«قطارهای مراقبت‌ ویژه» [Closely Watched Trains یا Ostře sledované vlaky] اثر بهومیل هرابال [Bohumil Hrabal] با ترجمه سما قرایی توسط نشر هنوز به چاپ دوم رسید. این داستان درباره روزهای منتهی به شکست آلمان در جنگ جهانی دوم است.

قطار مراقبت‌های ویژه» [Closely Watched Trains یا Ostře sledované vlaky]  بهومیل هرابال [Bohumil Hrabal]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، نشر هنوز دومین چاپ «قطارهای مراقبت ویژه» اثر بهومیل هرابال با ترجمه سما قرایی را با شمارگان هزار نسخه، ۱۰۸ صفحه و بهای ۳۹ هزار تومان منتشر کرد. چاپ نخست این کتاب سال ۱۳۹۷ با شمارگان هزار نسخه و بهای ۱۰ هزار تومان در دسترس مخاطبان قرار گرفت.

داستان متعلق به اوایل سال ۱۹۴۵ است و آلمان دارد در جنگ شکست می‌خورد. قصه در دهکده‌ای می‌گذرد که راوی در ایستگاه راه آهن آن مشغول به کار است و شاهد عینی بسیاری از وقایع. راوی جوانی است که از یک سو درگیر ماجراهای عشقی و عاطفی است و از سوی دیگر نمی‌تواند به جنگی که هنوز ادامه دارد بی‌اعتنا بماند.

بهومیل هرابال یکی از مشهورترین نویسندگان اروپایی است که ایرانیان او را با رمان «تنهایی پرهیاهو» می‌شناسند. او به سال ۱۹۱۴ در موراویا چکسلواکی به دنیا آمد. اواخر دهه ۳۰ به پراگ رفت تا درس حقوق بخواند و پس از جنگ جهانی دوم ساکن پراگ شد.

بسیاری از نویسندگان معاصر اروپا هرابال را که مبدع سبکی خاص به شمار می‌رود، الهام بخش خود می‌دانند. هرابال جوایز داخلی و خارجی بسیاری دریافت کرده است. از شناخته شده‌ترین آثارش در سطح جهان می‌توان به همین رمان «قطار مراقبت‌های ویژه»، «واهمه‌های با نام و نشان»، «من نوکر پادشاه انگلستان بودم» و «تنهایی پر هیاهو» اشاره کرد. هرابال در سال ۱۹۹۷ هنگامی که داشت از پنجره بیمارستان به کبوترها دانه می‌داد، به پایین افتاد و از دنیا رفت.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «سه ماه پیش که عزم کردم در جست‌وجوی مرگ از اینجا بروم چقدر همه چیز فرق می‌کرد. دم باجه بلیت فروشی خم شدم – شب بود و دختر بلیت فروش موهایی قرمز رنگ داشت – و گفتم یه بلیت رفت، لطفاً! دختر بلیت فروش مرا به جا آورد و گفت: باشه، ولی آخه به کجا آقای هرما؟ گفتم: به هر جایی که برق چشمای شما اول روش بیفته. نقلی خندید: یعنی چی برق چشمام اول روش بیفته! من تمام عمرم چشمم به این بلیت‌ها بوده. گفتم: اصلاً می‌دونی چیه، خانم، شما به من نگاه کن و با دست چپت یه بلیت بکش بیرون. دوباره خندید: آخه چشم بسته هم می‌تونم این بلیت‌ها را بفروشم آقای هرما.

می‌خندید چون فکر می‌کرد دارم شوخی می‌کنم. بعد گفتم: خیلی خب، یه بلیت از ستون هفتم، کشوی هفتم بده، هفت عدد شانسه، یهودی‌ها هم هفت رو عدد شانس می‌دونن. دستش را دراز کرد همان سمت و بلیتی برداشت و تمام مدت به من نگاه کرد و حتی یک لحظه هم چشم از من برداشت و گفت: این بلیت به دهکده بیستریتسه در شهر بنشوف و کلی هم پول باید بالاش بدین…»

................ هر روز با کتاب ...............

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...