کازوئو ایشی‌گورو نویسنده ژاپنی ساکن بریتانیا یکی از شناخته‌شده‌ترین نویسندگان معاصر انگلیس است که در سال ۱۹۸۶ برای کتاب «هنرمندی از جهان شناور» برنده‌ی جایزه‌ی وایت‌برد و در سال ۱۹۸۹ برای کتاب «بازمانده روز» برنده‌ی جایزه‌ی بوکر شد. از بین آثار او کتاب‌های وقتی یتیم بودیم و هرگز رهایم مکن نیز به فهرست نهایی جایزه‌ی بوکر راه یافتند. در سال ۲۰۰۸، مجله تایمز او را در رده ۳۲ در بین ۵۰ نویسنده برتر انگلیسی از سال ۱۹۴۵ قرار داد. ایشی‌گورو در سال ۲۰۱۷ برنده جایزه نوبل ادبیات شد.
آخرین رمان ایشی‌گورو با عنوان «کلارا و خورشید» [Klara and the sun] هشتمین داستان بلندش در هفته‌های گذشته به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌ها تبدیل شده است که داستان رباتی را روایت می‎‌کند که می‌خواهد رابطه‌ای دوستانه با انسان‌ها برقرار کند و در واقع نگاهی نو به تغییر جهان امروزی و ماهیت بشر دارد. گفتگوی زیر به صورت مجازی توسط خبرنگار روزنامه ایندیپندنت با نویسنده ساکن شهر لندن تنظیم شده است:

کلارا و خورشید» [Klara and the sun]  کازئو ایشی‌ گورو

در رمان جدیدتان (کلارا و خورشید) بیشتر به این موضوع پرداختید که هر کاری که انسان می‌کند و هر فضایی که از کره زمین اشغال کرده است، بدون هدف نیست و هیچ چیز وقت تلف‌کردن نیست. وقتی به کتاب‌های قبلی شما مثل بازمانده روز یا هرگز رهایم نکن نگاه می‌کنیم شخصیت‌های مشابه کلارا یعنی دوست‌های مصنوعی را پیدا می‌کنیم. چرا همیشه از این سوژه استفاده می‌کنید و یا بهتر است این سوال را این‌گونه بپرسم که چرا به صورت مکرر روی این سوژه تاکید دارید؟

بله، درست می‌گویید. همیشه دوست دارم به این موضوع با زاویه‌های مختلف بپردازم. همیشه زندگی انسانی برایم جذاب بود و حتی بعضی وقت‌ها که به راه اشتباه رفته است. همیشه انسان‌ها و زندگی آنها را دوست داشته و تحسین کردم. ما شبیه حیوانات نیستیم؛ چون ما به دنیا آمدیم تا زندگی کنیم و معنا داشته باشیم. ما به دنیا آمدیم تا از خود بپرسیم آیا خوب هستیم یا به یکدیگر کمک می‌کنیم. حتی انسان‌های جنایتکار نیز وفاداری به دسته‌شان مهم است. انسان در هر جایگاهی که باشد مهم این است که خوب یا بد بودن را از خود بپرسد.

ماشینی که می‌‌خواهد زندگی انسان‌ها را تجربه و درک کند، هرچند موضوعی کلیشه‌ای است؛ ولی هنوز هم یکی از چالش‌های داستان‌نویسی محسوب می‌شود. خودتان درباره هوش مصنوعی چه نظری دارید و اینکه چقدر تکنولوژی را می‌پسندید؟

خیلی سال است که درباره تکنولوژی تحقیق می‌کنم و همیشه به این حوزه علاقمند بودم. هیچ وقت فکر نمی‌کردم بخواهم درباره این حوزه داستان بنویسم؛ چون نوعی ترس از برخورد با این موضوع داشتم؛ ولی باید بگویم که حوزه هیجان‌انگیزی برای ورود داستان‌نویسان است.

رابطه والدین با فرزندان یکی از محورهای اصلی رمان کلارا و خورشید است. خودتان در نقش یک پدر هستید و چقدر این جایگاه به نوشتن این رمان کمک کرد؟
خب اگر پدربودن را تجربه نمی‌کردم، به طور حتم نمی‌توانستم درباره این موضوع بنویسم. انسان در جایگاه پدر یا مادر نگاه عاطفی ویژه‌ای به دنیا دارد و باید بگویم که این نگاه طول بیشتری پیدا می‌کن؛ یعنی می‌توانید افق‌های بلندتری را تماشا کنید. نویسندگانی را دیدم که بچه‌داری را مانع نوشتن می‌دانستند؛ اما باید به آنها بگویم که سخت در اشتباه هستند. خلق یک رمان با نشستن روی یک صندلی و نوشتن یک کمیت از کلمات نیست بلکه باید احساسات و عاطفه انسانی در آن دخیل شود. خلق یک اثر هنری باید با تجربه زندگی واقعی و احساسات مربوط به آن همراه شود؛ وگرنه چنین اثری هیچ وقت خلق نخواهد شد. البته نمی‌‌خواهم بگویم نویسندگانی که فرزند ندارند، نمی‌توانند اثر ادبی هنری خلق کنند؛ ولی خب خیلی تاثیر دارد.

در سخنرانی‌تان در مراسم اعطای جایزه نوبل ادبیات در سال 2017 گفتید که جایزه دلالتی بر مشارکت جدی در تلاش انسانی است. منظور از تلاش چه بود؟
باید بگویم که ادبیات مثل دیگر رشته‌های جایزه نوبل دارای اهمیت است و حتی بسیار بیشتر اهمیت دارد؛ چون با روح و روان انسان‌ها سروکار دارد. شما باید به عنوان نویسنده بتوانید با دیگران ارتباط برقرار کنید و هرکس که در این تلاش موفق شوید، سزاوار دریافت جایزه نوبل است. امیدواریم توانسته باشم در این سعی و کوشش موفق بوده باشم.

چه چیزهایی در زندگی وجود دارند که الهام‌بخش شما در نوشتن هستند؟
شبیه همه در چند سال گذشته از ارتباط با آدم‌های دیگر محروم بودم و باید بگویم که ارتباط با آدم‌هاست که انگیزه و الهام نوشتن در من ایجاد می‌کند. ارتباط با خانواده‌، دوستان، آشنایان و حتی غریبه‌ها و گفتگو با آنها همیشه برای نوشتن الهام‌بخش بوده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...