ماموریت عیسی ساختن دوازده مجسمه است در قصر ملک‌التجار... سنگتراش و مجسمه‌ساز بیست‌ساله که به جرم علاقه به دختر ملک‌التجار تبعید می‌شود... بعدها نامِ «یزدان» را برای خود انتخاب می‌کند و بعد به اقتضای زمان «داوود» می‌شود، کهن‌الگویی است که نمی‌میرد، بلکه انگار در قالب دیگران حلول می‌کند... زبان دختر را سردمداران حکومتی بریده‌اند


هنر علیه ستم | سازندگی


رمانِ «ظلمتِ شبِ یلدا»، عاشقانه‌ای است بر بستر تاریخ؛ محور اصلی این رمان بر مبنای عشق و ایثار و ازخودگذشتگی است. عناصر صوری متن، چشم‌اندازهای زیادی را به ذهن می‌‌کشاند که هرکس می‌‌تواند خوانش و تأویل خود را از آن داشته باشد. اما آنچه در سراسر متن به چشم می‌خورد، ظلم و ستم و اجحافی است که از طرف حکومت وقتِ «قرن دهم هجری» بر مردم اعمال می‌شود.

ظلمت شب یلدا امین فقیری

رمان در نگاه اول، تصویری از «عیسی»، سنگتراش و مجسمه‌ساز بیست‌ساله را به ما نشان می‌دهد که سردمداران حکومتی او را به جرم عشق و علاقه‌مندی به دختری به نام «یلدا» که دختر ملک‌التجار از تاجران معروف شیراز است، به شدت مضروب می‌کنند. امامقلی، پسرِ اله‌قلی «عموی پادشاه» که عاشق و دلباخته یلداست تصمیم می‌گیرد که به هر طریقی عیسی را از میان بردارد. در این بین از طرف حکومت وقت به عیسی ابلاغ می‌شود که در ضرب‌الاجلی کوتاه باید شهر شیراز را ترک کند. عیسی علیرغم میل باطنی‌اش و عشق سوزانی که به یلدا دارد مجبور می‌شود خانه و زندگی و مادر خود را ترک کند...

در این رمان به تمثیل‌ها و نشانه‌هایی برمی‌خوریم که می‌توان آنها را به وضعیت موجود اکثر نظام‌های جهان تعمیم داد. ابتدا در قصر ملک‌التجار، دوازده ستون به صورت مجسمه‌هایی یک شکل می‌بینیم که با دست‌هاشان گویی طاقِ قصر را نگه داشته‌اند. تندیس‌هایی یگانه و یک شکل که چشم‌هاشان شباهت بسیار زیادی با چشم‌های یلدا، دختر ملکالتجار دارد و از جهتی انگار نمادی از حواریون عیسی مسیح هستند. عیسی در این رمان، به‌عنوان کاراکتر اصلی، علاوه بر نام دلالت‌گرش، می‌تواند یک کهن‌الگو باشد. ناگفته نماند که کاراکترهای بسیاری در این رمان وجود دارند که در جهان پیشینه کهن الگویی دارند. ماموریت عیسی ساختن دوازده مجسمه است در قصر ملک‌التجار که همه یک شکل هستند و با دست‌هاشان سقف را گرفته‌اند و در مفهومی استعاری انگار نمادی از یگانگی و وحدت هستند. همچنانکه خط سیر اصلی این رمان هم بر پایه همین یگانگی است.

عیسی که بعدها نامِ «یزدان» را برای خود انتخاب می‌کند و بعد به اقتضای زمان «داوود» می‌شود، کهن‌الگویی است که نمی‌میرد، بلکه انگار در قالب دیگران حلول می‌کند. و همینطور یلدا که زبانش را سردمداران حکومتی بریده‌اند، نامیرا است. چون جلوه‌ای از عشق و وفاداری است.

شروع رمان، به طرزی سریع و ناگهانی با صدای کوبش در، مخاطب را در همان سطور نخست به درون داستان می‌کشاند و او را با جسم خونین «عیسی»، کاراکتر اصلی رمان آشنا می‌کند. کشمکش داستان، از جایی شروع می‌شود که عیسی به یلدا دل می‌بازد. این یک کشمکش درونی است که بازتاب بیرونی به خود می‌گیرد و تمام مردم شهر، از آن آگاه می‌شوند. این کشمکش و درگیری به تعلیق و انتظار می‌انجامد. عیسی بعد از مداوا و جان سالم به‌دربردن از ضربه‌ای هولناک که امامقلی به سرش زده، مجبور می‌شود که خانه و کاشانه خود را ترک کند. او مدام در فکر چاره‌جویی و انتقام است.

یک کشمکش دقیق و تاثیرگذار، کشمکشی است تصاعدی و یا پیش‌بینی‌شده، این کشمکش از تضادهای عینی و ذهنی واقعیت داستان نشأت می‌گیرد و درحقیقت خصلت جهشی یا تصادفی ندارد و با پیشرفت داستان جا می‌افتد و خصلت بحرانی و حاد به خود می‌گیرد. در این ماجرا کشمکش عیسی با حکومتِ وقت دو وجه دارد: یکی وجه بیرونی، و دیگری وجه درونی. وجه بیرونی آن، کشمکش آشکاری است بین حکومت و عیسی که باید شهر و دیار خود را ترک کند و درنهایت در ذهن عیسی، منجر به کشمکشی درونی می‌شود که چگونه می‌توان امامقلی را از پا درآورد و یلدا را نجات دهد. هرچند او درنهایت امامقلی را که مظهر شرارت و فساد و آدمکشی است، با قلماسنگی از پا درمی‌آورد و می‌گریزد و تا آخرین فصل رمان، نمی‌توان حدس زد که چه اتفاقی خواهد افتاد.

این تعلیق، همان چیزی است که خواننده را بیشتر مجذوب ماجرا می‌کند که بعد از کشته‌شدن امامقلی و فرار عیسی به هند، سرانجام چه خواهد شد؟ و کشته‌شدن امامقلی چه بازتابی در بین مردم ناراضی خواهد داشت؟ بریدن زبان یلدا یکی از فجیعترین صحنه‌های این رمان است که خواننده انگار مرتب از خود می‌پرسد آیا زبانش خوب خواهد شد یا بعدها می‌تواند حرف بزند؟ زبانی که زمانی مظهر عشق و دلربایی او بود. و آیا ملک‌التجار و دخترش یلدا که می‌خواهند از طریق بوشهر به کراچی و هند بروند، به سلامت خواهند رسید؟ مال و اموال به غارت‌رفته‌شان چه خواهد شد؟ و آیا عشق به یک سنگتراش این‌همه ارزش دارد که انسان جان خود را به مخاطره بیاندازد؟

گنچاروف در «آبلوموف» می‌گوید: «عشق اگر بزرگ‌ترین فضیلت انسان نباشد، لااقل یکی از بزرگ‌ترین فضیلت‌های اوست.» و این همان چیزی است که تمامیت رمان امین فقیری را دربرگرفته است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...