سال 2015 پر از حرف‌های پوچ و کلمات توخالی بود اما کتاب‌های حقیقی و داستانی خوب، صادق و حتی قدرتمند توانستند به موفقیت برسند. خود صنعت کتاب هم شاهد یک پیروزی بود چون تعداد کتاب‌های فیزیکی فروخته شده از کتاب‌های الکترونیکی کیندل بالاتر بود. بعد از 10 سال سکوت، کازوئو ایشیگورو بازگشت و خوانندگانش را با کتاب تمثیل‌مانند «غول دفن‌شده» که در آن اژدها و شوالیه‌های شاه آرتور هم بودند، به دو دسته موافق و مخالف تقسیم کرد و بعد از 14 سال دوری، میلان کوندرا در قالب سایه‌ای از خود قبلی و پرطراوتش برگشت.


درباره وضعیت بازار جهانی نشر در سالی که گذشت این نکته قابل توجه است که کتاب‌های داستانی و جدی در میان انبوهی از کتاب‌های پرحرف با کلمات توخالی، توانستند به موفقیت برسند.
به گزارش مهر به نقل از د نشنال، سال 2015 از منظر کتاب، بهترین و بدترین سال‌ها بود. سالی بود که صداهای تازه به گوش رسید، حرفه‌ای‌های قدیمی کار خوب‌شان را ادامه دادند و سنگین‌وزن‌های برنده جوایز هم بگیر و نگیر داشتند.

سالی مملو از انتظارهای غیرواقعی که ناشران پشت سر هم از کالاهای جدیدشان گفتند. اما 2015 را ممکن است به عنوان سالی به یاد داشته باشیم که ماشین نشر بیش از حد کار کرد و گذاشت شادی‌های هیستریک نسبت به تجلیل معقولانه برتری پیدا کنند. پس برای بسیاری از کتاب‌خوانان، 2015 نه خوب بود و نه بد، فقط ناامیدکننده بود.

بازار نشر در سالی که گذشت

یکی از بهترین عناوین سال اولین رمان پائولا هاوکینز یعنی «دختری در قطار» بود. با وجود فروش بیش از یک میلیون نسخه در دو ماه اول، رسیدن به رکورد بیشترین زمان در صدر لیست کتاب‌های هاردبک بریتانیا و به وجود آوردن یک فیلم هالیوودی، رمان هاوکینز روی ریل‌های زنگار زده حرکت می‌کند و نزدیک است به خاطر شخصیت‌سازی مقوایی‌اش از خط خارج شود، اما پیچش داستانی‌اش مثل قطاری که از رو به رو می‌آید درخشان است.

تبلیغ‌های بسیار اس‌جی واتسون تریلرنویس بدون شک باعث شد کتابش فروش بیشتری داشته باشد، اما او باید کارش را بهتر انجام دهد چون رمان دومش «زندگی دوم» به سندرم رمان دوم مبتلا شد و ادامه خوبی برای «پیش از اینکه به خواب بروم» نبود.

تریلری بسیار قوی و غیرقابل پیش‌بینی‌تر از نام مستعار جی‌کی رولینگ یعنی رابرت گالبرایت سرچشمه گرفت. رمان جدید او نشان داد که رولینگ هزاران مایل با هاگوارتز فاصله دارد. همانطور که درخور مضحک‌نام‌ترین کارآگاه تاریخ بود، رولینگ-گلبریت اسم جدیدترین رمان مرموز خود را «شغل شیطانی» گذاشت که افتضاح است.

دو کتاب پرفروش و خبرساز تابستان هم از موفقیت‌های گذشته بهره بردند (یا بسته به برداشت خودتان، با بی‌رحمی از آن‌ها سوء استفاده کردند). وقتی اعلام شد ای‌ال جیمز دوباره روی «پنجاه طیف گری» کار کرده و هارپر لی هم «برو یک نگهبان بگمار» را نوشته که به نحوی ادامه رمان کلاسیک «کشتن مرغ مقلد» است، مقاومت بی‌فایده بود. اولی به طور خنده‌داری شل و ول از آب درآمد و دومی هم به شدت تکه‌تکه بود. یک نویسنده دقیقا می‌دانست دارد چه چیزی بیرون می‌دهد و دیگری هیچ ایده‌ای نداشت. البته همانطور که تعجب‌برانگیز هم نیست هر دو رمان فروش بالایی داشتند که قابل توجه است چون هیچ یک ظرفیت لازم کیفی  برای چاپ را نداشتند.

دو رمان دیگر هم از جنبه‌های مختلف معنایی کلمه، بزرگ بودند. «کمی زندگی» 700 صفحه‌ای هانیه یاناگیهارا چاپ بزرگی داشت و کتاب بالای 900 صفحه‌ای گارت ریسک هالبرگ یعنی «شهر آتش‌گرفته» هم یکی از آن کتاب‌هایی بود که پیش از انتشارش انتظارها را به حداکثر رساند. حالا که از آن مرحله گذشتیم، می‌توانیم هر دو کتاب را همانطور که هستند ببینیم: آثار بزرگ و جاه‌طلبانه که با درماندگی، نیازمند یک ویراستار بی‌رحم هستند. هالبرگ باید کمی از آن کتاب را می‌زد و کاتالوگ بیچارگی‌های یاناگیهارا هم بیش از حد تیره بود و نوری در آن دیده نمی‌شد.

«کمی زندگی» در لیست نهایی نامزدهای دریافت بسیاری از جوایز مطرح حضور داشت اما به کتاب‌های ارزشمندتر باخت: «تاریخ کوتاه هفت قتل» نوشته مارلون جیمز جایزه بوکر را دریافت کرد و «اقبال لبخند می‌زند» آدام جانسون هم جایزه کتاب ملی داستانی آمریکا را از آن خود کرد. جایزه بوکر بین‌المللی به لاسلو کراسناهورکای آذوقه‌رسان جادوی سیاه اهل مجارستان رسید و سویتلانا آلکسیویچ روزنامه‌نگار اهل بلاروس هم نوبل ادبیات را گرفت. مثل پاتریک مودیانو برنده سال قبل نوبل، می‌توان انتظار موجی جدید از ترجمه‌های این نویسنده را داشت.

بعد از 10 سال سکوت، کازوئو ایشی گورو بازگشت و خوانندگانش را با کتاب تمثیل‌مانند «غول دفن‌شده» که در آن اژدها و شوالیه‌های شاه آرتور هم بودند، به دو دسته موافق و مخالف تقسیم کرد و بعد از 14 سال دوری، میلان کوندرا در قالب سایه‌ای از خود قبلی و پرطراوتش برگشت. مرلین رابینسون و ماریو بارگارس یوسا هم با مجموعه مقالات‌شان، مخاطبان را تحت تاثیر قرار دادند.

آن انرایت و آن تیلور یک بار دیگر از زندگی زنان و ازدواج نوشتند و ویلیام بوید، سباستین فالکز و پت بارکر از قلب انسان در نبردهای جدید یاد کردند.

دو بیوگرافی درخشان داستان زندگی دو شخصیت بزرگ آمریکایی را دنبال کردند. «الیوت جوان» رابرت کرافورد به مناسبت پنجاهمین سالگرد درگذشت تی‌. اس. الیوت منتشر شد و «زندگی سال بِلو»ی زاکاری لیدر هم با صد سالگی تولد این نویسنده هم‌زمان شد.

«جان لوکریه» نوشته آدام سیسمان از زندگی پنهان، موفق و پردرد یک نویسنده مشهور نوشت و «زندگی روی کاغذ: نامه‌هایی از آیریس مرداخ 1934-1995» چشم‌اندازی به دنیای بزرگ یک چهره ادبی پیچیده را فراهم آورد.

دور از هیاهو و زرق و برق کتاب‌های «رخدادهای ادبی» که نویسندگان درجه یک می‌نویسند، سر و صدای کم‌بیان‌ شده اما خرسندکننده‌تری حول محور کتاب‌های نوشته نویسندگان کم‌تر شناخته‌شده شکل گرفت. کتاب خیره‌کننده «کاترین کارلایل» نوشته روپرت تامسون خواننده را به سفری دیوانه‌وار به حیات وحش برد؛ اما هوپر با رمان «اتا و هوتو و راسل و جیمز» جادو کرد و «بررسی مرسل» نوشته کامل دوئو که بازخلق «بیگانه» کامو از نگاه یک عرب است، استحقاق تمام تحسین و تجلیلی که دریافت کرد را داشت.

در پایان، سال 2015 پر از حرف‌های پوچ و کلمات توخالی بود اما کتاب‌های حقیقی و داستانی خوب، صادق و حتی قدرتمند توانستند به موفقیت برسند. خود صنعت کتاب هم شاهد یک پیروزی بود چون تعداد کتاب‌های فیزیکی فروخته شده از کتاب‌های الکترونیکی کیندل بالاتر بود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

محبوب اوباش محلی و گنگسترها بود. در دو چیز مهارت داشت: باز کردن گاوصندوق و دلالی محبت... بعدها گفت علاوه بر خبرچین‌ها، قربانی سیستم قضایی فرانسه هم شده است که می‌خواسته سریع سروته پرونده را هم بیاورد... او به جهنم می‌رفت، هر چند هنوز نمرده بود... ما دو نگهبان داریم: جنگل و دریا. اگر کوسه‌ها شما را نخورند یا مورچه‌ها استخوان‌هایتان را تمیز نکنند، به زودی التماس خواهید کرد که برگردید... فراری‌ها در طول تاریخ به سبب شجاعت، ماجراجویی، تسلیم‌ناپذیری و عصیان علیه سیستم، همیشه مورد احترام بوده‌اند ...
نوشتن از دنیا، در عین حال نوعی تلاش است برای فهمیدن دنیا... برخی نویسنده‌ها به خود گوش می‌سپارند؛ اما وقتی مردم از رنج سر به طغیان برآورده‌اند، بدبختیِ شخصیِ نویسنده ناشایست و مبتذل می‌نماید... کسانی که شک به دل راه نمی‌دهند برای سلامت جامعه خطرناک‌اند. برای ادبیات هم... هرچند حقیقت، که تنها بر زبان کودکان و شاعران جاری می‌شود، تسلایمان می‌دهد، اما به هیچ وجه مانع تجارت، دزدی و انحطاط نمی‌شود... نوشتن برای ما بی‌کیفر نیست... این اوج سیه‌روزی‌ست که برخی رهبران با تحقیرکردنِ مردم‌شان حکومت کنند ...
کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...