نمایشنامه "بوبوک" نوشته بنفشه اعرابی بر اساس داستانی از فئودور داستایفسکی از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد.

به گزارش مهر، "بوبوک" که به‌عنوان هشتمین نمایشنامه از مجموعه نمایشنامه‌های"ماه" از سوی این ناشر به چاپ رسیده است داستان زندگی هشت انسان را در دنیای پس از مرگ روایت می‌کند.

در این نمایشنامه از قول شخصیت جوان می‌خوانیم: توی تالار ایستادم. نور صبحگاهی از هر طرف، ما دو نفر را محاصره کرده. تو خوابیده و من ایستاده. الان که خوب فکر می‌کنم می‌بینم که خیلی بی‌رحمانه زندگی‌رو باختیم. تو همیشه ساکت بودی و من بی‌توجه. ما هیچ ربطی به هم نداشتیم، مثل همین الان که تو خوابیدی و من همین طور ایستادم.

از شخصیتهای نمایشنامه "بوبوک" می‌توان به سرلشگر، پیشکار حکومتی، شاهزاده، پیربانوی ثروتمند، دادستان کل و فیلسوف پیر اشاره کرد.

نویسنده این نمایشنامه در گفتگویی درباره این اثر عنوان کرده است: "بوبوک" از داستانهای کمتر خوانده شده داستایوفسکی در ایران است و بر خلاف آثار دیگرش که ظاهری تلخ دارند از طنازیهای ادبی و شخصیت‌ پردازیهای جالب استفاده شده که فضایی گروتسک به داستان می‌دهد. یکی از نکات درخشان داستان این است که در اوج به پایان می‌رسد و این امر باعث می‌شود که خواننده مدام خیال‌پردازی و تصویر سازی کند.

کتاب "بوبوک" با شمارگان 2500 نسخه در 36 صفحه و به قیمت 1500 تومان منتشر شده است.

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...