‌توان می‌توان گفت که فرجام حماسه‌ها همواره تراژیک است، اما مرگ‌اندیشی نیست و پایان حرکت هم نه! بل زایشی نو برای دوره‌ای جدید...

مشروطه به‌نوعی آرام‌آرام راه را برای ورود زنان به شعر باز کرد. اما حضور موفق زنان از دهه سی و چهل به بعد است. ما در این دوره، شخصیت‌های زن در شعر و داستان هم نداریم یا به ندرت و ناچیز. اما حضور زن را در آثار ترجمه می‌توانیم ببینیم. به‌نظر می‌رسد ترجمه، راهی بود برای بازکردن دریچه‌های نو رو به جامعه ایرانی؟

انقلاب مشروطیت ضربه‌های کوبنده به مردسالاری و پدرسالاری وارد کرد. این ضربه‌ها آرام‌آرام به بار نشست و در صدسال اخیر به شکوفایی رسید. ما می‌دانیم که در اوج پیروزی انقلاب مشروطیت، دویست مدرسه نسوان در تهران، تبریز و رشت تاسیس شده است. این تحول باعث شد تا بانوان ما وارد عرصه داستان و شعر شوند و آثار ماندگار نیز بیافرینند. تحولات بعد از انقلاب مشروطیت درواقع ادامه ضربه‌های کوبنده انقلاب به باورهای سنتی مردسالاری بود و اکنون نیز این روند به تندی شتاب گرفته و حرکت به پیش است، چیزی که ما در اعتراضات سال‌های اخیر نیز دیدیم.

پس از گذشت صدوهفده سال از مشروطه، چندسالی است که آثاری با زمینه و پس‌زمینه مشروطه در ژانر رمان تاریخی منتشر می‌شود. آثار رضا جولایی و شما از نمونه‌های برجسته‌ای است که این سال‌ها منتشر شده است. چه شد که شما به سراغ این دوره تاریخی و شخصیت‌های تاریخیِ حیدرعمواوغلی، دکتر حشمت، و ستارخان رفتید؟

من در طول پنجاه‌سال داستان‌نویسی، سه رمان در باب انقلاب مشروطه و شخصیت‌های موثر در آن انقلاب نوشته‌ام. 25 سال پیش رمان «ول کنید اسب مرا» را چاپ کردم. شخصیت اصلی این رمان دکتر حشمت است؛ نقش حشمت در شورش جنگل و دستگیری و اعدام او در رشت و در همین رمان به قیام «کمیته ستار رشت» و فتح تهران و نقش و مشارکت دکتر حشمت به‌عنوان طبیب قشون ملی اشاره کرده‌ام. این رمان را سه سال پیش بازنگری و بازنویسی کردم و با نام «درفش پوستین بر چوبه دار» منتشر شد.

احزاب سیاسی در انقلاب مشروطه

من از سال ۱۳۵۰، در حاشیه داستان‌نویسی و نقد ادبی با علاقه و پیگیرانه، به مطالعه تاریخ به‌ویژه تاریخ قاجار و وقایع و پدیده‌های مهم انقلاب مشروطیت و شرح‌حال شخصیت‌های موثر در آن انقلاب مشغول بوده‌ام. در دهه ۷۰ ، بنا به نیاز درونی و ضرورت اجتماعی، مقاله‌هایی درباره وقایع مهم انقلاب مشروطیت نوشتم. بنا به توصیه و تشویق دوستان، به ویژه دوست فرزانه‌ام زنده‌یاد فریبرز رییس‌دانا، برخی از مقالات را به صورت کتابی با نام «احزاب سیاسی در انقلاب مشروطیت» تدوین و چاپ کرده‌ام. در باب سه رمان تاریخی‌ام باید تاکید کنم که من در نوشتن رمان تاریخی، شاید بتوانم بگویم که بیست درصد از وقایع تاریخی بهره گرفته‌ام. البته باید تاکید کنم که سه رمان تاریخی من، بازنگاری تاریخ نیستند. در هر سه رمان، شاید ده- بیست درصد بن‌مایه وقایع انقلاب‌اند؛ اما همین ده- بیست درصد نیز با نگاه هنری من بازخلق شده‌اند. افق وقایع گذشته، در افق ذهنی و فرهنگی اکنون من، درهم آمیخته و در قالب سه رمان ادبی ارائه شده است؛ بازخلق وقایع تاریخی با نگاه و افق اکنون در جامه‌ هنر. عده‌ای از شخصیت‌های رمان من، تأثیرگذاران و کوشندگان مؤثر در تحولات اجتماعی بوده‌اند که در سه رمان مطرح شده‌اند و البته با نگاه خلاقانه بازخلق گشته‌اند.

شخصیت‌های انقلابی همچون حیدرخان عمواوغلی و ستارخان و دکتر حشمت، در نگاه من، از انسان‌های کوشنده و تاثیرگذار بوده‌اند که هر سه در قربانگاه واپس‌گرایان و مستبدان قربانی شده‌اند و سرنوشتی شبیه سیاوش و اسفندیار و سهراب و بسیاری از آدم‌های اسطوره‌ای ما، پایانی تراژیک داشته‌اند که در این سه رمان تصویر شده‌اند. نسل امروز ما تشنه تاریخ گذشته خود به‌ویژه از وقایع یکصدساله است؛ چراکه اکنون خود از کوشندگان آزادیخواه امروز کشورشان شده‌‌ا‌ند. رمان‌های تاریخی می‌توانند شوق جوانان را به سوی افق گسترده تاریخ یکصدساله باز کند و کوشندگان مردمی را به آنان نشان دهد؛ به قول رودکی پدر شعر فارسی: هر که نامُخت از گذشت روزگار/ نیز ناموزد ز هیچ آموزگار.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...