در جست‌وجوی رستاخیز | آرمان ملی


«یک‌ روز از زندگی زنی که لبخند می‌زند» [A Day in the Life of a Smiling Woman: Complete Short Stories] مجموعه‌ای است به قلم مارگارت درابل نویسنده‌ بریتانیایی که در هر چهارده داستان کتاب، به‌جز داستان «از گزند و دلبستگی»، شخصیت‌های زن جسور و کاوشگر، چاره‌ خلاصی از تکرار روزمرگی را جز در سفر و کشف تجربه‌های تازه و گاه شروع پیوندهای نو نمی‌دانند.

یک‌ روز از زندگی زنی که لبخند می‌زند» [A Day in the Life of a Smiling Woman: Complete Short Stories] مارگارت درابل

این زنان به سه دسته‌ تقسیم می‌شوند: گروه اول زنان جوانی را شامل می‌شود که هر حادثه‌ کوچک و بزرگی را دست‌آویز فرار از یکنواختی وکسالت زندگی قرار می‌دهند. در «سفر به کیثیرا» هلن دختر جوانی است که به امید کشف تجربه‌های تازه سفر می‌کند؛ این‌بار او همسفر مرد میانسالی است که از هلن می‌خواهد تا نامه‌ او را پشت‌نویسی کرده و از محل سکونت خود _ هلن _ به آدرس بانو اسمیتسون پست کند. اندیشه‌ این عشق پنهان دوره‌ میانسالی تا مدت‌ها همراه هلن است تا آنجا ‌که یک هفته قبل از کریسمس دل به‌ دریا می‌زند و برای دیدن بانو اسمیتسون رهسپار خانه‌ او می‌گردد. هلن در تب ورود به این جهان رمانتیک می‌سوزد. او می‌خواهد ‌اندوه زندگی روزمره‌اش را به سرزمینی پر از اشتیاق اما بیگانه ببرد...

زنان در داستان‌های میانی کتاب شخصیت‌هایی تحول‌یافته‌اند و در کشمکش‌های عاشقانه و خانوادگی به‌دنبال یافتن هویت خویشند و گاه این استقلال را به‌بهای پشت‌پازدن به مناسبات خانوادگی یا کاری خود به دست می‌آورند. در داستان «یک‌روز از زندگی زنی که لبخند می‌زند» جنی مجری یکی از برنامه‌های تلویزیونی است که کارآمدی و کمال‌گرایی افراطی‌اش سبب ایجاد نوعی تفاهم مطلق در محیط کاری و خانوادگی او شده است. با این‌همه موفقیت‌های پی‌درپی‌جنی سبب بی‌تفاوتی او به جسمش شده. حباب این بی‌تفاوتی با ایجاد یک مشکل زنانه و توصیه‌ پزشک به جراحی می‌شکند آن‌هم درست روزی که برای سخنرانی به یک دبیرستان دعوت شده. ترس از مرگ از یک‌سو و عشق به فرزندان که تنها دارایی‌های واقعی جنی هستند از سوی دیگر او را به کشف این الهام پیش‌پاافتاده اما سخت می‌رساند که باید از تک‌تک فرصت‌ها بهره برد...

بخش سوم کتاب به زنان میانسالی تعلق دارد که در پی یافتن روشنایی درون و جاودانگی پشت به غوغای زندگی کرده‌ و به طبیعت پناه برده‌اند. اینان به‌دنبال لحظه‌ای نابند که نگرشی نو نسبت به زندگی، به‌مثابه‌ تنها امکان موجود، به ایشان ببخشد. در داستان «غارهای خدا»، هنا، متخصص علوم ژنتیک و برنده‌ جایزه‌ نوبل، به‌طور اتفاقی پس از خواندن خاطرات پدر یکی از دوستان همسر سابقش متوجه خطری می‌شود که او را تهدید می‌کند؛ زیرا نویسنده‌ کتاب حرف‌های شرم‌آوری درباره‌ پیتر دائم‌الخمر زده است. هنا که زندگی آرام و سخت‌کوشانه‌ای درپیش گرفته و روزنامه‌نگارها را ناامید کرده‌ فکر می‌کند قرار است دوباره پیتر به زندگی‌اش وارد شود. او پس از جست‌وجوی بسیار پیتر را در شرق آنکارا بیرون کلبه خرابه‌ای در هیات راهبی ریاضت‌کش می‌یابد و موجی سخت از خاطرات او را دربرمی‌گیرد. هنا و پیتر باهم گفت‌وگو می‌کنند و هنا بوی پاکی و بی‌آلایشی را از پیتر استشمام می‌کند. حالا هنا معتقد است که پیتر رستاخیز اوست. گرچه ذره‌ای احتمال نمی‌دهد یکبار دیگر او را ببیند اما پیتر تا ابد با او می‌ماند...

این کتاب بیش از هرچیز یک کتاب انگلیسی است. مجموعه‌ای است انباشته از فرهنگ و طبیعت و جوهره‌ تربیت انگلیسی در دوره‌های مختلف که با تصویرپردازی‌های بدیع و شگرف مارگارت دابل و قلم ساده و روان او نگاشته شده و این وجه تمایز این کتاب در قیاس با دیگر مجموعه‌ها است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...