داوری اردکانی گفت: اکنون تقریبا عمده آثار مهم فلسفه را به زبان فارسی داریم و این داشته صرف نظر از اینکه فلسفه در این زمان در چه وضعی است دو عیب شاید بزرگ دارد؛ یکی اینکه در بسیاری از ترجمه‌ها مطلب در زبان فارسی چنانکه باید جا نیفتاده و عیب دیگر خواننده است.

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، همایش روز جهانی فلسفه، روز گذشته، ۲۷ آبان به همت خانه اندیشمندان علوم انسانی و با همکاری کمیسیون ملی یونسکو و مجمع عالی حکمت اسلامی به صورت مجازی برگزار شد. در این مراسم رضا داوری اردکانی، غلامرضا اعوانی، حمید پارسانیا، احد فرامرز قراملکی، محسن جوادی و احمد پاکتچی سخنرانی کردند.

رضا داوری

رضا داوری‌اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم در این نشست با موضوع «فلسفه و آینده آن در ایران» سخن گفت و افزود: فلسفه در بیرون از اروپا جز در ایران و اندکی در مصر در دوران نفوذ و قدرت اسماعیلیه در آن سرزمین در هیچ کجای آسیا و آفریقا نبوده است. فلسفه مغرب اسلامی و آندلس نیز دنباله و بخشی از فلسفه‌ای است که در ایران بنای آن نهاده شده بود. مهم است که بدانیم چرا ایرانیان و بعد از آنها مسلمین اهل آندلس به فلسفه توجه کردند و چرا در ایران تاریخ فلسفه ادامه یافت و چرا در دوره‌ای چراغش خاموش شد.

او ادامه داد: من سال‌ها کوشیده‌ام دریابم که فلسفه در روح و جان مردم و در فرهنگشان چه جایی پیدا کرده است و آثارش در زندگی و رفتار و گفتار یا تناظرش با اینها چه و چگونه بوده است. مطلبی که در این باب به آن توجه نمی‌شود این است که اگر برای یونانیان قدیم و اروپاییان دوره جدید مقام فلسفه در مدینه و در جامعه و تاریخ اهمیت داشته، چرا در دوره اسلامی این قضیه وضعی دیگر یافته و از اهمیت افتاده است. شاید وجهش این بوده که شریعت تکلیف عمل و رفتار مردمان را تعیین می‌کرده و افراد و اشخاص از حکم شریعت پیروری می‌کردند؛ یعنی رابطه‌ای میان فرد و جامعه به صورتی که در یونان قدیم و در جامعه خودبنیاد جدید وجود دارد مطرح نبوده و آدم‌ها بیشتر به این اعتبار فرد بوده‌اند که روز قیامت باید جواب‌گوی اعمال خود باشند.

داوری اردکانی افزود: در کتاب تعلیمات دینی کلاس دوم یا سوم دبستان در آغاز دهه بیست؛ یعنی حدود هشتاد سال پیش این روایت آمده بود که روز قیامت از تو نمی‌پرسند پدرت کیست، می‌پرسند عملت چیست. این فردیت را با فردیت در دنیای کنونی نباید یکی دانست. فرد در دنیای قدیم مکلف بود و با ادای تکلیف فردیت می‌یافت اما در جامعه جدید بشر با حقوقش فردیت پیدا می‌کند. فلسفه‌ای که در یونان ناظر به تدبیر و نظم مدینه در گفتار و رفتار اهل آن بود، وقتی به عالم اسلام آمد در تناسبی دیگر وارد شد. البته فلاسفه ما با نظر به آنچه ارسطو در تقسیم علوم گفته بود به هر علمی جایگاهی دادند. ارسطو علم نظری را مقدم بر علم عملی دانسته بود و این تقدم صرفا شرفی نبود. درست است که او گفته بود الهیات اشرف علوم است؛ زیراکه بی‌سودترین آنهاست اما فیلسوف با این سخن می‌خواست بگوید که طالبان علم الهی این علم را بی‌سودای سود می‌طلبند و این خود یک فضیلت به شرف اخلاقی است اما مقصود اصلی ارسطو از تقدم نظر که آن را از استاد خود افلاطون آموخته بود، وابسته‌ بودن عمل به نظر بود.

به گفته این استاد فلسفه، ارسطو در این باب نظر افلاطون را تا حدودی تعدیل کرده و در کتاب اخلاق واسطه‌ای به نام «حکمت فرزانگی» یا «فضیلت عقلی» پیش آورده و آن را ضامن نسبت میان نظر و عمل دانسته بود. فلسفه وقتی در یونان کارش تمام شد در بیرون از یونان در سه عالم با سه صورت متفاوت و ممتاز ظاهر شد. در روم اثر سیاسی‌اش را نه فقط حفظ کرد، بلکه رومی‌ها بیشتر به فلسفه رواقی و وجه سیاسی و اخلاقی فلسفه یونان توجه کردند. وقتی اروپا مسیحی شد تفسیر مفسران مسیحی از فلسفه یونانی مورد توجه قرار گرفت و این فلسفه در قوام مسیحیت اروپا دخیل شد. این تفاسیر از طریق اسکندریه و انطاکیه و مرو به برخی جاهای دیگر نیز به جهان رسید. این دو صورت و تلقی اخیر دیگر با سیاست و حتی با اخلاق سر و کار چندانی نداشت. در این نکته تامل کنید که فلسفه قرون وسطی با کتاب «مدینه الهی» آگوستین آغاز شد. مدینه الهی فصل یا حد فاصل میان تفکر قدیم یونانی و مسیحیت قرون وسطی بود.

رئیس فرهنگستان علوم با اشاره به وضعیت متفاوت در جهان اسلام توضیح داد: متکلمانی که به صورت پراکنده از آرای فلسفی چیزهایی فراگرفته بودند از تعابیر فلسفی و اخلاقی یونانیان برای درک صفات و افعال الهی و تکلیف مردمان مدد گرفتند اما خود را پیرو فیلسوفان و فلسفه‌ها نمی‌دانستند و نظر یونانیان را بیان نمی‌کردند. فارابی که با فلسفه یونان آشنا بود بنای تازه‌ای در فلسفه گذاشت و کوشید که برای فلسفه یونانی جایی در جهان اسلام بیابد. او به اهمیت سیاست و اخلاق در فلسفه یونانی پی برده بود و می‌دانست که غایت فلسفه غایت اخلاقی و سیاسی است و چون پرورده تعالیم و آداب مسلمانی بود این را هم می‌دانست که در جهان دین، قانون؛ قانونِ الهی است و فیلسوفان قانون‌گذار نیستند بلکه هنرشان این است که چون به پیامبری نزدیک‌اند قانون را می‌فهمند و مفسران شایسته آن هستند.

داوری اردکانی با تاکید بر اینکه او طرح وحدت دین و فلسفه را درانداخت و این طرح تا حدودی مقبولیت یافت و بنایی گذاشته شد که با آن تاریخ دوره فلسفه اسلامی در طریق وحدت با دین قرار گرفت یادآور شد: اما اخلاف فارابی طرح وحدت دین و فلسفه را به صورتی که او آورده، فیلسوف را در قانون‌گذاری شریک پیامبر دانسته بود کم‌ و بیش مسکوت گذاشتند و از کنار آن گذشتند. ابن سینا به جای سیاست عنوان نبوت در فلسفه گشود و اخلافش هم راه او را رفتند. البته کتاب‌هایی در اخلاق به سبک یونانی نوشته شد اما مطالب آن درس زندگی و رفتار برای مردم نبود و بیشتر باید آنها را جزئی از فضل و معلومات اهل فلسفه دانست.

این استاد فلسفه با تاکید بر اینکه احیاء علوم الدین غزالی به این معنا متضمن پیام بی‌نیازی جهان اسلام از کتاب‌های اخلاق و سیاست یونانی و علمای جهان اسلام بود توضیح داد: با این وصف اهل فلسفه میراث اخلاق و سیاست یونانی را به کلی رها نکردند؛ هرچند که بیشتر به حکم رعایت احترام آباء فلسفه احیانا در پایان کتب خود فصلی مجمل که آن هم برگرفته از کتاب اخلاق ناصری بود در سیاست و اخلاق می‌آوردند و وقتی نوبت به حاج ملاهادی سبزواری رسید در پایان منظومه و شرح آن، فصلی در اخلاق دینی و عرفانی آورد.

او با بیان اینکه آنچه جای انکار ندارد اینکه پس از فارابی بحث اخلاق و سیاست در فلسفه هرگز جایگاه مهمی نداشته افزود: حتی متاخران به آنجا رسیده‌اند که اخلاق و احکام اخلاقی را مشهورات به ادراک‌های برآمده از طبع برای رفع نیاز در معاملات و روابط هر روزی بازگرداند. فیلسوفان دوره اسلامی هرگز چنانکه باید در مورد اخلاق و مبادی و آغاز آن نیندیشیدند. آنها عقلی‌ بودن حسن و قبح را تصریح کردند ولی نیازی ندیدند که به اخلاق و سیاست فکر کنند؛ زیرا سیاست و اخلاق زمانشان نیازی به فکر و تفکر و تحقیق نداشت.

به گفته داوری اردکانی، فلسفه دوره اسلامی به یک اعتبار حق داشت که از سیاست و اخلاق چشم بپوشد؛ زیرا حاکمانی که با جنگ به قدرت می‌رسند کاری با قواعد سیاست و اخلاق نداشتند. روابط و مناسبات و رفتار مردمان هم به حکم شریعت سامان می‌یافت. پس از این بابت، فلاسفه را نمی‌توان و نباید ملامت کرد که چرا به حکمت عملی نپرداختند. عیب بزرگ قضیه این بود که حکمت عملی و اندیشیدن به سیاست و اخلاق وقتی پیشرفت کرد که اروپای جدید عهد یونانی را به صورت خاص دریافت و انسان را نه در مدینه‌هایی مانند آتن بلکه در جامعه خودبنیاد انسانی در نظر آورد.

او با اشاره به تفاوت مدینه یونانی با جامعه جدید گفت: در مدینه، فرد برای مدینه و بیشتر تابع قانون آن بود اما در جامعه جدید بر قانون‌گذاربودن و حق‌داشتن بشر تاکید شد و خواست و قدرت بشری ملاک حکم و حکومت قرار گرفت. به این ترتیب فلسفه در دوره جدیدشان و مقام ره‌گشایی خود را حفظ کرد با این تفاوت که دانسته و نادانسته قدرت آدمی را به جای سعادت اهل مدینه غایت قرار داد.

این استاد فلسفه با بیان اینکه فلاسفه دیار ما فلسفه را مانند یونانیان علم به اعیان اشیاء می‌دانستند و با یونانیان موافق بودند که غایت فلسفه کمال انسان و سعادت او است اما در معنای کمال و سعادت انسان اتفاق نظر نداشتند عنوان کرد: یونانی کمال و سعادتش در مدینه محقق می‌شد اما در عالم اسلام، کمال آدمی در قطع تعلقات از جهان مادی و سیر ارتقایی به سوی حق بود و این تفاوتی بنیادی و اثرگذار در تفکر است.

داوری اردکانی با اشاره به اینکه فلسفه جدید اروپایی با وجود اختلاف اساسی که در اصل و ظاهر با فلسفه یونانی دارد از فلسفه اسلامی به آن نزدیک‌تر است توضیح داد: زیرا فلسفه یونانی و جدید اروپایی هر دو فلسفه‌های زمینی و پشتوانه‌های زندگی آدمیان‌اند اما فلسفه اسلامی از ابتدا در مسیری بوده که راه آسمان را به آدمی بیاموزد و امانت فلسفه را که سقراط از آسمان به زمین آورده بود به جایگاه اصلی‌اش بازگرداند. هم‌اکنون فلسفه اسلامی معرفت شریف‌ترین مراتب وجود و سعی در قرب به آن مراتب است و به جامعه و سیاست و تاریخ و نیازهای عالی مردم کاری ندارد و اگر به تبع ابن سینا احکام اخلاقی را از سنخ مشهورات می‌داند، وجهش نه بی‌اعتنایی به اخلاق بلکه تصدیق واگذاری اخلاق به شریعت و اعتراف به بی‌نیازی از علم اخلاق مستقل از دین است.

به گفته او، اما فلسفه‌ای که طی ۱۰۰ سال اخیر از اروپا آمده و در دانشگاه‌ها تعلیم و تدریس شده و می‌شود از جهات مختلف وضعی متفاوت دارد. اگر در حوزه‌های علمیه دیرین استادان فلسفه متون تحقیقی فلسفه را تدریس می‌کنند، فلسفه‌ای که از اروپا آمده مطالبی برگرفته از کتب تاریخ فلسفه و کتب درسی روانشناسی و متدلوژی علوم بوده است. البته کتابی از دکارت در زمان ناصرالدین شاه با قلم یک فاضل یهودی زیرنظر یک فرانسوی کم‌ و بیش ایرانی‌شده از متن فرانسه به فارسی ترجمه شد که متاسفانه زبان آن چندان مفهوم نیست. یک بار هم افسرالدین کرمانی آن را از ترکی استانبولی و عثمانی به فارسی برگردانده است. این ترجمه زبان به نسبه خوبی دارد.

او ادامه داد: سیر حکمت در اروپا نیز تاریخ فلسفه مختصر اروپا است که با ذوق و سلیقه و به زبان روان و زیبا گزارش شده است. سیر حکمت در اروپا نه فقط اولین کتاب در فلسفه جدید بوده بلکه شاید هیچ یک از کتاب‌های فلسفی که در عمر هشتاد ساله سیر حکمت در اروپا به زبان فارسی نوشته شده به اندازه آن خوانده نشده است. اینکه اثر و تاثیر سیر حکمت در اروپا چه بوده معلوم نیست. از برخی استادان فلسفه اسلامی که بر حسب اتفاق در صحبت با ایشان ذکری از سیر حکمت در اروپا شده است شنیدم که اگر فلسفه اروپا این است که در سیر حکمت آمده مطلب قابل اعتنایی ندارد. آنها آرای دکارت و کانت را به صورتی که در سیر حکمت آمده است فلسفه نمی‌دانستند. این قبیل نظرها هرچه باشد نشانه و دلیل آن است که به کتاب سیر حکمت توجه کرده و مطالبش آنان را کم‌ و بیش به تأمل و پرسش واداشته است.

رئیس فرهنگستان علوم با بیان اینکه از آغاز دهه چهل، اندکی بیشتر به فلسفه توجه شده است یادآور شد: همچنین چندین مترجم هم در دهه‌های اخیر خدمت‌های زیادی کرده‌اند. یکی از آنها عزت‌الله فولادوند است. مهم این است که در پنجاه سال اخیر چندین تاریخ فلسفه ترجمه شده و مهم‌تر اینکه برخی متن‌های مهم و اساسی و از جمله کتاب‌های مابعدالطبیعه و طبیعت و ... به فارسی خوب یا متوسط برگردانده‌ شده‌اند.

به گفته داوری اردکانی، اکنون تقریبا عمده آثار مهم فلسفه را به زبان فارسی داریم و این داشته صرف نظر از اینکه فلسفه در این زمان در چه وضعی است دو عیب شاید بزرگ دارد؛ یکی اینکه در بسیاری از ترجمه‌ها مطلب در زبان فارسی چنانکه باید جا نیفتاده و زبان مترجم مضمون و معنای نوشته را به درستی نمی‌رساند. عیب دیگر، عیب خواننده است. خواننده کیست و چیست؟ در قدیم خواننده به معنای امروزی‌اش وجود نداشته است و نویسندگان هم کتب خود را برای مخاطبین خاص می‌نوشتند. کاتبان و صحافان و وراقان نیز که غالبا اهل دانش بودند هر کتابی را برای اهلش آماده می‌کردند و به عبارت دیگر کتاب کالایی نبوده که تولید شود و در بازار عام آن را بفروشند. امروز هم کتب علمی تخصصی کم‌و‌بیش همین وضع را دارند.

او اضافه کرد: در اینکه اگر وجه مشترکی باشد در وهله اول این است که همه این دانش‌ها به اطلاعات عمومی مبدل شده‌اند و خوانندگان نیز در پی اطلاعات عمومی‌اند. البته تلقی علوم انسانی و فلسفه و شعر و ادبیات و تاریخ به عنوان اطلاعات عمومی اقتضای وضع زمانه است و گناهش به گردن مردم نیست. حتی در این حوزه‌ها جایزه بهترین کتاب نصیب کسی می‌شود که رعایت فهم عمومی را کرده باشد. ملاک انتخاب هم درک و فهم خوانندگان متوسط است. فیزیک و بیوشیمی از آنجا که دقیق و ریاضی‌اند به اطلاعات عمومی مبدل نمی‌شوند اما دموکراسی و تاریخ و رمان و فلسفه پست‌مدرن اطلاعات عمومی تلقی می‌شوند و خواننده طالب آنها است و دریغا که نویسندگان و منتقدین هم فلسفه را اطلاعات و معلومات عمومی فلسفی می‌دانند و فکر می‌کنند که وظیفه اهل فلسفه یادگرفتن آرای فلاسفه است.

او ادامه داد: تلقی فلسفه به عنوان اطلاعات عمومی قاعدتا باید امری عجیب باشد زیرا فلسفه سخن نابهنگام و متعلق به خواص است و ذات آن اقتضای مبدل شدن به اطلاعات عمومی نمی‌کند اما شاید چون پر حرفی زمان ما بیشتر در حوزه سیاست است و لازم است که سیاست بی‌بنیاد را با فضل و علم و فلسفه و تاریخ بیارایند به فلسفه متوسل می‌شوند و این به هر حال بزرگ‌ترین آسیبی است که جهان مصرفی کنونی به فلسفه زده است. در این زمان کتاب‌های فلسفه باید در دسترس همه باشند و اینکه همگان از آن، چه درمی‌یابند اهمیت ندارد. خواننده هم به درک مضمون اهمیت نمی‌دهد بلکه او کتاب می‌خواند تا اطلاعات مورد علاقه خود را بیابد.

داوری اردکانی با تاکید بر اینکه ما به تفکر نیاز داریم و با تفکر می‌توانیم راه آینده را بیابیم و بپیماییم و در منزلگاه‌هایش وقت و جایی برای سکنی‌گزیدن بیابیم توضیح داد: علم و سیاست از جمله ضروریات زمان‌اند اما آنها بی‌مدد تفکر کارسازی نمی‌توانند کرد. علم و سیاست را همواره خرد و فرهنگ راه برده است؛ خرد و فرهنگی که ما می‌شناسیم و کم‌وبیش از تاریخ آنها آگاهی داریم خرد و فرهنگ ملازم با فلسفه بوده است. فلسفه حتی اگر در تاریخ تجدد وظیفه‌اش را انجام داده و به پایان راه رسیده باشد شاید هنوز در جهان توسعه‌نیافته اگر درک شود بتواند مایه اندک خودآگاهی به وضع موجود و امکان‌ها و توانایی‌ها و ناتوانی‌ها شود.

انتظارات از فلسفه در ایران
غلامرضا اعوانی در ادامه این نشست به انتظارات از فلسفه در ایران اشاره کرد و گفت: پیش از اسلام یونانیان ما را به حکمت ستوده‌اند؛ مثلا دو هزار سال قبل در یکی از کتاب‌ها آمده که فلسفه از ایران آغاز شده است. بعد هم کتاب‌هایی را ذکر می‌کند و مثالش را زرتشت می‌زند و او را حکیم بزرگی می‌دانند و می‌گویند در حدود چندین هزار سال قبل حکیم بوده است. فلسفه هم خواندن کتاب نیست بلکه فلسفه به معنای اداره زندگی و حکومت است و ایرانیان یکی از کشورهای نادری بودند که در حکومت خود، حکمت داشتند و وقتی که ایران از هند تا یونان حکومت می‌کرد، حکمت هم داشت. حکمت نظری و سیاسی و عملی داشتند و از این‌رو انتظار ما از ایران بالاست.

او ادامه داد: پس از اسلام ما حکمای بزرگی داشتیم بنابراین ما از فلسفه در ایران یک انتظار بالاتری داریم.اما ما یک فلسفه سنتی حکمت داریم که در جهت حکمت الهی رشد کرده و در جهت حکمت زمینی تنزل یافته است و از نظر حکمت معاش ضعیف شده است اما در غرب برعکس شده است؛ یعنی هرچه دارد حکمت معاش است و از حکمت معاد خیلی خبری نیست و حکمای درجه اولی ندارند که به حکمت معاد توجه کرده باشند. علت اینکه ایران حکمت را گرفت به دلیل تعالیم قرآن بود که تمام دین را حکمت و انبیا را آموزنده حکمت می‌داند و در قرآن، کتاب با حکمت است و این حکمت هم جهانی است و محدود به ایران هم نیست و از همین‌رو حکمت اسلامی و علم برای اولین‌بار جهانی شد. بنابراین، علم کم‌کم کاسته شد و بر حکمت الهی افزوده شد اما جهان امروز به حکمت الهی نیازمند است.

اعوانی با بیان اینکه در ایران هر کجا که مرکز حکومت بود، مرکز فلسفه هم وجود داشت توضیح داد:‌ تهران هم شهر هزار حکیم بود ولی وقتی دانشگاه آمد اینها به انزوا رفتند. با اینکه تنها جایی که بین حکمت جدید و فلسفه می‌توانست پیوند بخورد همین‌جا بود اما این اتفاق نیفتاد. هیچ کجا غیر از ایران حکمت اسلامی به این معنا ندارد که ابن‌سینا بخوانند. در دانشگاه‌های اسلامی دیگر اگر هم اسلام‌شناسی داشته باشند سبکشان غربی است و ما تنها کشوری هستیم که این سنت را به نسل‌های بعد انتقال داده‌ایم.

این استاد فلسفه با تاکید بر اینکه انتظار داشتیم یک گفت‌وگو یا دیالوگ فلسفه قدیم و جدید در ایران رخ بدهد اما نشد عنوان کرد: یعنی نتوانستند میان قدیم و جدید پلی بزنند. مسائل مشترک است و تمام غرب به یونان می‌رسند اما این مسائل به مرور تکمیل شده است. نقصی که دانشگاه تهران داشت این بود که فلسفه جدید را درس نمی‌دادند و نهایتا تا هگل می‌آمدند اما یونان و دکارت و کانت را تدریس می‌کردند و در آنجا هم فارغ‌التحصیلان کشورهای مختلف بودند و کتابخانه خوبی هم داشت که بیش از هزار جلد داشت. آقای دکتر نصر هم کتاب‌های زیادی آورد و خیلی غنی شد و این مسئله بسیار مهمی است.

به گفته اعوانی، از سوی دیگر فلسفه با علوم ارتباط زیادی پیدا نکرده است. علوم از غرب آمده و در علم هم همان را تکرار کرده‌اند. در علوم هرچه پیشرفت صورت گرفته، پشت اینها فلاسفه بزرگ بودند که علم را به سوی نوعی سکولاریزم هم کشانده‌اند اما در ایران در مورد علوم نظریه‌پردازی نشده و از دید حکمت نگاه نشده است.

او با بیان اینکه یکی از دستاوردهای حکمت ما که مورد نیاز جهان امروز است ارتباط حکمت و دین است توضیح داد: یعنی همان مسئله عقل و وحی. در این زمینه کتاب‌های زیادی نوشته شده است. در غرب هم می‌شود در این زمینه کارهایی کرد. در فلسفه غرب اخیرا این مسئله مطرح شده و چون مبتنی بر حکمت نیستند در آن گیر کرده‌اند. همچنین شاید دویست رساله دکتری در مورد کانت نوشته‌اند اما یک کتاب در نقد کانت از دیدگاه حکمت نداریم و به مسائل نظری او پی نبردیم.

اعوانی در پایان گفت: ما در گذشته و در مدرسه از فلسفه استقبال نمی‌کردیم. اما وقتی به خارج از کشور رفتم دیدم دروس مهم و خوبی ارائه شده و این علاقه در ما ایجاد شد و کتابخانه‌های خوبی هم وجود داشت. یکی از شاگردان وایتهد نیز به ما افلاطون درس می‌داد. بنابراین نوعی کثرت‌گرایی خوبی وجود داشت و اساتید هم دقیق بودند. البته در دانشگاه تهران هم اساتید خوبی داشتیم. اما نکته مهم این است که انسان خودش باید تلاش کند و خود من اکنون بیش از هشت ساعت مطالعه دارم و در آن زمان هم خودمان به دنبال اساتید خوب رفتیم و نزد آنها متونی خواندیم.

متن‌پژوهی بیاموزیم
احد فرامرز قراملکی، استاد دانشگاه تهران نیز درادامه این نشست با بیان اینکه آموزش فلسفه در کشور ما آموزش متن‌محور است توضیح داد: آموزش متن محور مشکلاتی دارد از جمله گزینش و تدوین متون مناسب.

او افزود: متن آموزشی ویژگی‌هایی دارد و غالب متونی که تدریس می‌شود یا با هدف آموزش نیست یا اگر هم با این هدف است نویسنده، متخصص در متن آموزشی‌نویسی و فناوری آموزش نیست. این چالش مربوط به سیاست‌گذاری‌های کلی در آموزش فلسفه است. مساله دیگر این است که آموزش فلسفه بر سیر تاریخی رشد فلسفه اسلامی منطبق نیست.

به گفته این استاد فلسفه، فلسفه اسلامی یک رشد تاریخی دارد و سه دوره بزرگ را شامل می‌شود؛ پیشاسینوی، سینوی و صدرایی. در دوره پیشاسینوی، نحله‌های مختلف و فضای متکثر فلسفه اسلامی را داریم. دوره سینوی هم دوره وحدت‌بخشی به این کثرت‌ها است و رویکردهای مختلفی وجود دارد تا به گفتمان صدرایی و حکمت صدرایی می‌رسیم.

او با طرح این سوال که آیا آموزش فلسفه منطبق بر این سیر هست؟ گفت: دانشجویان ما با بدایه و نهایه الحکمه آموزش را آغاز می‌کنند در حالی که این دو کتاب فلسفه‌های قرن چهاردهم و پانزدهم است و این دانشجو هم بینش تاریخی ندارد و نتیجه این می‌شود که دانشجو به بحث اصالت وجود و ماهیت می‌افتد و نمی‌تواند بفهمد که چرا اینها طرح شد.

عضو هیئت علمی دانشگاه تهران تاکید کرد: آموزش فلسفه اسلامی، فراگیر جریان‌های عمده نیست و غالب دانشجویان فلسفه ما با فارابی بسیار کم آشنا هستند و از فلسفه رازی و ابوالحسن عامری و فلسفه مهم در تمدن غرب یعنی ابن رشد خبر ندارند و این نشان می‌دهد که آموزش فلسفه اسلامی فراگیری نسبت به میراث گذشتگان را ندارد و ذهن فلسفه‌آموز همراه با رشد تاریخی حرکت نمی‌کند. از سوی دیگر این سیر یادگیری بر سیر تاریخی منطبق نیست و بینش تاریخی چندان غنایی در این آموزش ندارد.

قراملکی در بخش دیگری از سخنانش با تاکید بر اینکه آموزش فلسفه نوعی متن‌خوانی شده است یادآور شد: مهارت‌های فهم متن باید حاصل شود و در این شکی نیست و باید کسی که فلسفه اسلامی می‌خواند توانمند باشد که بسیاری از متون را بخواند اما اساسا نباید آموزش فلسفه را به متن‌خوانی فروکاهیم؛ چون آموزش فلسفه متعالی‌تر از متن‌خوانی است و توقف در متن‌خوانی کیفیت آموزش فلسفه را پایین می‌آورد و این آموزش فلسفه فقط توانایی خواندن یک متن خواهد شد.

این استاد فلسفه بر متن پژوهی در دوره‌های تحصیلات تکمیلی تاکید کرد و گفت: متن فلسفی آموزشی ماهیت گفت‌و‌گویی دارد آن‌وقت مواجهه با این متن در سر کلاس باید در واقع مشارکت در گفت‌وگویی باشد که این متن دارد. یعنی وقتی می‌خواهیم کتاب «الحروف» فارابی را بخوانیم باید بتوانیم در گفت‌وگویی که فارابی با پیشینیان خود درانداخته است وارد شویم. این متن‌پژوهی است .

او با بیان اینکه متن‌پژوهی را باید الگوی مواجهه با متن قرار بدهیم تصریح کرد: در متن‌خوانی نقش استاد این است که آنچه در متن آمده است را مطالعه کند و به دانشجو منتقل کند. گویی در کلاس سفره‌آرایی می‌کند و این سفره عبارت از چیزهایی است که در این متن آمده است و او اینها را قابل دسترس می‌کند. اما متن‌پژوهی اینطور نیست و در متن‌پژوهی آموزش فلسفه انتقال مطالب به ذهن خالی نیست و اساسا فرایند یاددهی هم یکسویه نخواهد بود.

وضعیت نامطلوب فلسفه اخلاق در ایران
محسن جوادی هم در این نشست با اشاره به تاریخچه فلسفه اخلاق گفت: در این باره می‌توانیم به دو فاز اشاره کنیم؛ فاز اول آشنایی قدیمی‌تری است از زمانی که آثار فلسفه اخلاق به ایران وارد شدند که سه مسیر را داریم؛ یک مسیر ترجمه آثار فلسفی به صورت کلی است؛ مانند تاریخ فلسفه آقای فروغی که در دل آن و در متن آن، مباحث مربوط به فلسفه اخلاق هم آمده اما نه به صورت مستقل فلسفه اخلاق اما در قالب مباحث فلسفی در تاریخ فلسفه‌های ابتدایی که ترجمه شد، آمده است. ورودی دوم در همان فاز اول؛ یعنی آشنایی قدیمی‌تری که با فلسفه اخلاق پیدا کردیم کار کسانی مانند دکتر آرانی است که به شکل فلسفه مارکسیستی ورود پیدا می‌کند و اتفاقا واکنش‌های مهم و قوی‌ای را در حوزه‌های علمیه ما برمی‌انگیزد و خود این یک فرصتی برای پرداختن به مباحث اخلاق می‌شود. ورودی سومی هم داشتیم که بیشتر در جاهایی بود که با آثار نویسدگان عرب آشنایی داشتند. پس در مرحله اول این سه ورودی را به مباحث فلسفه اخلاق داریم.

او افزود: اما در دوره دیگری از آشنایی ما با فلسفه اخلاق، شاید مثلا کسانی هستند که رفته‌اند و در خارج تحصیل کرده‌اند یا زبان انگلیسی یاد گرفته‌اند و آشنایی خوبی با مباحث فلسفه اخلاق در غرب پیدا کرده‌اند و آنها را در قالب مقاله یا کتاب منتشر کرده‌اند و گاهی اوقات خود آن کاری که منتشر شد شاید در یک حدی اثرگذار بود اما اثرگذارتر از آن، واکنش‌هایی بود که به آن کارها صورت گرفت؛ مثلا کارهایی که دکتر سروش و دیگران ترجمه کردند واکنش‌هایی را داشت که به عنوان نقطه‌های جدی در فلسفه اخلاق دیده شد. رویکرد این آثار، فلسفه تحلیلی است.

این استاد فلسفه با بیان اینکه کمتر شاهد هستیم که فلسفه اخلاق قاره‌ای در سیستم آموزشی و پژوهشی ما شکل بگیرد یادآور شد: البته آثار فلاسفه قاره‌ای هم زیاد ترجمه شده است؛ مثلا کارهای نیچه بسیار ترجمه می‌شود و مورد استقبال واقع می‌شود و حتی در فرهنگ عمومی گاهی مورد توجه قرار می‌گیرد و به شکل یک جریان دانشگاهی نمی‌تواند خودش را مطرح کند.

او با بیان اینکه وضعیت آموزش فلسفه اخلاق مطلوب نیست توضیح داد: وضعیت آموزش فلسفه اخلاق در فضای دانشگاهی خیلی قابل قبول نیست و خیلی از دانشگاه‌های معتبر ایران این رشته را در کارشناسی و دکتری ندارند.

جوادی با اشاره به اینکه وضعیت فعلی آموزش فلسفه اخلاق خوب نیست ونیازمند کارهای جدی‌تر هستیم عنوان کرد: اما در مورد وضعیت پژوهشی فلسفه اخلاق هم باید بگویم که پژوهشکده‌های رسمی وابسته به وزارت علوم یا وابسته به نهادهای رسمی پژوهشی، البته از آموزش بهتر هستند و کارهای پژوهشی بهتری در آنها صورت می‌گیرد.

او در پایان پیشنهاد کرد که مطالعات علمی اخلاق رایج شود و گفت: باید در روانشناسی یا جامعه‌شناسی اخلاق وارد شویم و کار پژوهشی انجام دهیم. همچنین به نظرم امروز حتی مطالعات میان‌رشته‌ای مانند عصب‌شناسی و اخلاق را هم نیاز داریم که در حوزه مطالعات علمی اخلاق قرار می‌گیرد. همچنین مطالعات اخلاق کاربردی را نیاز داریم. یعنی باید آیین‌نامه‌های جدی در حرفه‌های مختلف داشته باشیم؛ بنابراین باید مراکز پژوهشی با اینکه نسبت به وضعیت آموزشی، اوضاع بهتری دارند اما ورود جدی‌تری در این زمینه داشته باشند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...