تولد یک کابوس | آرمان ملی


ششم آگوست سال 1945، به دستور هری ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا و در زمان جنگ جهانی دوم، اولین بمب اتمی به دستور او، در ساعت هشت و پانزده دقیقه روز دوشنبه، توسط یک هواپیمای بمب افکن بوئینگ بی-29 روی شهر هیروشیما انداخته شد. به فاصله 3 روز ، بمب دیگری بر فراز ناگازاکی انداخته شد و فاجعه بعدی را رقم زد. و دقیقا 10 روز بعد از این فجایع و مصیبت‌های دیگر ، جنگ جهانی دوم پایان گرفت. جنگ بر چهره بسیاری از شهرها پنجه کشیده بود و خیلی از آنها را نابود کرده و صد البته که تمام این اتفاقات از دید ادبیات دور نمانده بودند.

از هیروشیما با عشق» [Yoko’s Diary: The Life of a Young Girl in Hiroshima During WWII] نوشته یوکو موری واکی [yoko moriwaki]

کتاب «از هیروشیما با عشق» [Yoko’s Diary: The Life of a Young Girl in Hiroshima During WWII] نوشته یوکو موری واکی [yoko moriwaki] که توسط نشر مان کتاب به چاپ رسیده است، نگاهی کاملا انسانی به فاجعه‌ای دارد که در آن همه چیز در کسری از ثانیه به خاکستر تبدیل می‌شود. در این کتاب آدم‌ها از شمار انسانی شان خارج شده و به آماری تبدیل شده‌اند که عدد آن نشان دهنده فاجعه‌ایاست که بر این مردم وارد شده است. نویسنده کتاب یعنی یوکو موری واکی در آن زمان 12 سال داشت. دختربچه‌ای پر از شور که شاید زندگی‌ای عادی داشت و درست مثل بقیه دانش آموزان در ساعت مقرر به مدرسه می‌رفت و برمی‌گشت. اگرچه یوکو یکی از هفت هزار و پانصد دانش آموز کارگر در هیروشیما بود اما به هر حال زندگی برایش تعریف مشخصی داشت. کتاب در تمام قسمت‌ها، آن اضطراب و هیجان ناشی از جنگ را به همراه دارد حتی زمانی که صحبت از اتفاق دیگری به میان باشد. «....یوکو و خانواده اش در جزیره زیبا و کوهستانیِ میانجیما زندگی می‌کردند که یکی از زیباترین معابد ژاپن در آن قرار دارد. با هم در خانه کوچکی روزگار می‌گذراندند که با کاغذهای سنتی ژاپنی ساخته شده بود. پدر یوکو معلم موسیقی بود...».

قسمت اعظم کتاب به شکل خاطره نگاری نوشته شده است و به زعم من خیلی از خواننده‌ها مثل خود من علاقه ای کنجکاوانه به خواندن روز نگاری‌ها داشته باشند. خاطره نگاری‌های یوکو فضای جنگ زده ژاپن را در سال 1945 به زیبایی به تصویر می‌کشد و از مصیبت‌ها و دردهای خود و دیگران و از سوگی که برای وطن از دست رفته اش بر دلشان نشسته است می‌نویسد.

در خلال سطور خاطرات ساده یوکو می‌توان به حس وطن پرستی و درکی از همیاری و همکاری میان آدم‌ها پی برد. آدم‌هایی که در شرایط بحرانی برای هم ارزش قائل می‌شدند و فداکاری و ایثار همواره اولین آرمان و ایده شان بوده است. در این یادداشت‌های ساده، رابطه میان مردم و عوام با حکومت وقت ژاپن به خوبی هویداست. بچه‌ها به خوبی از استراتژی‌های جنگی آمریکا و بریتانیا مطلع بودند و خوب می‌دانستند که باید از آنها نفرت داشته باشند.«.... امروز در تلماچو آژیر خطر زدندو در بعد ساکانچو آژیر حمله هوایی. برای همین یک راست به مدرسه رفتیم و در آنجا پناه گرفتیم. چهار ساعت در پناهگاه بودیم و به همین خاطر کمی ترسیدیم. ولی هر اتفاقی هم که بیفتد من نباید ناامید شوم...».

پُل هَم، ویرستار کتاب از هیروشیما با عشق که آن را به انگلیسی برگردانده است، بسیار با فکر و تامل این کار را رقم زده است. تعریف و توضیح از حال و احوال سیاسی و فرهنگی آن زمان در پی نوشته‌های تکمیلی به خواننده کمک کرده است که ورای یادداشت‌های یک کودک دوازده ساله اوضاع را از زاویه دید یک محقق هم بررسی کند. کمتر کتابی در این حوزه خوانده ایم که باخترنشینان آن را تعریف کرده باشند و هر آنچه تا به حال خوانده ایم گزارشی‌هایی است مفصل و مبسوط از زبان متفقین و شرح حال عامه مردم در این حوزه. اما در کتاب «از هیروشیما با عشق» می‌توان این فاجعه را از منظر دیگری مورد بررسی قرار داد.

اگرچه حالا بعد از گذشت سالها دیگر از آدم‌هایی که درگیر این اتفاق مهیب شده بودند تقریبا تعداد خیلی کمی باقی مانده است اما کشته شدن هزاران نفر در آنی و لحظه ای، عواقب ناشی از این بمباران خانمان سوز و بلایایی که بعد از اتمام بمباران تازه به وقوع پیوستند و کسی هم جلودارشان نبود همچنان ادامه دارد و در روزنوشت‌ها، وقایع نگاری و حتی در دلنوشته‌های بسیاری از نویسندگان خود را نشان می‌دهد. «... امروز و درست در همین لحظه نبرد شدیدی در اکیناوا در جریان است. من مطئنم که دختر مدرسه‌های آمریکایی و بریتانیایی دارند سخت کار می‌کنند و دارند همه کاری برای پیروزی در جنگ انجام می‌دهند. ما نباید از انها عقب بمانیم ...».

آن چیزی که خواننده را در تمام صفحات این کتاب مجذوب خود می‌کند، امیدی است که در خط به خط خاطرات یوکو دیده می‌شود. امیدی که اگرچه با مرگ رقت بار او، دقیقا یک روز بعد از بمباران هیروشیما ناتمام ماند اما بر جان تمام مردم ژاپن رخنه کرد و به آنها این امید را داد که می‌شود از اول همه چیز را تعریف کرد و جنگ را با روشناییِ شور و امید به فرداها غافلگیر کرد. کتاب صدای معصومانه دختریست که جنگ همه چیز او را در عنفوان شکوفایی نابود کرد. بمب افکن‌هایی که در نگاه مظلومانه او مهیب ترین هیولاهای عصر حاضر بودند و نه او نه هیچ کس دیگری نتوانست این دیو مخوف را متوقف کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...