زهرا نوروزی | شهروند


«پلیس حافظه» [Hisoyaka na kessho The Memory Police] نام رمانی است که یوکو اوگاوا [Yoko Ogawa] نویسنده ژاپنی آن را در‌سال ۱۹۹۴ نوشته است. رمانی علمی- تخیلی است که تحت‌تأثیر سبک نوشتاری کافکا نوشته شده ‌است.

پلیس حافظه» [Hisoyaka na kessho The Memory Police] یوکو اوگاوا [Yoko Ogawa]

یوکو اوگاوا از‌ سال ۱۹۸۸ تاکنون بیش از ٤٠نوشته داستانی و غیرداستانی به رشته تحریر درآورده است. او در ‏سال ۲۰۰۶ کتاب «مقدمه‌ای بر ریاضی‌دانان زیبا» را به همراه ماساهیکو فوجیوارا که خود ریاضیدان است نوشت ‏و شامل دیالوگی درباره زیبایی بی‌حد و حصر اعداد است. نیویورک تایمز «پلیس حافظه» را با رمان‌های ساموئل ‏بکت و کوبو آبه مقایسه کرده و نوشته‌ است که رمان اوگاوا به ما یادآوری می‌کند که اکوسیستم‌های جهانی، ‏کوه‌های یخی، گونه‌های حیوانی و زبان‌ها در آینده‌ای که محال نیست، چگونه می‌توانند با سرعتی فراتر از حد ‏تصور ما نابود شوند. ‏مایکل آدام کارول در روزنامه پلوشرد در مورد کتاب «پلیس حافظه» نوشته‌ است: «ما باید به اندازه کافی شجاع ‏باشیم تا بتوانیم وضع حال حاضر کمپ‌های مهاجران و از هم جدا شدن خانواده‌ها را به چالش بکشیم. یوکو ‏اوگاوا در رمان خود به چیزی واقعی اشاره کرده و آن این است که ما باید به یاد داشته باشیم بنویسیم و بنویسیم ‏که به یاد بیاوریم، که همیشه باید از حقیقت دفاع کنیم. «پلیس حافظه» به‌عنوان فینالیست جایزه جهانی کتاب ‏برای اثر ادبی ترجمه شده در‌سال ۲۰۱۹ معرفی شده‌ است.»‏
‏ کنزابورو اوئه، نویسنده نوبلیست ژاپنی درباره اوگاوا می‌گوید: «یوکو اوگاوا توانایی بیان کردن لطیف‌ترین ‏ویژگی‌های ذهنی انسان را در قالب ادبیات دارد و این کار را در عین تأثیرگذاری انجام می‌دهد.» این نویسنده ‏آثارش را با انباشتن اطلاعات جزئی انجام می‌دهد، تکنیکی که شاید در کارهای کوتاهش موفقیت‌آمیزتر ‏بوده ‌است. سرعت پایین در گسترش داستان در کارهای بلند نیازمند امدادی غیبی است که داستان را به اتمام ‏برساند. خواننده با توصیف بی‌نظیری از آنچه قهرمان‌های داستان‌ها می‌بینند و حس می‌کنند و بعضی اوقات با ‏خودآگاهی تعدیل‌شده آنها که بازتاب دهنده فرهنگ ژاپن است، مواجه می‌شود. دبورا ترایزمن، ویراستار ادبیات ‏داستانی نیویورکر با یوکو اوگاوا درباره رمان «پلیس حافظه»، خاطرات و مفاهیم انتزاعی و ملموس آن گفت‌وگو کرده ‏است.‏
 

چگونه شروع به نوشتن کردید؟
وقتی ١٤‌سال داشتم خاطرات آنه فرانک را خواندم و فهمیدم نوشتن، راهی برای آزادی انسان محسوب می‌‏شود. حرفه نوشتن من نیز با نگه داشتن دفتر خاطرات شروع شد. سعی کردم تا حد امکان وفادارانه و به شکلی ‏دقیق تجربیات خود را ثبت کنم، اما به تدریج فهمیدم داستان‌پردازی با نوشتن خاطرات آغاز می‌شود. سرانجام، ‏کم کم، شروع به ساختن داستان از یادداشت‌هایی کردم که در دفتر خاطراتم نوشته بودم. در‌سال ١٩٨٨ جایزه ‏نویسندگان جدیدی را از مجله ادبی کائن دریافت کردم که برایم بسیار ارزشمند است.‏

از شما به‌عنوان عضوی از موج جدید نویسندگان در ژاپن صحبت شده است. آیا خودتان را در گروه خاصی قرار می‌دهید؟
من به هیچ گروه خاصی تعلق ندارم. این کارِ منتقدان و محققان است که نویسندگان را به گروه‌ها تقسیم کرده و ‏از این برچسب‌ها استفاده کنند. تا آنجا که به من مربوط می‌شود باید بگویم، من فقط کسی هستم که داستان ‏می‌نویسد.‏

قرار گرفتن در لیست فینالیست‌های جایزه جهانی کتاب، برای شما چه حسی به همراه داشت؟
نخستین واکنش من تعجب بود. هرگونه خبری درباره جایزه ادبی همیشه برایم غیرمنتظره بوده و هست. طبق ‏معمول سرم شلوغ بود و درگیر رمانی بودم که هنوز روی آن کار می‌کنم، بنابراین تجربه‌اش مثل این بود که ‏کسی آرام روی شانه‌ات بزند و در میان دل‌مشغولی‌های فعلی، در گوش تو درباره رمانی که خیلی وقت پیش ‏نوشته‌ای، آهسته این مسأله را زمزمه کند.‏

گفت‌وگو یوکو اوگاوا [Yoko Ogawa]

آیا می‌توانید طعم و مزه‌ای از رمان بلند خود یعنی «پلیس حافظه» را به ما بچشانید؟
اثری است که چهره‌های متفاوتی را به خوانندگان مختلف نشان می‌دهد. خودم می‌خواستم این‌گونه باشد. رمانی ‏است که قصد دارد شما را با خاطرات گمشده در گذشته‌های دور مواجه کند تا تجربیاتی همراه با نوستالژی و ‏احساس گم‌گشتگی را از بین ببرد. همزمان رمانی است که می‌تواند خواننده را با پیش‌فرض‌های تجزیه جهانی که ‏ممکن است روزی در آینده اتفاق بیفتد، فلج کند.‏

داستان‌های شما را خوانده‌‏ام، در آنها می‌بینیم قلب زنی روی پوست خود رشد می‌کند، دستی ناگهان از زمین خارج می‌شود، ‏گیاهی عجیب در اتاق خواب زن و شوهری بزرگ می‌شود و دخترکی با نون خامه‌ای مسموم می‌شود. آیا ‏مسائل عجیب و غریب بیولوژیکی برای شما جذابیت دارد؟
توصیف تغییرات روانشناسی انسان دشوار است. اما وقتی تغییرات فیزیکی خارجی را با دقت مشاهده و ترسیم ‏می‌کنم، می‌بینم می‌توانم تکلیف مشکلات داخلی انتزاعی را نیز روشن کنم. دیدگاه من در طول حرفه‌ام این‌گونه ‏بوده است.‏

«پلیس حافظه» سخن از تمامیت‌خواهی و مقاومت به میان آورده است. الهام‌بخش بررسی و ظهور این ‏مضامین در کار شما چیست؟
‏پلیس حافظه ریشه در «خاطرات یک دختر جوان» نوشته آنه فرانک دارد. وقتی نوجوان بودم از آن یاد گرفتم ‏که مردم می‌توانند با نوشتن، آزادی خود را به دست آورند. آنه فرانک حتی وقتی همه چیز در جهان از او دزدیده ‏شده بود، توانست قلبی را وسعت بخشد که کاملاً انسانی بود. همان‌طور که نوشتم، او همیشه در پس‌زمینه ذهن ‏من حضور داشت.‏

«پلیس حافظه» از دست دادن خاطرات و معنا را بررسی می‌کند، فکر می‌کنید چه چیزی ‏مهم است که جهان هرگز نباید آن‌را فراموش کند؟
‏ فکر می‌کنم باید به یاد داشته باشیم که همه ما، تک تک ما، با هم برابر هستیم، به این معنا که هر چیزی که ‏در آن زندگی جریان دارد، سرانجام می‌میرد.‏

آیا در میان نویسندگان انگلیسی یا آمریکایی اشخاصی ‏وجود دارند که آثارشان تأثیرگذاری خاصی ‏بر شما داشته ‏باشد؟
کار من از پل استر، استیون میلهاوزر و جان اروینگ تأثیر ‏پذیرفته است. وقتی کار پل استر را می‌خوانم، ‏احساس ‏می‌کنم رمان‌های او فقط محصول تخیل خالص ‏نیستند، بلکه به مسائلی مربوط می‌شوند که هم‌اکنون در ‏دنیای ‏واقعی وجود دارند. نویسنده کسی است که چیزی را که ‏قبلا در جهان وجود داشته، اما هیچ‌کس متوجه آن نشده ‏است، ‏کشف می‌کند، سپس آن را به شکل کلمات درمی‌آورد و در ‏قالب نوشته ارایه می‌دهد. این مسأله برای من ‏مفهومی کاملا ‏جدید بود که از آثار استر آموختم.‏ من همیشه تحت‌تأثیر نگرش تیزبینانه استیون میلهاوزر از ‏واقعیت قرار گرفته‌ام. کار او این حس را انتقال می‌‏دهد که ‏واقعیت، مسأله مجردات یا نظریه‌ها نیست، بلکه بیشتر ‏می‌توان آن را به‌عنوان مجموعه‌ای متنوع از ‏جزئیات ساده و ‏ملموس به حساب آورد. من از کارهای او چیزهای زیادی ‏آموخته‌ام، از جمله مسائلی که نویسنده ‏باید به آنها توجه کند.‏ در کار جان اروینگ به‌ویژه جذب روشی می‌شوم که در آن ‏تمایل‌دارد وضعیتی تراژیک را به اوج خود برساند تا ‏جایی که ‏به شرایطی خنده‌دار تبدیل شود. به عبارت دیگر به ما نشان ‏می‌دهد داستانِ انسان‌های بدشکل، رقت‌انگیز و خنده‌دار ‏سرچشمه ناامیدی نیست، بلكه درون خود امكان نوعی ‏رستگاری را به همراه می‌آورد.‏

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...