پست و بلند زندگی | سازندگی


«عروسی شغال‌ها» رمان اول عاطفه شاطری‌کاشی است که به تازگی از سوی گروه انتشاراتی ققنوس (نشر هیلا) منتشر شده. رمان با دو راوی (زن) متشکل از بیست‌ونه فصل است. در این رمان خواننده با مصائب و رنج‌های دو نسل که به شکل‌های متفاوت در آنها دست‌وپا می‌زنند، روبه‌رو می‌شود. البته نباید آن رنج‌ها و مصائب را به جنسیت خاصی محدود دانست، زیرا همان‌طور که لیلا و هنگامه به‌دلیل نابسامانی‌های اجتماعی و همچنین فقر فرهنگی خانواده‌هایشان دچار مشکلات آسیب‌زایی شده‌اند، به همان میزان، مردهای رمان، صادق، احمد و حتی جابر (همسر هنگامه) نیز به‌دلیل رشدیافتن در موقعیت و فضایی که از نظر روانی و اخلاقی در تربیت و شکوفایی انسان‌های سالم و کارآمد ناموفق بوده، به آدم‌هایی کج‌تاب و آداب‌گریز تبدیل شده‌اند.

عروسی شغال‌ها عاطفه شاطری‌کاشی

صادق بعد از مرگ مادرش نوجوانی تنها و بی‌پناه می‌شود. جابر و مادرش که در همسایگی آنها بودند این خلا را پر می‌کنند. صادق را نزد خود می‌برند و هردو در کنار هم مثل برادر بزرگ‌ می‌شوند، اما وقتی مادر جابر در یک عمل انجام‌شده جابر را بدون خواسته‌اش متاهل می‌کند و هنگامه را که از خانواده‌ای سنتی و فرودست بوده به عقد او درمی‌آورد و سپس عذر صادق را می‌خواهد، کینه‌ای پنهان در دل صادق کاشته می‌شود. با گذشت زمان، هنگامه که از بی‌توجهی و دائم‌الخمری و خماری جابر به‌ستوه آمده، بذر عشق صادق را در خود کم‌کم بارور می‌سازد و با او وارد رابطه‌ای عاشقانه می‌شود. (قسمت‌هایی از رمان از طریق دفترچه خاطرات هنگامه روایت می‌شود) لیلا راوی دیگر رمان (دختر هنگامه) بعد از خواندن بخشی از دفترچه و پی‌بردن به عشق مادرش و صادق دچار شک و دودلی می‌شود که آیا فرزند جابر است یا صادق؟ این پرسش که به‌تدریج مبدل به دغدغه‌ای فکری شده بود انگیزه فرارش را از خانواده‌ای که همواره او را از خود رانده بودند قوت می‌دهد. به‌این‌ترتیب می‌توان دلیل بسیاری از بدرفتاری و ناهنجاری شخصیت‌های داستانی را در گذشته آنها ریشه‌یابی کرد.

ورود به رمان با شرحِ گریز بی‌سرانجام لیلا دختر دانشجو و بیست‌ودوساله هنگامه و جابر آغاز می‌شود. بی‌توجهی و روابط عاری از عواطف پدر و مادر مثل دمل چرکینی درونش رشد می‌کند و کم‌کم دارای شخصیتی سرکوبگر و سرزنش‌کننده خود و خانواده می‌شود. احمد که جوانی فرصت‌طلب و فریبکار است با سواستفاده از احساسات و روان متلاطم لیلا، او را به سرقت پول و طلاهای خانواده تشویق می‌کند، به این بهانه که از مرز خارج شوند و زندگی تازه‌ای برای او بسازد. وعده‌های احمد با قال‌گذاشتن لیلا در مسیر مرز به سراب تبدیل شده و علاوه بر متلاشی‌کردن رویا و آرزوهای لیلا توام با تراکم حجم انبوهی از ناکامی و سرخوردگی، گرفتار گشتی‌های مرز نیز می‌شود و شبی را در زندان پاسگاه مرزی می‌گذراند. نهایتا با قراری که از پشت میله‌های بازداشتگاه با شخصی به‌نام سامان که می‌توانست شخصیت منفی رمان باشد (قاچاقچی) از زندان رها و توسط او به شهرش بازگردانده می‌شود. لیلا تصمیم می‌گیرد به خانه نرود و برای یافتن پاسخ خود «اینکه فرزند جابر است یا صادق» به محل زندگی صادق به بندرعباس برود...

روایت در این رمان با وجود آنکه سرنوشت آدم‌ها را تلخ و سیاه نشان داده، اما آدم‌ها به‌طور قطع و یقینی منفور و سیاه ساخته نمی‌شوند، مانند راننده اتوبوسی که به وعده همخوابی با لیلا در جاخواب اتوبوس او را سوار کرده است، اما از وعده‌اش صرف‌نظر می‌کند و از او می‌خواهد به خانه‌شان بازگردد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...