وحید حسینی ایرانی | شهرآرا


نخستین کتاب رضا طوسی همین سال گذشته به چاپ رسید؛ اما در کارنامه این نویسنده مشهدی فعالیت‌های فرهنگی دیگری هم دیده می‌شود. او که متولد سال ۱۳۳۷ است، از نوجوانی یعنی دهه‌ها پیش از آنکه مجموعه داستان «شرمنده‌ایم آقامیرزا حسین» را منتشر کند، دلبستگی‌های هنری‌اش را پی گرفته بود؛ نخست روی صحنه نمایش و سپس پشت و جلو دوربین فیلم برداری. آن طور که او به شهرآرا می‌گوید، سال54 با بازی در چند نمایش به کارگردانی دوست فقیدش مرحوم رضا کمال علوی – بر پایه متن‌هایی از نویسندگانی چون ابراهیم مکی و بهرام بیضایی – وارد حیطه تئاتر می‌شود؛ هم زمان به عضویت انجمن سینمای جوان مشهد درمی آید و طی یکی دو سال بعد، در فیلم کوتاهی از کمال علوی با نام «انتهای بی انتها» بازی می‌کند و سپس خودش یک فیلم کوتاه داستانی هشت میلی متری به اسم «آدم‌های خاکستری» می‌سازد.

مجموعه داستان «شرمنده‌ایم آقامیرزا حسین رضا طوسی

پس از انقلاب نیز نمایشنامه‌هایی می‌نویسد که کمال علوی به روی صحنه می‌برد و کنار آن، در جان بخشیدن به متونی نمایشی از نویسندگانی چون آنتون چخوف با آن مرحوم همکاری می‌کند. اواخر دهه شصت او از فعالیت هنری کناره می‌گیرد و این فترت تا اوایل دهه نود به درازا می‌کشد. اما در این دهه، با نگارش داستان‌های کوتاه و نوشته‌های ادبی که در برخی مطبوعات چاپ می‌شود، بازگشتش به دنیای فرهنگ و هنر رقم می‌خورد. حاصل این بازگشت انتشار کتاب یادشده، «شرمنده ایم...»، در سال 1401 است و همچنین آماده سازی دومین مجموعه داستانش «ایران خانم» که در دست چاپ است. گفت وگوی ما با طوسی درباره نخستین کتاب او شکل گرفته است:


زمینه داستان‌های شما معبرها و مکان‌های شهر مشهد است (خیابان گاز، کوچه حسین باشی، میدان شهدا، چهارراه ابوطالب، بهشت رضا و...)؛ آیا دلیل این تأکید را باید در مشهدی بودن نویسنده جست وجو کرد؟
اول اینکه من به «ادبیات شهری» علاقه خاصی دارم؛ چون فکر می‌کنم ایجاد فضای شهری در داستان‌ها مخاطب را به اتمسفر داستان نزدیک تر می‌کند و باعث می‌شود فضا برای او ملموس تر شود و خواننده راحت تر با داستان ارتباط برقرار کند و با شخصیت‌ها نیز هم ذات پنداری بیشتری کند. دوم اینکه من به خاطر زندگی در این محله‌ها در دوران نوجوانی و جوانی، حسی نوستالژیک به آن دارم و سوم اینکه اتفاقاتی که برای قهرمان داستان‌های من می‌افتد در واقعیت در همین محلات رخ داده است. میرزا حسین در بیرون از داستان هم وجود داشته است؛ این نام پدرم بود و من اتفاقات داستان‌های میرزا حسین را از زندگی او گرفتم و داستانی کردم.

چرا مکان‌ها بیش از آنکه در داستان‌های شما ساخته شود، نام برده می‌شود و از سوی دیگر، آدم‌های داستان برخلاف آنچه درباره مناطق فرودست نشین این شهر مشهور است، به گویش معیار صحبت می‌کنند؟
خب این چه اشکالی دارد؟ اگر درست فهمیده باشم منظور شما این است که وقتی من می‌نویسم «میرزا می‌پیچد توی کوچه حسین باشی و تا کوچه خُرم مثل آدم‌های دیوانه با خودش حرف می‌زند» اول باید تصویری از کوچه خُرم بدهم، بعد میرزا را وارد کوچه کنم؛ نیازی به این کار نمی‌بینم چون من به عنوان نویسنده و دانای کل در داستان، تمام جاهایی را که میرزا می‌رود یا قصد رفتن به آنجا را دارد می‌شناسم. درباره گویش هم باید بگویم داستان‌های زیادی خوانده ام که ماجراهای آن در محلات مشهد اتفاق می‌افتاد، اما شخصیت هایش با همان گویش رایج پایتخت صحبت می‌کردند؛ بنابراین در داستان‌های خودم هم لزومی ندیدم از گویش و لهجه مشهدی استفاده کنم.

تنگدستی به مثابه بن مایه ای تکرارشونده، حضوری پررنگ در مجموعه شما دارد. آیا باید این داستان‌ها را مجموعه ای درباره فقر دانست؟
در داستان‌های میرزاحسین، نه. این داستان‌ها حول محور مرد شریف و آرمان گرایی با اعتقادات و باورهایی پاک روایت می‌شود که فاصله زیادی از معیارهای جامعه سوداگر دارد. او می‌خواهد فضیلت هایش را خرج جامعه ای کند که شالوده اش بر دروغ و پلشتی و ریا و تظاهر است. از روح بزرگ او چیزی جز خوبی بیرون نمی‌آید؛ اما واکنش جامعه به او ایجاد شَر است. این جامعه پاکی میرزا را بر نمی‌تابد؛ وقتی دروغ و پشت هم اندازی می‌تواند منافعش را تأمین کند؛ چرا خودش را آویزان ارزش‌های میرزا بکند؟ اصلا این ارزش‌ها به چه دردش می‌خورد و جز زیان برایش چه دارد؟ صداقت میرزا سم است برای آن. آفت است. تهدیدی است جدی که منافعش را هدف گرفته است. میرزا باید تاوان تمامی این فضیلت هایش را بدهد که می‌دهد، اما در داستان‌های دفتر دوم، بله،
محورْ فقر است.

مشکلات زندگی کارگری و روابط کارگر و کارفرما نیز در این کتاب دیده می‌شود. چه چیزی در این باره توجه شما را به خود جلب کرده است؟
من سی سال در کارخانه‌های مختلف مــدیـــر بــودم و مــی دیــــدم کــه کارگــران از ابتدایی ترین حقوق خود محرومند و کارفرما چه ظلمی به آن‌ها می‌کند. این داستان‌ها را بر اساس اوضاع و زیست آن‌ها نوشتم.

چنان که اشاره شد، کتاب از دو دفتر تشکیل شده: داستان‌های مربوط به شخصیتی به نام میرزا حسین و چند داستان مستقل. به نظر می‌رسد داستان‌های بخش نخست می‌توانست مجموعه ای جداگانه باشد تا کتاب انسجام بیشتری پیدا کند. به چه علتی کل این کارها را در یک مجموعه به چاپ رسانده اید؟
بله درست است. اگر داستان‌های دفتر «شرمنده ایم آقا میرزا حسین» در یک کتاب چاپ می‌شد و داستان‌های دفتر دوم در کتابی دیگر، به قول شما یکپارچگی و انسجام بیشتری داشت. راستش چون تعداد داستان‌های دفتر دوم کم بود و من هم تصمیم نداشتم فعلا در آن فضاها کار کنم و از طرفی قصد داشتم مجموعه «ایران خانم» را به انتشاراتی بدهم - که موضوع و درون مایه و فضای داستان‌های آن از اساس با کتاب «شرمنده ایم آقا میرزا حسین» متفاوت است و دارد مراحل چاپش را طی می‌کند – هر دو دفتر را در یک مجموعه به چاپ رساندم.

...

رنج‌های میرزا حسین و دیگر ضدقهرمانان
داستان‌های کتاب «شرمنده ایم آقا میرزا حسین» را از یک چشم انداز می‌توان روایت‌هایی درباره رنج دانست. بن مایه رنج در هر دو بخش کتاب حضوری چشمگیر دارد؛ چه در «دفتر اول» که داستان‌هایی با محوریت شخصی به نام میرزا حسین را در بر می‌گیرد و چه «دفتر دوم» که شامل داستان‌هایی مستقل است. میرزا حسینْ قهرمان یا درواقع ضدقهرمان بخش نخست، مرد سالخورده درستکاری است که مشکلات زندگی دست از سرش برنمی‌دارد.

این مشکلات را عموما آدم‌هایی برایش رقم می‌زنند که اخلاق گرایی او را برنمی تابند و مایه زحمت خود می‌دانند. حتی اگر میرزا حسین هم کاری به کار آدم‌های پیرامون نداشته باشد، باز آن‌ها او را به دردسر می‌اندازند یا به نوعی می‌آزارند. رنج‌های این شخصیت بی آلایش نه فقط به سبب دشمنی‌های آدم‌ها که گاهی نیز برخاسته از سختگیری‌های تقدیر است. او با زمانه ای روبه روست که نمی گذارد آب خوش از گلویش پایین برود و از طریق بیماری همسر و فرزند، مسافری که کارت بانکی اش را می‌دزدد، زنی که بر اثر سوءتفاهم او را سرزنش می‌کند، آدم شروری که خودرو خود را آتش می‌زند، زنی که میرزا را مسبب بدبختی اش می‌داند و آبرویش را می‌برد، صاحبکاری که حق او را می‌خورد و جز این‌ها مدام سختی و مرارت بر سرش می‌ریزد.

فقر از پربسامدترین عوامل بحران ساز در این مجموعه است و به ویژه در داستان‌های مستقل بخش دوم خودنمایی می‌کند: کارگری سن وسال دار به دنبال دریافت وام است تا با آن زندگی فقیرانه اش را سر و سامان بدهد؛ زباله گردی از پس هزینه‌های درمان همسر بیمار و حتی کفن و دفنش برنمی آید؛ مردی درگیر بی‌کاری و بی‌پولی است... این مجموعه داستان افزون بر تنگدستی شخصیت‌ها عوامل دیگری چون بیماری یا فرزند ناخلف را به عنوان اسباب رنج مقابل دیدگان مخاطب می‌گذارد، اما به نظر می‌رسد همین امر گاه کار را به تکرار کشانده است و دست نویسنده را برای خواننده رو می‌کند. مثلا زنی با بیماری قلبی یا دختری که به بیراهه رفته است یا مردی که به ناروا متهم می‌شود به بی اخلاقی، هر موضوع در بیش از یک داستان آمده و این برداشت را به ذهن خواننده متبادر می‌سازد که سوژه‌های نویسنده ته کشیده است! از دیگر نقدهایی که می‌توان به این کتاب وارد کرد، نوع گویش آدم هاست؛ چرا که به رغم تأکید نویسنده بر وقوع ماجراها در مشهد (با اسم بردن از اماکن و معابر) اشخاص همه به گویش معیار و نزدیک به شیوه حرف زدن اهالی پایتخت صحبت می‌کنند. از کارگر و زباله گرد و نجار تا پزشک و منشی، هیچ کس در این داستان‌ها به گویش مشهدی سخن نمی گوید و این از باورپذیریِ اثر می‌کاهد. در آخر اینکه کتاب ویرایش و نمونه خوانی نشده و این کاستی به کار آسیب زیادی زده است.

خواننده جدی مجموعه داستان «شرمنده ایم آقا میرزا حسین» با مرور سطور و صفحات آن به روشنی درمی یابد که متن این کتاب نه ویراستار زبانی به خود دیده و نه ویراستار صوری؛ که اگر می‌دید، دیگر مخاطب با افعالی که یکدست نیست (افعال مضارع و ماضی ای که نابه جا در یک بافت آمده) و گاهی با تعبیرهای نادرست (مانند «از آن نترس که سر به زیر دارد» که باید «[...] سر به تو دارد» می‌بود) و جملاتی که بعضا از دید فاصله گذاری یا نشانه گذاری ایراد دارد (مثلا جمله‌هایی که نقطه پایانی ندارد) و حتی غلط‌های املایی (مثل «حظ» و «غیظ» که به غلط «حض» و «غیض» نوشته شده) روبه رو نبود. نخستین کتاب رضا طوسی را انتشارات سیمرغ خراسان چاپخش کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...