این فقط طنزپردازان عزیز نیستند که طنز بلدند و خاطرات طنزناک دارند. کل ملت شریف ایران، اگر دقت کنید، عموماً طوری زندگی می‌کنند که قطعاً به شکل‌گیری خاطرات طنز بسیاری منجر می‌شود. مربوط به الآن هم نیست. در کل تاریخ چنین بوده‌ایم که هستیم. کاش می‌شد همه را جمع‌آوری کرد؛ کل دنیا می‌خندیدند!
لااقل کاش از هر قشری و از هر صنفی، یکی که بیشتر اهل ذوق و البته اهل بخیه بود، پیش‌قدم می‌شد و خاطرات صنف خود را جمع‌آوری می‌کرد.

افشین قناد آقای کامل، خانم پارسیل شما که دیروز مرد بودید!

خوش به حال جامعه محترم دندان‌پزشکان ایران که یک نفر آدم خوش‌ذوق و بااستعداد از میان خودشان پیدا شده و اقدام به جمع‌آوری خاطرات طنز همکاران خود از سراسر کشور کرده است. دکتر افشین قناد، عزیز دندان‌پزشکی است در تهران که از قضا شاعر و طنزپرداز هم هست. کتاب اشعار طنزش نیز پیش از اینها منتشر شده است و در همین صفحه معرفی شده است؛ با عنوان «قندانپزشکی»!
این آقای قناد ـ کز سخنش شهد و شکر می‌ریزد ـ اخیراً خاطرات همکاران دندان‌پزشک خود را از سراسر کشور جمع کرده و در دو جلد کتاب و ذیل عنوان کلی «دندان‌نگاری‌ها»،از سوی «نشردندانه» تقدیم علاقه‌مندان نموده است. کتاب نخست «آقای کامل، خانم پارسیل» نام دارد و کتاب دوم «شما که دیروز مرد بودید!» (با شما نیستم!)

ایشان زرنگی کرده و برای این‌که در این کار، دست تنها نبوده باشد و شریک جرم(!) هم داشته باشد؛ تألیف این دو کتاب را با همکاری دکتر سیامک شایان انجام داده است. چی می‌دانیم؛ شاید هم ایشان با همکاری دکتر افشین قناد، این کار را انجام داده است. خدا عالم است!
برای این‌که دست‌خالی از مطب این دوستان دندان‌پزشک خارج نشده باشید؛ تا جایی که جا هست، شما را مهمان چند فقره از خاطرات چاپیده شده در این دو کتاب می‌کنیم. این همه در مطب دندان‌پزشکان عزیز، استرس و اضطراب و درد و خون‌ریزی داشته‌اید؛ یک‌بار هم که شده، بخندید. بعداً سر حساب کردن خدمات دندان‌پزشکی، جبران می‌کنند!

دندان‌پزشکی در زندان: دکتر شیوا جعفرنیا
تشخیص دوم بودیم و طبق معمول در عجله برای معاینه سریع بیمارها. معمولا بیماران بخش تشخیص، هر کدام داستان خودشان را داشتند، ولی کیس آن روز فرق داشت. آقایی درشت هیکل با تعداد زیادی خالکوبی روی دست و بدنش نشست روی یونیت معاینه. ویزیت را شروع کردم. یکی از دندان‌های شش پایینش حالت خاصی داشت. انگار بمب داخلش ترکیده بود. ازش پرسیدم:« این دندونت درد نداره؟» جواب داد: «نه قبلا درد داشت، خودم عصب کشیش کردم!»
گفت: «هیچی خانم، توی بند نبودم، اونجام که دندونپزشک نداریم ولی خیلی راحته، یک سری سیخ داریم، یکی از اونارو داغ کردم و فرو کردم تو دندونم. اولش درد گرفت ولی بعدش دیگه خوب شد. با او دندون مشکلی ندارم، شما بقیه رو ببین!»آن‌قدر قانع شدم که جوابی برایش نداشتم. من ماندم و قیافه متعجب از میزان پیشرفت تکنولوژی دندان‌پزشکی در زندان!

جیغ‌ بی‌دلیل: دکتر توفیق کوچک‌خانی
یک روز در ساعات اوج شلوغی درمانگاه، برای خانم میانسالی بعد از تزریق بی‌حسی و مطمئن شدن از آن، دندان کشیدم. آنچنان جیغی کشید که نه تنها پرسنل و بیماران منتظر، بلکه از ایستگاه تاکسی جلوی مرکز هم مردم هراسان، در اتاق دندان‌پزشکی ریختند. بنده که از شدت خجالت خیس عرق شده بودم با اظهار تأسف پرسیدم: «شرمنده، خیلی درد گرفت؟»
گفت:«خیلی ممنون، اصلا درد نداشت. خیلی عالی بود، اصلاً نفهمیدم»
گفتم: «اگه درد نداشت، پس اون جیغ چی بود؟»
گفت:‌«قبلا جای دیگه کشیده بودم، خیلی درد داشت. فکر کردم اینم مثل اونه!»

آماده شدن برای آمپول: دکتر راشین آریان فر
در دوران طرح بودم که خانم مسنی برای کشیدن دندان به من مراجعه کرد. بعد از معاینه گفتم: «اگر آماده هستید، آمپول بزنم؟»
پشتم را بهش کردم تا سرنگ بی‌حسی را آماده کنم،‌ همانطور که پشتم بهشون بود، صدای تکون خوردن یونیت را می‌شنیدم. وقتی برگشتم، با دیدن آن صحنه گیج شدم.
بیمار روی یونیت کاملاً برگشته و روی شکم خوابیده بود و شلوارش را پایین کشیده بود.
با تلاش زیادی خنده‌ام را پنهان کردم و گفتم: «مادر جان، قراره دندانت را بکشم، پس آمپول را هم به دندانت می‌زنم!»

بیمار مبادی آداب: دکتر علی سجادی
روزی آقای با نزاکت و با ادب وارد اتاق مطبم شد. بعد از سلام و علیک گفت: «دکتر، بد نباشه و اشاره کرد به ماسک روی دهانم.» تعجب کردم که مگه ایشان اصلاً‌ دندانپزشکی نرفته است! تعجبم وقتی بیشتر شد که داشت به صورت سرپایی، شرح حال و مشکل دندان خود را می‌گفت. صندلی دندان‌پزشکی را نشانش دادم و گفتم: «بفرمایید بنشینید.» گفت: «‌خواهش می‌کنم جسارت نمی‌کنم، شما بفرمایید!»
هرگز آدمی به این باادبی در عمرم ندیده بودم. اینطور که پیش می‌رفت، احتمالاً بی‌حسی را هم باید به خودم می‌زدم!
بالاخره بعد از کلی عقب عقب رفتن و تعارف، توجیه شد که باید روی صندلی بنشیند چون اینجا مخصوص بیمار است، نه دکتر.
ولی تازه مشکل شروع شده بود. چون حاضر نبود جلو دکتر پاهایش را دراز کند!

گروه هدف: دکتر مریم خسروی
در حال گذراندن طرحم بودم و هزینه برای افراد گروه هدف، شامل زیر ۱۴ ساله‌ها، زنان باردار و شیرده تا یک سال در این طرح رایگان بود.
بیماری روی یونیت نشست و پرسیدم: «هزینه دارید که دو تا دندانت را امروز درست کنم؟»
دستیارم گفت: «باردار یا شیرده باشی، رایگان است.»
بیمار هم خیلی جدی جواب داد: «دو سال پیش سقط داشتم، اما هنوز کامل شیرم خشک نشده، قبول می‌کنید؟!»

اطلاعات

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...
به قول هلدرلین، اقامت انسان در جهان شاعرانه است... شعر در حقیقت تبدیل ماده خامی به نام «زبان»، به روح یا در حقیقت، «شعر» است. بنابراین، شعر، روح زبان است... شعر است که اثر هنری را از اثر غیرهنری جدا می‌کند. از این نظر، شعر، حقیقت و ذات هنرهاست و اثر هر هنرمند بزرگی، شعر اوست... آیا چنان‌ که می‌گویند، فرازهایی از بخش نخست کتاب مقدس مسیحی که متکی بر مجموعه کتب مقدس یهودیان، یعنی تنخ است، از اساطیر شفاهی رایج در خاور نزدیک اخذ شده یا خیر؟ ...
یک تنش مفهومی هست بین «نامکان بودن» و «مکان سعادتمند». این می‌تواند پارادوکس معنایی ایجاد کند که قرار نیست جایی وجود داشته باشد که سراسر فضیلت باشد... با پیدا شدن امریکا ما با یک زمین جدید روبه‌رو هستیم... ایده رمانتیک امرسون این است که ما یک سه‌گانه داریم: خود، جامعه و طبیعت. زمانی ما می‌توانیم به تعالی برسیم که وحدتی ارگانیک بین اینها شکل بگیرد... اگر آلن‌پو به خود حمله می‌کند و نشان می‌دهد این خود نه می‌تواند وحدت‌بخش باشد و نه خود وحدت دارد‌، کار ملویل حمله به ضلع طبیعت است ...