روایتی پر از تعلیق از پیامدهای جنگ | ایبنا


رمان «دختران قبیله‌ی جنگ» به قلم جواد افهمی، ۳۵۰ صفحه و بیست و سه فصل دارد. فصل‌‎‌ها عنوانی ندارند. با توجه به عنوان کتاب، می‌شود این‌طور برداشت کرد که با رمانی حادثه‌محور روبه‌رو هستیم تا شخصیت‌محور.

خلاصه رمان دختران قبیله جنگ»  جواد افهمی

این رمان روایتی تلخ و سخت از یک دوره است که بر مردمان فوعه و بَنش می‌گذرد. رمان درباره زنانی است که در یک گروگان‌گیری اسیر مسلحین می‌شوند. می‌توان این‌طور گفت که نویسنده از دو روایت استفاده کرده. روایت یا پرده اول، با شخصیتی به نام سوسن آغاز می‌شود و روایت بعدی با شخصیت حورا. اما نمی‌توان به این نتیجه رسید که نویسنده خواسته از دو روایت موازی استفاده کند، چرا که گویی قصد داشته در پرده اول، حمزه را معرفی کند. حمزه شخصیتی‌ست که حضورش در دو روایت بسیار پررنگ است. می‌توان گفت که او حکم ضدشخصیت را دارد. حمزه رهبر گروه مسلحین است و نسبت به باقی شخصیت‌های رمان، پیچیدگی خاصی دارد. او اما شخصیتی است ایستا، چرا که تحول ناگهانی‌اش در طول رمان و اتفاقاتش رقم نمی‌خورد. حمزه را چقدر می‌شناسیم؟ او که در فصل دوم همراه سوسن در دانشگاه است و از سوسن خوشش می‌آید، ناگهان غیبش می‌زند و وقتی بازمی‌گردد دیگر آن حمزه‌ای نیست که عاشق سوسن بود. این تحول ناگهانی هم سوسن را شگفت‎زده می‌کند و هم مخاطب را.

فصل اول چنانکه پیش‌تر اشاره شد، با سوسن آغاز می‌شود؛ زنی که دست پسرنوجوانش را گرفته تا زادگاهش بنش را ترک کند اما در میانه‌ی راه اتوبوسشان را نگه می‌دارند. سوسن خطر را حس می‌کند. در نهایت حادثه رخ می‌دهد. حمزه، مردی که قبلاً عاشق سوسن بوده، جلو چشمان مادر، فرزندش را سرمی‌برد. از فصل سوم شخصیت‌ها متفاوت می‌شوند. این‌بار با حورا و رئوف همراه می‌شویم؛ دو شخصیتی که هم‌دیگر را دوست دارند. یکی اهل فوعان و دیگری اهل بنش است. با وجودی که اهل سنت و شیعه سال‌هاست که کنار هم در صلح و آرامش زندگی می‌کنند، حالا با گروگان گرفتن چهل زن شعیه، اختلاف بین فرعه و بنش شدت گرفته و عشق حورا و رئوف دچار مشکل می‌شود.

شخصیتِ محوری رمان
سوسن که رمان با او آغاز می‌شود، شخصیتی ایستاست. او که بعد از مرگ پسرش رحمان، دچار آشفتگی روحی می‌شود، پیچیدگی خاصی ندارد. همچنین نمی‌توان گفت که او شخصیت محوری رمان است. درست که عدم تعادل با مرگ پسر او شروع می‌شود اما حضورش در طول رمان، بعد از فصل دوم، کم‌رنگ است. شاید بتوان گفت حورا بیشتر به شخصیت محوری نزدیک است، چرا که در طول رمان حضور پررنگ‌تری دارد. عدم تعادل دوم با او و مسلحینی که دنبالش هستند رقم می‌خورد. حورا هم شخصیتی ایستاد دارد، چرا که در انتها با توجه به وقایع و اتفاقات، شاهد تحولی در او نیستیم.

ساختار رمان
«سوسن نگران روی صندلی اتوبوس قراضه نشسته است و دائم سعی می‌کند خودش را سرگرم کاری نشان بدهد.»
افتتحایه و شروع رمان با این جمله و توصیف‌های بعدش، شروع چندان پرکشش و جذابی نیست. به نظر اگر نویسنده شروع را با تذکرهای سوسن به پسرش شروع می‌کرد، شوک داستانی بیشتر در ذهن مخاطب جاگیر می‌شد، چرا که هم مسأله برای مخاطب روشن می‌شد، هم نگرانی سوسن با تاکید در گفتار برایمان نشان داده می‌شد. پایان فصل برخلاف شروعش با اتفاقی که رقم می‌خورد، شوک بزرگی برای مخاطب همراه دارد و این سوال در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد که آیا نویسنده پایان رمان را در ابتدا آورده؟ فصل دوم سوال ایجاد شده در ذهن را تایید می‌کند؛ اما با ورود به فصل سوم تمام بافته‌های ذهنی مخاطب به هم می‌ریزد.

رمان «دختران قبیله‌ی جنگ» ساختاری غیر خطی دارد. یکی از امتیازاتی که باعث جذابیت روایت شده چرخش دوربین بین شخصیت‌ها است. نویسنده قصد داشته حوادثی را که در یک دوره‌ی زمانی اتفاق افتاده برجسته کند. زمان تقویمی اتفاقات در رمان برمی‌گردد به سال‌های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۳. نویسنده به خوبی توانسته خرده‌روایت‌ها را با چاشنی تعلیق، همراه کند. یکی دیگر از حسن‌های رمان، تحلیل بعد روانشناختی شخصیت‌هاست. نویسنده در این زمینه موفق عمل کرده و به راحتی می‌توان با شخصیت‌ها همراه شد و با آن‌ها هم‌ذات‌پنداری کرد و برای سوسن دل‌سوزاند و نگران رئوف شد. نویسنده رمانش را به‌خوبی مهندسی کرده است. روابط علت و معلولی میان وقایع و اتفاقات، چفت و بست محکمی دارد. یکی دیگر از امتیازات کتاب، نثر روان و ساده‌اش است. رمان ریتم و ضرباهنگ خوبی دارد.

«ای خدای قهار و قاسم، تو شاهدی که من و هم‌رزمانم هیچ کینه و کدورتی از این بچه و خانواده‌اش نداریم و این کار را فقط و فقط برای رضای تو می‌کنیم. من دست انتقام تو هستم. به نام تو و برای عبرت همه‌ی مردم سوریه، این موجود گمراه را ذبح می‌کنم. خدایا خودت از ما بپذیر.»

دیالوگ‌ها و گفت‌گوها در طول رمان، پیش‌‎برنده هستند. لحن گفت‌وگوها در بیشتر قسمت‌ها خواننده را به‌خوبی با حس و حال شخصیت‌ها همراه می‌کند. تصویرسازی‌ها از نقاط قوت رمانند. «ام‌سومر دستان خیسش را با دامن لباس بلندی که به تن دارد، خشک می‌کند و با پشت دست، عرق از پیشانی‌اش می‌گیرد.» تصویر+ توصیف+ تصویر.

پایان رمان، برخلاف شروع آن، بسیار تاثیرگذار است. درست لحظه‌ای که مخاطب می‌خواهد نفس آسوده‌ای بکشد، به یک‌باره با صحنه‌ی پایانی غافلگیر می‌شود. نویسنده از عنصر تعلیق هم به خوبی استفاده کرده است. کتاب داستان پرکششی دارد و این باعث شده مخاطب احساس خستگی نکند.

همچنین سعی و تلاش نویسنده برای برجسته‌سازی اقلیم و جغرافیا در طول رمان، ستودنی‌است چرا که مخاطب در طول رمان خودش را به خوبی در بافت سوریه می‌بیند. آقای افهمی تلاش کرده مخاطب را به خوبی با ماجراها و اتفاقات همراه کند. او شخصیت‌هایی آشنا خلق کرده و سعی کرده ادبیات مقاومت را این‌بار در جغرافیای دیگری به مخاطب نشان دهد. ادبیات مقاومت تنها اختصاص به ایران و جنگ تحمیلی و سوریه و لبنان و… ندارد. جنگ هر جای کره خاکی که باشد، جنگ است. پیامدهای جنگ و آسیب‌هایش می‌تواند دستمایه نوشتن باشد. نویسنده در این رمان رسالتش را به خوبی انجام داده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...