زمین‌داری که در سن پترزبورگ زندگی می‌کند چندان تنبل شده است که... نقشه استولتس موفقیت‌آمیز به نظر می‌آید، زیرا اوبلوموف به اولگا، علاقه‌مند می‌شود و اولگا نیز به سبب خوبی‌هایی که استولتس از اوبلوموف گفته است به سوی او جذب می‌شود... به عوض آنکه با اولگا ازدواج کند، با زنی پیوند می‌بندد که به عیب او بها می‌دهد و آن زن خدمتکار اوست.

اوبلوموف [Oblomov] ایوان آلکساندروویچ گونچاروف
اوبلوموف
[Oblomov]. رمانی از ایوان آلکساندروویچ گونچاروف (1) (1812-1891)،
نویسنده روس، که متن کامل آن نخستین‌بار در 1858 منتشر شد. بافت رمان بسیار ساده است:‌ اوبلوموف، مالک زمین‌داری که در سن پترزبورگ زندگی می‌کند چندان تنبل شده است که این عیب به صورت بیماری درآمده است. استولتس (2)، دوست دوران کودکی‌اش، که از خانواده مهاجران آلمانی استقرار یافته در روسیه است، می‌کوشد تا او را از سقوط نجات دهد و بدین منظور، او را به خانواده‌ای از دوستان خود معرفی می‌کند. نقشه استولتس موفقیت‌آمیز به نظر می‌آید، زیرا اوبلوموف به اولگا (3)، دختر آن دوستان مشترک، علاقه‌مند می‌شود و اولگا نیز به سبب خوبی‌هایی که استولتس از اوبلوموف گفته است به سوی او جذب می‌شود. اولگا اندک اندک اوبلوموف را بهتر می‌شناسد و می‌پندارد که شیفته او شده است. در ابتدا به نظر می‌رسد که علاقه دوجانبه باید اوبلوموف را از دلمردگی هولناک نجات دهد، اما بهبودی دیری نمی‌پاید و اوبلوموف دلمرده‌تر از همیشه می‌شود. به عوض آنکه با اولگا ازدواج کند، با زنی پیوند می‌بندد که به عیب او بها می‌دهد و آن زن خدمتکار اوست. اولگا به همسری استولتس درمی‌آید. اوبلوموف هم از نظر هنر ترسیم آداب و رسوم و هم به سبب بی‌نقصی سنخ‌های انتخاب شده، یکی از بناهای بزرگ ادبیات روس در قرن نوزدهم است. وانگهی، سنخ اوبلوموف در ذهن روسها مانند سنخ آرپاگون (4) (شخصیت اصلی خسیس) و اسگارنال (5) (شخصیت اصلی پنج نمایشنامه از مولیر (6)) در ذهن فرانسویان است. به واقع، دوبرولیوبوف (7)، منتقد مطرح روس، حتی مقاله‌ای تحقیقی با عنوان ابلوموویسم چیست‌؟ (8) نوشته است که شهرت یافت و بدین ترتیب، واژه‌هایی نو به زبان روسی افزوده است.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش

1.Ivan Aleksandrovic Goncarov 2.Stolz 3.Olga 4.Harpagon
5.Sganarelle 6.Moliere 7.Dobroliubov 8.Cto takoe oblomovcsina

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...