پروژه دولتی باعث تنش میانِ اهالی روستا و تیم سدسازی میشود... مهندس برای برقراری آرامش بین دولت و مردمِ روستای گورآب پیشنهاد میدهد دولت خانهها و باغهای اهالی را بخرد و اهالی روستا دستهجمعی به محلِ جدید گورآب مهاجرت کنند... پیداشدنِ قبر دختر جوان تازه خاکسپاریشده با بدنی تازه و تجزیهنشده... قاچاق و کولبری اسلحه برای کدخدا و اشرار و حامیانش... روستای گورآب، رفتهرفته غرق میشود. حالا استخوانهای مُردههای بیگور و نشان روی آب آمده است
...
قریب به دوهزارسال از تولد تو میگذرد و در این مدت یک روز نبوده است که تو را به صلیب نکشند. پس تو کی به دنیا میآیی... میدانید همه جوخههای اعدام از فاصلهای یکونیممتری قلب محکوم را هدف میگیرند... میدانید چندین گلوله همزمان شلیک شده، آنهم در فاصله یکونیم متری چه حفرهای در قلب اعدامی بهوجود میآورد؟... وقتی اندیشه (یا وجدان) در شما رو به نقصان بگذارد، شما همهچیز را به دوشِ ایدئولوژی حاکم میگذارید و از مساله انتخاب فردی سر باز میزنید
...
ترکیبی از طنز موقعیت و طنز کلامی... اول امیدش به خداست و بعد به قاطری چموش و شکمو که او هم از حمله دشمن جان سالم به در برده... با همه چیز شوخی میکند. همه مفاهیم جدی را از این دریچه میبیند بدون آنکه آن چیزها را پوچ بداند یا به آن مفاهیم بی اعتقاد باشد... تصویری واقعی و به دور از کلیشههای آزاردهنده و خسته کننده موسوم به دفاع مقدس... نه سوپرمن است و نه ابرانسان؛ او یک انسان طبیعی است؛ یک انسان با همه ضعفها، تواناییها، شادیها و رنجهایش
...
کشتی هیچوقت یک ورزش نبوده است، همیشه چیزی بیشتر بوده است... پرداختن به جنوب شهر باید خصلت انتقادی داشته باشد و اگر غیر از این باشد، هدفش خراب کردن جنوب شهر است... ۷۵ درصد سریالهایی که در پلتفرمهای آمریکایی و بزرگ دنیا ساخته میشود اقتباسی هستند... ما همیشه یک خود تخریبی داریم و میخواهیم صفاتی را به خودمان بچسبانیم، فارغ از این که در جهان شاید از ما بدتر باشند... مردم خودشان را در قهرمانی میبینند که خودش را به جای بزرگی میرساند
...
پدر ویژگیهای بارز یک آنیموس منفی (سایه مردانه) را در خود حمل میکند... در جوانی، خودکامه و جسور و بیتوجه بوده و تا به امروز، تحقیرگر: به مادرت صد دفعه گفته بودم از این پسر مرد در نمیآد... تلاش ناکام پیرمرد در دستدرازی به معصومیت پسر موجب استقرار حس گناهی است که یک قدم تا «انزجار از خود» فاصله دارد. و این فاصله با تنبیه پدر و تایید مادر طی و تبدیل به زخمی عمیق میشود... او یک زخمی است که میتواند زخم بزند
...
مدرسه که تعطیل میشد، میدویدم تا زودتر برسم خانه تا آقای اخوان را ببینم... با آل احمد خیلی چالش داشتند. با اینکه همدیگر را خیلی دوست داشتند اما اصلا مثل هم نبودند. هرچه پدرم مدرن و متجدد بود - واقعا یکجورهایی غربزده بود- اما جلال آلاحمد خیلی سنتی و عصبی بود... مد شده بود که بچهها را بفرستند فرنگ و همه هم میرفتند انگلیس شبانهروزی... علی حاتمی نقش خرگوش را بازی میکرد... اگر بخواهید عکسهای کاوه را در ایران منتشر کنید، نصف عکسها سانسور میشوند
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
در دادگاه طلاق هفتمین زنش حضور دارد... هر دو ازدواجهای متعدد کردهاند، شکستهای عاطفی خوردهاند و به دنبال عدالت و حقیقتند... اگر جلوی اشتهاتون به زنها رو نگیرین بدجوری پشیمون میشین... اشتتلر تا پایان داستان، اشتهایش را از دست نداد، ترفیع شغلی نگرفت و پشیمان هم نشد... دیگر گاوصندوق نمیدزدند بلکه بیمه را گول میزنند و با ساختن صحنه تصادف، خسارت میگیرند... صاحبمنصبها و سیاستمداران، پشت ویترین زندگیشان، قانون و عدالت را کنار میگذارند
...
زنی خوشپوش و آراسته که خودش را علاقهمند به مجلات مد معرفی میکند... از تلاش برای به قدرت رسیدن تا همراهی برای در قدرت ماندن... قانون برای ما، تصمیم حزب است... پژوهشگرانی که در رسالههای علمی به یافتههای دانشمندان غربی ارجاع میدادند به «دادگاههای شرافت» سپرده میشدند... دریافت جایزه خارجی باعث سوءتفاهم بین مردم کشور میشد... ماجرای ویلایی که با پول دولت ساخت همه خدمات او به حزب را محو کرد... سرنوشت تلخ او خودکشی ست
...
روابط متقابل زردشتیان و مسلمانان... ادبیات پیشگویانه با ایجاد مشابهتهایی میان تولد و زندگینامهی محمد[ص]، زردشت و شاهان ایرانی برقراری روابط اجتماعی میان دو گروه را آسانتر کرد... پیروزی مسلمانان تجلی لطف خداوند توصیف میشد و هر شکست زردشتیان گامی به سوی آخرالزمان... از مهمترین علل مسلمان شدن زردشتیان: ایمان خالصانه به اسلام، باور به اینکه پیروزیهای اعراب اعتبار اسلام را تأیید میکند، بهدست آوردن آزادی(اسیران)، تهدید به مرگ، انگیزههای مالی و اجتناب از پرداخت خراج
...
جنبشهای اجتماعی نوعی همبستگی اجتماعی به ارمغان میآورند که میتوانند فرصتی برای احیای دو عنصر کلیدی حیات مبتنی بر سرمایه اجتماعی ـ یعنی ارزشهای مشترک و ارتباطات بیشتر ـ فراهم کند... «اجتماع» عرصهای است که نه منافع فردی در آن سیطره دارد، نه فرد در جمع ذوب شده است... سهضلع دولت، بازار و اجتماع سرنوشت جامعه را رقم میزنند... برخورد انحصارگرایانه گروههای مذهبی نسبت به سکولارها در داخل و دینستیزی بنیادگراهای سکولار در خارج کشور، منازعهای برابر نیست
...
قدرت در هر زمان و مکان نقابهایی مسخشده از چهرهی دین میسازد و آن را بهعنوان دین عرضه میکند تا ستم خویش را مشروع جلوه دهد... نشان میدهد که خوانش ایدئولوژیک از حاکمیت چگونه بر دیدگاه اسلامگرایانی همچون ابوالاعلی مودودی و سید قطب تاثیر گذاشته است... بسیاری از حاکمان از شعار «اطاعت از اولیالامر» استفاده میکنند و افراد جامعه را سرکوب و آزادی آنها را سلب میکنند... معترضان از عثمان خواستند که ترک حکومت کند، اما او نپذیرفت و بهجای حل اعتراضات از طریق دموکراتیک دست به خشونت زد
...