دیکتاتورِ زبانشناس! ‌| الف


در اتحاد جماهیر شوروی سابق، کنار آبراه ولگان، مجسمه بزرگی قرار داشت که ساخته دست زندانیان بود. روزی نگهبان مجسمه متوجه شد سر مجسمه با فضولات پرندگان مهاجری که برای استراحت روی آن می‌نشینند پر شده است. مسئولان فورا راه حلی پیدا کردند. آنها برق فشار قوی به سر مجسمه وصل کردند. از آن پس کنار مجسمه پر شد از اجساد پرندگان، و هر روز صبح نگهبانی وظیفه داشت که آنها را به خاک بسپارد. چندی نگذشت که خاکهای اطراف مجسمه غنی شد و گلهای بسیار آنجا رویید. آن مجسمه پاکیزه که به دوردستها نگاه می‌کرد تندیس مردی بود که سرفصل نوینی را در تاریخ معاصر روسیه آغاز کرد. او کسی نبود جز «یوسیف ویسارونوویچ استالین» [Joseph Vissarionovich Stalin].

یوسیف ویسارونوویچ استالین» [Joseph Vissarionovich Stalin] مارکسیسم و مسایل زبان‌شناسی» [Marxism and problems of linguistics]

همان کسی که عده‌ای او را دیکتاتور مقتدر و خون‌ریز می‌خوانند. کسی که نزدیک به سی سال در آن دوران که مارکسیسم برای خود برو بیایی داشت، در اتحاد جماهیر شوروی حکومت کرد. حکومتی که بسیاری آن را به کیش شخصیت پرستی و شیوه‌های مخفی حذف مخالفین محکوم می‌کنند. البته این تنها چهره‌ی او نیست که عده‌ای ترسیم کرده‌اند؛ عده‌ای هم برعکس، او را رهبری یگانه می‌دانند که در جنگی مصیبت بار روسیه را از چنگ آلمان هیتلری نجات داد. بی‌سوادی را ریشه‌کن کرد و تحصیلات و خدمات پزشکی در دوره حکومتش رایگان شد. این دو دیدگاه متناقض به کنار، اما کسی چه فکر می‌کرد همین دیکتاتور خون‌ریز یا رهبر یگانه، در مسایل زبانشناسی دستی دارد و در سالهای آخر عمر از او جزوه‌ای با عنوان «مارکسیسم و مسایل زبان‌شناسی» [Marxism and problems of linguistics] به چاپ رسیده است.

مطالب این جزوه مصاحبه هایی بود که او با روزنامه پراودا درباره زبان و زبان شناسی کرده بود و اهمیتش به حدی بود که مایکل هلیدی، زبان‌شناس بریتانیایی در مقالات کتاب «زبان در جهان در حال تغییر»، به نظرات استالین درباره نظام دستوری و ذخیره واژگان پایه اشاره کرد. استالین اگرچه در پاسخ به گروهی از رفقای جوان خود اعتراف کرده بود که تخصصی در زبان‌شناسی ندارد اما مارکسیسم در زبان شناسی را همچون مارکسیسم در دیگر علوم اجتماعی مستقیما به حوزه کاری خود مربوط می‌دانست. کتاب «مارکسیسم و مسایل زبان‌شناسی» ترجمه نسخه انگلیسی آن جزوه است که به قلم دکتر محمدرضا اصلانی ترجمه و به تازگی توسط نشر «کتاب بهار» راهی بازار شده است. در این کتاب پس از پیشگفتار مترجم، این موضوعات پیش روی ماست:

«درباره مارکسیسم در زبان شناسی»، «درباره پاره‌ای از مسایل زبان شناسی در جواب رفیق کراشنینیکووا»، «در جواب رفیق سانژیف»، «برای رفقا دی. بلکین و اس. فورد»، «در جواب رفیق ای. خونوپوف»، «چند مثال در تبیین پاسخ استالین به خوپولوف». افزون بر این موضوعات، بخش انتهایی کتاب پیوست نیز دارد که به قلم مایکل جی. اسمیت است، با این عنوان: «پیوستگی صورتها: زبان، ملت، استالین». این پیوست از نظر موضوعی کامل کننده مطالب است.

از جمله پرسشهایی که استالین در این کتاب درصدد پاسخگویی بدانهاست عبارتند از: «آیا زبان روساختی است که روی زیرساخت قرار دارد؟» «آیا هر طبقه، جامعه زبان خاص خود را دارد و مردم چیزی به نام زبان منفرد، مشترک و بی طبقه ندارند؟» «مشخصه های ویژه زبان چیست؟» و... در این کتاب بخشی از نظریه استالین را درباره زبان چنین می‌خوانیم:

«زبان از اساس با روساخت فرق دارد. زبان محصول این زیرساخت یا آن زیرساخت و یا زیرساختی کهنه یا جدید در جامعه‌ای فرضی نیست، بلکه محصول کل دوران تاریخی جامعه و تاریخ زیرساختها در طول چند قرن است، زبان را طبقه اجتماعی خاصی به وجود نیاورده، بلکه محصول کل جامعه، همه طبقات اجتماعی آن و تلاش صدها نسل است. زبان برای برآورده کردن نیازهای یک طبقه اجتماعیِ خاص نیست، بلکه باید نیازهای کل جامعه و همه طبقات اجتماعی را برآورده کند. دقیقا به همین دلیل زبان یگانه‌ای برای کل جامعه به وجود می‌آید که در میان تمام اعضای آن جامعه زبان مشترک همه است.»

از محمدرضا اصلانی تاکنون ترجمه چند اثر دیگر هم به چاپ رسیده است که عبارتند از: «زبان و سیاست» اثر ایدریئن بیرد، «راهنمای توپچی فریبکار» اثر سالوادور دالی. این مترجم تالیفاتی هم دارد که از آن جمله اند: «فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز»، «استعاره و مجاز در داستان (پژوهشی در حوزه زبانشناسی)»، «سیری در آثار داستان نویسان کرد»، «دریایی که همیشه توفانی بود» و ...

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...