گیتی صفرزاده | سازندگی


عاطفه شاطری‌کاشی معلم است و تجربه معلمی و ارتباط با نوجوانان و جوانان از دغدغه‌های همیشگی‌اش بوده است؛ دغدغه‌ای که پیش از این هم در داستان‌های کوتاهش نشان داده بود. شاطری‌کاشی در اولین رمانش «عروسی‌ شغال‌ها» که از سوی نشر هیلا منتشر شده، به‌طور مشخص سراغ ماجرای دختران فراری رفته و آن را در قالب رابطه مادر و دختری حکایت کرده است.

عاطفه شاطری‌کاشی عروسی‌ شغال‌ها

«عروسی شغال‌ها» در نگاه اول یک داستان اجتماعی است و به موضوع دختران فراری می‌پردازد. چه شد که این موضوع را انتخاب کردید؟
وقتی مساله‌ای تبدیل شود به دغدغه برای یک نویسنده، حتما باید درباره آن مساله بنویسد تا شاید بتواند از این مساله گره‌گشایی کند. من معلمم و نصف روزم را بین بچه‌های 13 تا 16ساله می‌گذرانم. مساله فرار این روزها تبدیل شده به یک تفریح برای نوجوان‌ها، و این واقعا نگران‌کننده‌ است. بارها صبح‌ها در دبیرستان والدینی را دیدم با چشم‌های گریان که دنبال نوجوانی می‌گردند که شب قبل با یک بحث ساده از منزل خارج شده و حالا نمی‌دانند کجاست یا وقتی هرروز دفتر حضوروغیاب را باز می‌کنم باید نگران تک‌تک بچه‌هایی باشم که آن روز غایب هستند.

فضای کلی داستان، فضای ناامنی است؛ اینکه جهان بیرون برای زنان جای امنی نیست. حتی دو شخصیت اصلی داستان (لیلا و مادرش) به‌نوعی زنان فریب‌خورده هستند.
من جامعه امروز را مکانی روشن برای زن‌های جامعه‌ نمی‌بینم. زنِ امروز جامعه من، از صبح که از خواب بیدار می‌شود باید برای همه‌چیز به همه‌کس توضیح بدهد، باید برای ثابت‌کردن خودش تلاش کند، نگران باشد از اینکه چه تفکر سنتی، چه مدرن، چه فکری درباره‌اش دارند. من هم یک زنم و در این جامعه زندگی می‌کنم و از صبح که از خانه بیرون می‌روم باید مواظب باشم تا با لباس‌پوشیدن، حرف‌زدن و راه‌رفتنم کسی را دچار چالش نکنم. لیلا و هنگامه داستانِ من، نمادِ تمامِ دختران و زنان این جامعه هستند که نمی‌توانند رهایی را تجربه کنند.

شاید بشود موتیف اصلی اثر را صندوقچه دانست، صندوقچه‌‌ همیشه‌بسته‌ای که حاوی رازی است که هرکدام از شخصیت‌های داستان را به‌نوعی تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. اما درنهایت به‌نظر می‌آید در داخل صندوقچه چیزی هم نیست.
شاید بشود گفت بله، همین‌طور است. لیلا می‌رود به امید یک زندگی بهتر... به امید پیداکردن یک راز... به امید یک خانه خیلی بزرگ، اما وقتی به پایان می‌رسد می‌بیند هیچ‌چیز بهتر از همان چیزی که داشت نبوده. شاید همه ما همین‌طور هستیم، به جست‌وجوی چیزی هستیم که بعد از تلاش و تکاپوی بسیار وقتی به آن می‌رسیم می‌فهمیم چیزی نیست..

داستان برپایه یک روایت مادر و دختری پیش می‌رود. هرفصل از زبان یکی از آنها حکایت می‌شود. فقط در یک فصل داستان را از زبان جابر (همسر هنگامه) می‌خوانیم. تعمدی در این جداسازی یک‌باره بود؟
داستان در اصل داستانِ لیلا و هنگامه است و روایت اصلی از زبان و فکر آن دو است و فصلی هم که از زبان جابر روایت می‌شود درواقع می خواهد به پیشبرد آن دو روایت کمک کند. می‌توان گفت فصل روایت جابر کلید است برای روایت‌های لیلا و هنگامه، کلیدی که اگر نبود درهای روایت این دو شاید هیچ‌وقت گشوده نمی‌شد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...